جوان و اعتماد به نفس(2)
اعتماد به نفس بدلی: (هورنای, نظریه پرداز معروف, اعتماد به نفس بدلی را همان غرور ناسالم می داند1). غرور, ناشی از اختلال در بینش و تصویر افراطی از خویشتن است, در حالی که این تصویر ذهنی هرگز با واقعیت تطبیق نمی کند. مغرور در ذهن خود یک قالب ساختگی و بدلی برای رفتار و گفتار خویش می سازد و مطابق آن عمل می کند. با ارائه علائم و نشانه ها و مقایسه افراد, می توان اعتماد به نفس حقیقی را شناخت. به طور کلی کسانی که فاقد اعتماد به نفس اند, علائم و نشانه هایی دارند که عبارت اند از:
1ـ تردید و دو دلی:
کسانی که فاقد اعتماد به نفس اند, با وجود استعدادهای ذاتی و قابلیت های فردی, قدرت بالا رفتن از نردبان ترقی را ندارند و همواره منتظرند دیگران برای او تصمیم بگیرند. تردید و بی ثباتی و تزلزل در زوایای مختلف زندگی آن ها دیده می شود. از این رو زود تحت تأثیر قضاوت دیگران قرار می گیرند و از ادامه کار باز می مانند و رأی و نظر خویش را هیچ می انگارند. این گروه همواره پیرو اراده دیگرانند و مانند برگ درختان در برابر باد به هر سو منتقل می شوند. همین تعلل و دو دلی چه بسا اوقات گران بها و استعدادهای درخشان و فرصت های مناسب را از آن ها ربوده و دست یابی به موفقیت و کمال را برای آنان ناممکن ساخته است, زیرا تردید و ضعف آنان در تصمیم گیری باعث می شود هیچ کاری را تا اخذ نتیجه نهایی دنبال نکنند و در میانه راه تغییر جهت دهند; مثلاً در ابتدا با علاقه و اشتیاق به شغل خاصی روی می آورند و یا رشته تحصیلی خاصی را برمی گزینند, ولی به مرور زمان بر اثر مواجهه با دشواری ها دچار دل سردی و وازدگی می شوند و به دنبال شغل یا رشته تحصیلی دیگر می روند. این افراد در انجام کارها امروز و فردا می کنند و با این دست و آن دست کردن و کار امروز را به فردا انداختن, خود را در باتلاقی گرفتار می کنند تا جایی که از برداشتن گام اول نیز عاجز می مانند. در مقابل, اشخاصی که اعتماد به نفس دارند به موقع تصمیم می گیرند و با قاطعیت به سوی مقاصد خویش حرکت می کنند و مشکلات را یکی پس از دیگری از پیش پای خود برمی دارند. نمونه آن, واقعه فتح اسپانیا به دست طارق بن زیاد است.
(موسی بن نضیر, فرمانده کل قوای جبهه آفریقایی اسلام, به منظور تسخیر اروپا غلام خود سطارق بن زیادز را به سوی اسپانیا روانه نمود تا اطلاعات لازم را از قوای دشمن کسب نماید و مراتب را به اطلاع فرمانده کل برساند. وقتی طارق با سپاه اندک خود به محل رسید, زمینه را برای حمله مساعد دید. او با خود اندیشید که اگر بخواهد مراتب را به فرماندهی کل گزارش دهد و منتظر دستور بماند, چه بسا دشمن بیدار گردد و برای مقابله آماده شود.
لحظه تصمیم فرار رسیده بود. برای این که سربازانش از عقب نشینی چشم بپوشند, دستور داد تمام کشتی هایی را که به وسیله آن ها از دریا عبور کرده بودند, بسوزانند. وقتی کشتی ها به آتش کشیده شد امید بازگشت از میان رفت. او در دامنه کوهی که امروز به نام جبل الطارق معروف است, در برابر امواج سهمگین و پر طوفان دریا خطابه ای آتشین ایراد کرد و چنین گفت: ای مردم اینک دریای خروشان در پشت سر و سپاه دشمن در پیش روی شما است. انبارهای دشمن از اسلحه و آذوقه انباشته شده است در حالی که شما چیزی در اختیار ندارید. جز آن چه با اراده آهنین و نیرومند خود از چنگ دشمن درآورید و غیر از شمشیرهایی که بر کمر بسته اید, سلاحی در دسترش شما نیست; این شما و این هم دشمن نیرومند.
سخنان پر شور طارق به سربازان اراده قاطع و شهامت خاصی برای نبرد بخشید. آن گاه تاکتیک های مناسب پیکاری پر دامنه و سهمگین را آغاز کردند و تا پیروزی نهایی از پای ننشستند.)2
2ـ منفی بافی:
از خصوصیات روشن افراد فاقد اعتماد به نفس, منفی بافی و منفی نگری است. این افراد تحت تأثیر افکار منفی بافان قرار دارند و طرز رفتار و تلقی آن ها راجع به اشخاص و اشیا براساس آن شکل گرفته است. منفی بافان همواره در جست وجوی عیوب و نقایص دیگران اند. به همه چیز اشکال می کنند و از هیچ برنامه ای راضی نیستند. در روایات معصومین(ع) این گروه به مگس هایی تشبیه شده اند که به پاکی ها توجهی ندارند. امام علی(ع) می فرماید: افراد فاسد, عیوب و بدی های مردم را پی گیری می کنند و خوبی های آنان را ترک می نمایند, همان گونه که مگسان دنبال نقاط فاسد بدن می روند و جاهای صحیح و سالم را رها می کنند.3
در حقیقت, کسانی که فاقد روح اعتمادند, برای جبران ضعف درونی خود, عیوب دیگران را منتشر می کنند. امام علی(ع) می فرماید: (ذوو العیوب یحبون اشاعة معایب الناس لیتّسع لهم العذر فی معایبهم;4 کسانی که دارای عیوب و نقایص اند, دوست دارند عیوب مردم را منتشر کنند تا راه عذرشان توسعه یابد.)4
در مقابل, کسانی که از اعتماد به نفس برخوردارند, به مجموعه نگری و خوش بینی معتقدند و از منفی بافی اجتناب می ورزند. گویی زبان حال این گروه چنین است:
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
3ـ خیال بافی:
کسانی که اعتماد به نفس دارند رؤیایی فکر نمی کنند و به عمل و فعالیت خود اتکا دارند. تکیه کردن به آرزوهای ناممکن و تخیلات فریبنده و روی آوردن به دنیای رؤیا, از نشانه ها و ویژگی های کسانی است که از واقعیات می گریزند و از مواجهه با مشکلات هراس دارند. امام علی(ع) می فرماید: (العاقل یعتمد علی عمله والجاهل یعتمد علی امله;5 عاقل به عمل خویش تکیه می کند و نادان به آرزوی خود اعتماد می ورزد.) این دسته با روی آوردن به امید کاذب و واهی, از واقعیات فاصله می گیرند.
4ـ ترس و عدم اطمینان:
ییکی دیگر از نشانه های بی اعتمادی به خود, ترس از خود است. ترس از خود, نوعی طرد شخصیت خویش می باشد; یعنی کسی که به خود اعتماد و اطمینان ندارد و یا به خودش شک داشته باشد هرگز شخصیت خویش را به طور کامل قبول نکرده و به حساب نیاورده است. ترس از خود, منشأ ترس های دیگر مانند ترس از قضاوت دیگران, ترس از آینده ای مجهول و ترس از معاشرت با مردم نیز می شود.
(ترس از قضاوت دیگران از آن جا ناشی می شود که شخص تصور می کند معایب و نقاط ضعفی دارد که به هیچ قیمتی نباید دیگران از آن باخبر باشند. کسی که از اعتماد به نفس کافی برخوردار نیست, از اعتماد به نفسی که دیگران از خود نشان می دهند, می ترسد.)6
بنابراین از نشانه های فقدان اعتماد به نفس, انزوای شدید و کم رویی است, چون (پدیده کم رویی به یک مشکل روانی اجتماعی و آزاردهنده شخصی مربوط می شود که همواره به صورت یک ناتوانی یا معلولیت اجتماعی ظاهر می گردد. به کلام ساده, کم رویی یعنی خود توجهی فوق العاده و ترس از مواجه شدن با دیگران, زیرا کم رویی نوعی ترس یا اضطراب اجتماعی است که در آن فرد از مواجه شدن با افراد نا آشنا و ارتباطات اجتماعی گریز دارد7). عبارت متداول این دسته آن است که (من استعداد انجام فلان کار را دارم اما از ترس شکست احتمالی, جرأت نمی کنم دست به آن بزنم). در مقابل, انسان با اعتماد به نفس, رابطه ای درست و منطقی با زمان گذشته, حال و آینده دارد. از گذشته, تجربه می اندوزد و از آینده, امید و آرمان و برنامه می گیرد و در زمان حال به فعالیت و انجام وظایف و مسئولیت هایش می پردازد و کابوس وحشت و ترس را در هم می شکند و به این شعر سعدی می اندیشد که می گوید:
• سعدیا دی رفت و فردا هم چنان معلوم نیست در میان این و آن, فرصت شمار امروز را
• در میان این و آن, فرصت شمار امروز را در میان این و آن, فرصت شمار امروز را
ترس از سخن گفتن:
کسی که فاقد اعتماد به نفس است آثار خودباختگی و بی اعتمادی از خلال رفتار و گفتار او به خوبی نمایان است. او نمی تواند با قدرت حرف بزند و از حق خویش دفاع کند و در موارد حساس که باید سخن بگوید, دچار ترس و لکنت زبان و اضطراب می شود و با دیدن مردم, خود را می بازد و عرق بر پیشانی او می نشیند.
(روان شناسان معتقدند فکر و بیان با یک دیگر نسبت مستقیم دارند8). اسلام نیز به این نکته دقیق علمی توجه نموده و بر رابطه مستقیم اندیشه و سخن تأکید کرده است. امام علی(ع) می فرماید: (بیان الرجل ینبئ عن قوّة جنانه;9 سخن آدمی حاکی از درجه قدرت روحی او است). جوان محصلی که لکنت زبان داشت و نمی توانست روان سخن بگوید, در نامه خود نوشته بود: با آن که خوب درس خوانده ام و همیشه در امتحانات قبول شده ام, ولی کندی زبانم مرا به سختی رنج می دهد. جرأت ندارم با کسی صحبت کنم. همیشه در آخر کلاس می نشینم و حتی المقدور خود را از چشم دبیر پنهان نگاه می دارم, زیرا می ترسم از من سؤالی کند و در جواب, زبانم بگیرد و هم کلاسانم مرا استهزا نمایند. جرأت نمی کنم ساعت به دستم ببندم; از ترس این که مبادا کسی از من وقت را سؤال کند و در جواب بر اثر لکنت زبان مورد تحقیر و اهانت واقع شوم.10
* کودک سخنران:
در تاریخ آمده است: (موقعی که خلافت به عمر بن عبدالعزیز منتقل شد هیئت هایی از اطراف کشور برای عرض تبریک به دربار وی آمدند, که از آن جمله هیئتی از حجاز بود. کودک خردسالی در آن هیئت بود که در مجلس خلیفه به پا خاست تا سخن بگوید. خلیفه گفت: آن کس که سن بیشتری دارد حرف بزند. کودک گفت: ای خلیفه مسلمین, اگر میزان شایستگی, سن بیشتر باشد در مجلس شما کسانی هستند که برای خلافت شایسته ترند. عمر بن عبدالعزیز از سخن طفل تعجب کرد; او را تأیید کرد و اجازه داد حرف بزند. کودک گفت: از سرزمین دوری به این جا آمده ایم. آمدن ما نه برای طمع است نه به علت ترس; طمع نداریم, برای آن که از عدل تو برخورداریم, ترس نداریم, زیرا خویشتن را از ستم تو در امان می دانیم; آمدن ما در این جا فقط به منظور شکرگزاری است.
عمر بن عبدالعزیز به کودک گفت: مرا موعظه کن. کودک گفت: ای خلیفه مسلمین, بعضی از مردم از حلم خداوند و از تمجید مردم دچار غرور شدند, مواظب باش این دو عامل در شما ایجاد غرور ننماید و در زمام داری گرفتار لغزش نشوی. عمر بن عبدالعزیز از گفتار کودک بسیار مسرور شد و از سن او سؤال کرد. گفتند: دوازده ساله است.11)
5 ـ آسیب پذیری:
کسی که اعتماد به نفس دارد مشکلات و سختی ها را درک می کند و برای حل آن قدم برمی دارد, در حالی که انسان فاقد اعتماد به نفس, آسیب پذیر, حساس و شکننده است. هرچند قدرت مواجهه با مشکلات در وجود هر انسانی به ودیعت گذارده شده, متأسفانه بعضی افراد در برابر هر نوع شکست جزئی, تعادل روانی خود را از دست داده و از فعالیت جدی باز می مانند. این افراد به جای این که عوامل شکست خود را بررسی کنند و در پی جبران آن باشند, برای جبران شکست خود دیگران را متهم می کنند و دیگران را شایسته سرزنش می دانند. این عمل کم و بیش در کودکان و جوانان و حتی بزرگ سالان دیده می شود. کودکی که به دلیل تنبلی در بازی, شکست خورده با خشم و غضب به خانه می آید و از بدرفتاری یا حق کشی دوستانش انتقاد می کند و یا دانش آموزی که در درس خود نمره خوبی نگرفته, معلم را سخت گیر و یا غرض ورز معرفی می نماید.
6 ـ خودفریبی:
بهانه تراشی و خودفریبی, حربه کسانی است که فاقد اعتماد به نفس اند. امام علی(ع) می فرماید: (قدیکذب الرجل علی نفسه عند شدة البلاء بما لم یفعله; چه بسا انسان در برخورد با گرفتاری به خود دروغ می گوید).12 این افراد در مواردی برای تسکین وجدان خود به عوامل موهوم مانند: بخت و اقبال معتقد می شوند. قهرمانی که در مسابقات شکست خورده برای جبران ضعف خود به دوستانش می گوید: شانس و اقبال حریف بلند بود که پیروزی نصیب او شد و من تیره بخت و بد اقبال بودم که با شکست رو به رو شدم. او همه نارسایی ها و خطاها را به گردن کوکب و طالع می افکند و به این شعر استناد می کند که:
• کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
• یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
اما افراد با اراده هرگز به واژه های طالع, فال, ستاره, کف بینی و بخت و اقبال دل نمی بندند و اعتقاد به آن ها را مانع پیروزی و تکامل خود می بینند و به جای شعر فوق, اشعار ناصر خسرو را ملاک عمل می دانند:
• نکوهش مکن چرخ نیلوفری را مدار از فلک چشم نیک اختری را تو خود چون کنی اختر خویش را بد
• برون کن ز سر باد خیره سری را تو خود چون کنی اختر خویش را بد تو خود چون کنی اختر خویش را بد
7ـ ظاهرسازی:
افرادی که از اعتماد به نفس برخوردارند بر عمل خویش تکیه دارند و نیازی به خودنمایی و تظاهر در خود احساس نخواهند کرد. خودنمایی, روش کسانی است که فاقد عمل و اعتمادند. امام علی(ع) می فرماید: (الافتخار من صغر الاقدار; به خود نازیدن, نشانه حقارت و پستی آدمی است.)
شوپنهاور می گوید: (کسی که پیوسته از صفتی دم می زند به طور قطع فاقد آن صفت است.)13 بدون تردید خودنمایی و تظاهر به منظور پرده پوشی بر ضعف ها صورت می گیرد. دانش آموزی که در خود ضعف می بیند به چرب زبانی پرداخته و پیش این و آن کرنش و خضوع می کند تا عقب ماندگی خود را جبران کند.
8 ـ خود کم بینی:
ییکی دیگر از نشانه های فقدان اعتماد به نفس, خود کم بینی یا عقده حقارت است. کسی که به خود اطمینان ندارد و تصور می کند به آن چه مطلوب او است نایل نمی شود, دچار عقده حقارت می گردد. (به موازین روان شناسی, هر واقعه و خاطره ای که عزت نفس و غرور ذاتی شخص را ضعیف و معدوم می کند, عاملی است برای توسعه و تقویت عقده حقارت.)14
بزرگی کجا یافت کو پست شد کجـا نیستـی مـایه هســت شد
اینان معمولاً خود را کوچک تر از آن چه که هستند می دانند و حتی در مواردی گمان دارند که فاسد و منحط اند و یا خیال می کنند دیگران از آن ها نفرت دارند و او نمی تواند با آن ها کنار بیاید. آن ها خود را ناتوان تر از این می بینند که بر مشکلات فائق آیند و احساس حقارت خود را با ذکر این عبارات که: من ناتوانم, قدرت انجام این کار را ندارم, این کار از عهده من خارج است… بیان می کنند.)15
9ـ تقلید کورکورانه:
از نشانه های فقدان اعتماد به نفس, پیروی نسنجیده و تقلید کورکورانه از گفتار و رفتار دیگران است. کسی که تصویر درستی از توانایی ها و استعدادهای خود ندارد از ابتکار و خلاقیت و نوآوری به دور است. انسان در سایه حفظ تعادلِ شخصیت و استقلالِ اندیشه و اعتماد به نفس می تواند با آرامش خاطر فرصت کنجکاوی و ابتکار عمل و طرح فکری نو را بیابد. افراد سست عنصر و بی اراده برای جبران حقارت درونی, خود را به شکل دیگران درمی آورند و موفقیت خویش را در گرو پیروی ناسنجیده و تقلید کورکورانه می بینند, در حالی که این عمل بر ذلت و ضعف آن ها می افزاید. امام علی(ع) می فرماید: (الناس من خوف الذل متعجّلوا الذّل;16 مردم از ترس خواری, به سوی ذلت و خواری می شتابند.)
قرآن کریم این گونه افراد را که اسیر تقلید از دیگران اند و تعقل و تفکر نمی کنند, به شدت مذمت کرده است. متأسفانه پیامبران الهی با این خودباختگی مردم رو به رو بوده اند. استاد مطهری می گوید: (من یک وقتی آیات قرآن راجع به تقلید و پیروی کورکورانه از پدران را استخراج کردم. دیدم آیات خیلی زیادی است و چیزی که برای من جالب بود این بود که هیچ پیغمبری مرم را دعوت نکرد الاّ این که مواجه شد با همین حرف که: سانا وجدنا آباءنا علی امة وانّا علی آثارهم مقتدون;17 ما پدرانمان را بر راهی یافته ایم و ما از آن ها پیروی می کنیم.ز یک اشکال عمومی در میان همه اقوام بوده و همه پیغمبران دچار آن بوده اند و آن مصیبت تقلید از آبا و اجداد و گذشتگان و به قول امروزی ها سنت گرایی بوده است و پیغمبران برعکس, عقل مردم را بیدار می کردند و می گفتند: فکر کنید حالا پدرانتان هر طور بودند: ساولو کان آباءهم لایعقلون شیئاً ولایهتدون;18 آیا اگر پدرانتان عقلشان به جایی نمی رسید باز شما هم باید از آن ها پیروی بکنید.ز19
* مرد سنّت گرا:
امام کاظم(ع) برای خادم خود خانه ای خرید و از او خواست که به منزل جدید برود, چون خانه اش بسیار کوچک و محقر بود. او عرض کرد: این خانه پدری من است (چون پدر و جدم این جا بوده اند, من هم دوست دارم در آن جا بمانم). حضرت فرمود: (ان کان ابوک احمق ینبغی ان تکون مثله;20 اگر پدرت نادان بود, آیا سزاوار است تو هم اسیر بی شعوری پدرت باشی.)
مولوی داستان عجیبی را در مورد افراد خودباخته و دنباله رو نقل می کند:
در خانقاهی ده ها درویش تهی دست زندگی می کردند. درویشی از مسافرت بازگشت و به خانقاه رفت و الاغ خود را به فراش خانقاه سپرد تا یک شب در مراسم بزم درویشان شرکت جوید. درویشان گرسنه, مقدم او را گرامی شمرده و سران خانقاه به هم گفتند: جایی که در آیین اسلام خوردن میته برای افراد گرسنه جایز شمرده شده پس فروختن الاغ رفیق خانقاه مباح و جایز خواهد بود. الاغِ درویشِ از همه جا بی خبر به فروش رفت و آن شب عموم صوفیان خانقاه به برکت آن الاغ, شکمی از عزا درآورده و غذای سیری خوردند. پس از پایان غذا, مراسم پای کوبی آغاز شد و مطرب, آن شب را با جمله (خر برفت) آغاز کرد:
• چون سماع آمد ز اول تا کران خر برفت و خر برفت آغاز کرد زین حراره پای کوبان تا سحر از ره تقلید آن صوفی همین خر برفت آغاز کرد اندر حنین
• مطرب آغازید یک ضربِ گران زین حراره جمله را انباز کرد کف زنان خر رفت و خر رفت ای پسر خر برفت آغاز کرد اندر حنین خر برفت آغاز کرد اندر حنین
درویشِ صاحب الاغ با آن ها دم گرفته و همان ورد را با صد شوق به زبان جاری می ساخت. بامدادان, او الاغ خود را از فراش خانقاه طلبید. ایشان گفت: صوفیان گرسنه آن را فروخته, سفره دیشب را به راه انداختند و خود شما نیز در مراسم ضیافت شرکت داشتید. درویش بینوا گفت: چرا مرا از این کار آگاه نساختی؟ من الان گریبان چه کسی را بگیرم؟ فراش گفت: به خدا سوگند, من خواستم بیایم تا تو را آگاه سازم حتی وارد خانقاه شدم, ولی دیدم تو نیز مانند دیگران بلکه با شوقی بیشتر این جمله را به زبان جاری می ساختی من گفتم: شاید خود این مرد از اوضاع آگاه است و گرنه معنا ندارد یک مرد عارف جمله ای را نسنجیده بگوید و نفهمد که چه می گوید. درویش بینوا گفت: من دیدم دیگران این جمله را می گویند, من نیز خوشم آمد و گفتم و این بلا که متوجه من گردید, زاییده کار و تقلید بی جای من از حلقه درویشان بود:
• گفت آن را جمله می گفتند خوش مر مرا تقلیدشان بر باد داد که دو صد لعنت بر آن تقلید باد21
• مر مرا هم ذوق آمد گفتنش که دو صد لعنت بر آن تقلید باد21 که دو صد لعنت بر آن تقلید باد21
امام خمینی(ره) همواره بر اندیشه بازگشت به خویش و خروج از غرب زدگی و خودباختگی تأکید می ورزیدند و خودباوری و استقلال فکری را شرط اول استقلال می دانستند. امام(ره) با روشن اندیشی به این نکته پافشاری می کردند که شرق مکتبش را گم کرده است و بدین جهت تنها راه مقابله با خودباختگی را تحول فرهنگی دانسته و از فرهنگ به عنوان اساس هویت یاد می کردند.
ایشان در یکی از سخنرانی ها می فرماید: (یکی از امور دیگری هم که باز من گفته ام این است که ما را جوری بار آورده بودند که یا باید فرنگی مآب باشیم یا هیچی. یک نفر جوان یک نفر خانم, اگر سرتاپایش فرنگی مآب است, این معلوم است خیلی عالی مقام است و اگر چنان چه مثل سایر مسلمان ها است این خیلی عقب افتاده است… تقی زاده گفته بود که ما باید سرتاپامان انگلیسی باشد یا فرنگی باشد و باید این طور باشیم تا این که آدم بشویم. آدم بودن را به کلاه و کفش و لباس و بزک و امثال ذلک می دانستند.)22
ذکر این نکته ضروری است که اسلام, تقلید آگاهانه را که به معنای استفاده از تجربه دیگران و بهره گیری از نظر متخصصان و کارشناسان و رجوع به اهل خبره است, تأیید می کند و حتی در فروع دین و احکام شرعی این تقلید را واجب می شمارد. این تقلید به معنای مرعوب شدن در برابر نظر دیگران یا خودباختگی و نشانه ضعف اراده و فقدان اعتماد به نفس نیست, بلکه براساس نیاز فطری و تعامل اجتماعی است. انسان نمی تواند در همه رشته ها تخصص پیدا کند و اطلاع کافی به دست آورد. همان طوری که در معالجه امراض به پزشک و در ساختن منزل به مهندس و معمار رجوع می کنیم, برای به دست آوردن احکام شرعی نیز باید به
• مجتهد مراجعه کنیم. اعتماد به نفس در سیره بزرگان
• اعتماد به نفس در سیره بزرگان اعتماد به نفس در سیره بزرگان
ییکی از صفات بارز بزرگان دین و چهره های درخشان تاریخ, اعتماد به نفس است. در این جا به چند نمونه اشاره می کنیم:
* اعتماد به نفس امام حسین(ع): در تاریخ آمده است: (روز جمعه ای, خلیفه دوم, روی منبر بود. امام حسین(ع) که کودک خردسالی بود, وارد مسجد شد و گفت: از منبر پدرم فرود آی. عمر گریه کرد و گفت: راست گفتی, این منبر پدر تو است نه منبر پدر من. ممکن بود کسانی تصور کنند امام حسین(ع) در مجلس عمومی به دستور پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب(ع) چنین سخن گفته است. برای دفع این توهم حضرت علی(ع) از میان مجلس به پا خاست و با صدای بلند فرمود: به خدا قسم, گفته حسین از ناحیه من نیست. عمر نیز قسم یاد کرد و گفت: یا ابالحسن, راست می گویی; من هرگز شما را در گفته فرزندت متهم نمی کنم23). خلیفه دوم می دانست این کودک که از شخصیتی ممتاز و اراده ای مستقل و اعتماد به نفس برخوردار است, با فکر و اندیشه خود می تواند چنین سخن بگوید و بر خلیفه وقت اعتراض کند.
* اعتماد به نفس امام جواد(ع): نمونه دیگر, سخن محکم و منطقی حضرت جوادالائمه(ع) در ایام نوجوانی در مقابل مأمون است. زمانی که موکب مأمون به بغداد آمد به نقطه ای رسید که در آن جا کودکان جمع شده بودند. به محض دیدن خلیفه همه فرار کردند, ولی امام جواد(ع) هم چنان در جای خود ایستاد. مأمون به آن حضرت نگاهی کرد و پرسید: چه باعث شد که با سایر کودکان از این جا نرفتی؟ حضرت فوراً پاسخ داد: ای خلیفه مسلمین, راه تنگ نبود که با رفتن خود آن را برای عبور خلیفه وسعت داده باشم, مرتکب گناهی نشده ام که از ترس مجازات فرار کنم و از طرفی به شما حسن ظن دارم, گمان می کنم بی گناه را آسیب نمی رسانی; از این رو در جای خود ماندم و فرار نکردم. مأمون از این سخن تعجب کرد و پرسید: اسم تو چیست؟ جواب داد: محمد, گفت: پسر کیستی؟ فرمود: من فرزند علی بن موسی الرضا(ع) هستم.24
* اعتماد به نفس بوذرجمهر: در تاریخ آمده است: (انوشیروان نسبت به بوذرجمهر خشمگین شد. دستور داد او را در اتاق تاریکی زندان کنند. چندین روز گذشت. انوشیروان کسی را فرستاد تا از وضع حال او جویا شود. فرستاده انوشیروان, بوذرجمهر را خوشحال و مطمئن یافت. از او پرسید: در این شرایط که سخت در مضیقه ای, چگونه خون سرد و آسوده می باشی؟ بوذرجمهر گفت: من از معجونی که از شش ماده ترکیب شده استفاده می کنم و این معجون, مرا سر حال آورده است. فرستاده پرسید: ممکن است این معجون را به ما معرفی کنی تا در مشکلات به آن پناه بریم؟ بوذرجمهر گفت: ماده اول: توکل بر خدا است; ماده دوم: آن چه مقدّر است خواه و ناخواه رخ می دهد و بی تابی در برابر آن, مشکلی را حل نخواهد کرد; ماده سوم: صبر و شکیبایی بهترین چیزی است که در آزمون های الهی به کمک انسان می شتابد; ماده چهارم: اگر صبر نکنم چه کنم؟ بنابراین با جزع خود را هلاک ننمایم; ماده پنجم: از مشکلی که من دارم مصایب مشکل تری نیز وجود دارد, پس خدا را شکر که به آن ها گرفتار نشدم; ماده ششم: ستون به ستون فرج است. این سخن به انوشیروان رسید, او را آزاد و گرامی داشت.)25
* اعتماد به نفس یوسف(ع) در ایام نوجوانی: (یوسف(ع) در سایه ایمان به خدا و اعتماد به نفس توانست در شرایط سخت, تعادل روحی خود را حفظ نماید. او که نُه سال بیشتر عمر نداشت, با توطئه برادران حسودش به چاه افکنده شد و سرانجام به صورت برده ای درآمد, اما هرگز روحیه خود را نباخت. موقعی که یوسف را از چاه خارج و او را فروختند, یکی از حضار به وضع کودک رقت کرد و از روی رأفت و مهربانی گفت: به این طفل غریب نیکی کنید. یوسف که این جمله را شنید, با اطمینان خاطر و آرامش روان گفت: آن کس که با خدا است گرفتار غربت و تنهایی نیست.)26
ادامه دارد
________________________________________
1 ـ دکتر جلالی, روزنامه ابرار, شماره 832, ص5.
2 ـ موسوی لاری, رسالت اخلاق در تکامل انسان, ص358.
3 ـ سفینةالبحار, ج2, ص295.
4 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص38.
5 ـ همان, ج1, ص324.
6 ـ پترلستر, به خود اعتماد کنید, ترجمه محمدحسین سروری, ص35.
7 ـ غلامعلی افروز, روان شناسی کم رویی, ص13.
8 ـ محمدتقی فلسفی, جوان, ج2, ص198.
9 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج3, ص261.
10 ـ محمدتقی فلسفی, همان, ص187 و188.
11 ـ همان, ص301.
12 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص483.
13 ـ موسوی لاری, همان, ص417.
14 ـ محمدتقی فلسفی, کودک, ج2, ص233.
15 ـ علی قائمی, خانواده و مسائل نوجوان و جوان, ص161.
16 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج2, ص156.
17 ـ زخرف(43) آیه 23.
18 ـ بقره(2) آیه 171.
19 ـ مرتضی مطهری, تعلیم و تربیت در اسلام, ص46.
20 ـ بحارالانوار, ج73, ص153.
21 ـ مثنوی معنوی, دفتر دوم, ص206; با اقتباس از: رمز پیروزی مردان بزرگ, ص75ـ70.
22 ـ صحیفه نور, ج16, ص64.
23 ـ محمدتقی فلسفی, جوان, ج2, ص97.
24 ـ بحارالانوار, ج50, ص92.
25 ـ سفینةالبحار, همان, ص7.
26 ـ محمدتقی فلسفی, کودک, همان, ص191; به نقل از مجموعه ورّام, ج1, ص33.
3 ـ سفینةالبحار, ج2, ص295.
4 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص38.
16 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج2, ص156.
23 ـ محمدتقی فلسفی, جوان, ج2, ص97.
9 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج3, ص261.
19 ـ مرتضی مطهری, تعلیم و تربیت در اسلام, ص46.
20 ـ بحارالانوار, ج73, ص153.
22 ـ صحیفه نور, ج16, ص64.
26 ـ محمدتقی فلسفی, کودک, همان, ص191; به نقل از مجموعه ورّام, ج1, ص33.
3 ـ سفینةالبحار, ج2, ص295.
6 ـ پترلستر, به خود اعتماد کنید, ترجمه محمدحسین سروری, ص35.
8 ـ محمدتقی فلسفی, جوان, ج2, ص198.
12 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص483.
14 ـ محمدتقی فلسفی, کودک, ج2, ص233.
24 ـ بحارالانوار, ج50, ص92.
15 ـ علی قائمی, خانواده و مسائل نوجوان و جوان, ص161.
21 ـ مثنوی معنوی, دفتر دوم, ص206; با اقتباس از: رمز پیروزی مردان بزرگ, ص75ـ70.
1 ـ دکتر جلالی, روزنامه ابرار, شماره 832, ص5.
2 ـ موسوی لاری, رسالت اخلاق در تکامل انسان, ص358.
7 ـ غلامعلی افروز, روان شناسی کم رویی, ص13.
جوان و اعتماد به نفس قسمت آخر
در شماره پیش, چهار مورد از راه کارهای تقویت اعتماد به نفس را بیان کردیم, که عبارت بودند از: خود ارزش مندی, خودشناسی, خود پنداره مثبت و خود اتکایی; اینک راه کارهای دیگر را پی می گیریم.
5. رویارویی با مشکلات
متأسفانه بعضی افراد مادامی که در زندگی شکست نخورده اند یا مانع و مشکلی بر سر راهشان قرار نگرفته, نمی توانند از توانایی های خود آگاه شوند; به عبارت دیگر گوهر نهفته این عده فقط در سایه شداید آشکار می گردد. جوانی که زیر سایه پدر و مادر در ناز و نعمت زندگی کرده, انگیزه ای برای تلاش و فعالیت در خود نمی بیند و نمی تواند روی پای خود بایستد, اما پس از مرگ پدر یا بروز مشکلات زندگی احساس می کند عصا و تکیه گاه خود را از دست داده است. از این رو سخت به تکاپو می افتد و موانع را از پیش روی خود برمی دارد و بدین طریق به خودباوری می رسد.
استاد مطهری(ره) می گوید: (به حکم قانون و ناموس خلقت, بسیاری از کمالات است که جز در مواجهه با سختی ها و شداید, جز در نتیجه تصادم ها و اصطکاک های سخت, جز در میدان مبارزه و پنجه نرم کردن با حوادث, جز در رو به رو شدن با بلایا و مصایب حاصل نمی شود. نه این است که اثر شداید و سختی ها تنها, ظاهر شدن و نمایان شدن گوهر واقعی است; به این معنا هرکس یک گوهر واقعی دارد که رویش پوشیده است مانند یک معدنی است در زیر خاک, و اثر شداید فقط این است که آن چه در زیر خاک است نمایان می شود, اثر دیگر ندارد; نه, این طور نیست, بالاتر است; شداید و سختی ها و ابتلائات, اثر تکمیل کردن و تبدیل کردن و عوض کردن دارد, کیمیا است, فلزی را به فلز دیگر تبدیل می کند, سازنده است, از موجودی, موجود دیگر می سازد, از ضعیف, قوی و از پست, عالی و از خام, پخته به وجود می آورد.)1
ییکی از روان شناسان می گوید: (به جوانان باید یاد داد که برای رسیدن به هدف و منظور خود نباید انتظار داشته باشند در جاده ای کوبنده و صاف طی طریق کنند, کمتر کسی بدون برخورد با مشکلاتِ دل سرد کننده, به جایی رسیده است. هرگاه ما به طرز صحیح با مشکلات رو به رو شویم, مشکلات نه تنها مانعی فرا راه ما نخواهند بود, بلکه به پیش رفت و ترقی ما کمک خواهند کرد. هیچ تمرینی مفیدتر از تلاش برای غلبه بر مشکلات نیست.)2
نقش رویارویی با مشکلات در ایجاد خودباوری حتی در مورد پرندگان نیز صادق است. درباره بعضی پرندگان می نویسند: وقتی که جوجه آن ها پر درمی آورد, برای این که به جوجه خود فنّ پرواز را یاد دهد, او را با خود از آشیانه بیرون می آورد و در فضا بالا می برد و آن گاه او را رها می سازد. جوجه مدتی تلاش می کند و پرپر می زند تا خسته می شود. همین که در اثر خستگی می خواهد به زمین بیفتد, مادرش او را روی بال خود می گیرد, پس از لحظه ای دو مرتبه او را از اوج بلندی رها می کند. باز مدتی این حیوان تلاش می کند, پایین و بالا می رود و خود را خسته می کند. همین که کاملاً خسته شد, مادر دو مرتبه او را می گیرد و روی بال می نشاند و به همین ترتیب چند بار عمل می کند تا فرزندش عملاً بر پرواز کردن مسلط گردد.)3
کسی که می خواهد شنا کردن را بیاموزد, علاوه بر آموزش تئوری, باید خود را در آب بیندازد و با امواج آن رو به رو گردد. انسان باید در میدان عمل با تجربه اندوزی از شکست ها, راه رسیدن به موفقیت را بیازماید که امام علی(ع) می فرماید: (اذا خفت صعوبة امر فاصعب له یذلّ لک; هرگاه سختی چیزی باعث بیم و هراست شد, تو نیز در مقابل آن سخت و مقاوم شو که با تن دادن به سختی ها مشکل بر تو آسان خواهد شد.4)
بهترین راه برای پرورش اعتماد به نفس در کودکان و نوجوان, روبرو کردن آن ها با مشکلاتی است که با وضع فکری و جسمی شان تناسب دارد. البته این سخن به معنای نفی حمایت مستقیم یا غیر مستقیم والدین از فرزندانشان نیست, بلکه مراد ما این است که کودکان و نوجوانان همواره در صحنه های واقعیِ اجتماعی حاضر باشند و در برخورد با مسائل زندگی و تجارب حاصل از آن, شخصیتشان شکل گیرد.
حمایت بی دریغ و افراطی و محبت های بیجای بعضی پدران و مادران و دور نگه داشتن فرزندان از صحنه های سخت زندگی, عامل اصلی ضعف و سستی اراده آن ها در ایام جوانی است. کودکانی که لوس و از خود راضی بار آمده اند و همه چیز برای آن ها فراهم بوده و با مشکلی مواجه نشده اند, روحی ضعیف و روانی زود رنج دارند و در نبردهای زندگی خیلی زود شکست می خورند و توان مقابله با حوادث روزگار را ندارند.
(ژان ژاک روسو) درباره این گونه تربیت های غلط می گوید: (اگر مردم تا آخر عمر در کشوری که متولد شده بودند می ماندند, اگر تمام سال یک فصل بیش نداشت, اگر افراد نمی توانستند هیچ وقت سرنوشت خود را تغییر دهند, این گونه تربیت ها از بعضی جهات خوب بود. اما اگر تغییر سریع اوضاع بشر را در نظر بگیریم, باید اقرار کنیم که هیچ روشی بی معناتر و غلط تر از این نیست که کودک را با این فرض پرورش دهیم که هرگز نباید از اتاق خارج شود و همیشه باید نوکر و کلفت, دور او را بگیرند و اگر آن بدبخت فقط یک قدم بر روی زمین بگذارد و اگر یک پله پایین بیاید, نیست خواهد شد.
[ایشان هم چنین می گوید]: اگر جسم زیاد در اسایش باشد, روح فاسد می شود. کسی که درد و رنج را نشناسد, نه لذت شفقت را می شناسد, نه حلاوت ترحم را.)5
• فرزند خُرد را به مشقت بزرگ کن پیوسته در نیاز و نقم پاید آن پسر آسان کشد به ساحل مقصود رخت بخت آن ناخدا که سختی دریا کشیده است
• کز رحمت است هر که به راحت رسیده است کو را پدر به ناز و نعم پروریده است آن ناخدا که سختی دریا کشیده است آن ناخدا که سختی دریا کشیده است
متفکران و اندیشمندان تاریخ غالباً از خانواده های فقیر یا متوسط برخاسته اند و با سختی های روزگار دست و پنجه نرم کرده اند. در این جا فقط به نقل گوشه ای از زندگی یکی از فرزانگان بزرگ تاریخ که در عصر ما می زیسته است, یعنی علامه طباطبائی(ره), می پردازیم.
مفسر کبیر قرآن, صاحب تفسیر المیزان, علامه طباطبائی(ره) در سن پنج سالگی مادر و در سن نُه سالگی پدرشان را از دست می دهند و ممرّ معاش ایشان و برادرشان از کودکی, منحصر به زمین زراعتی در قریه شادآباد تبریز بوده است. علامه طباطبایی به علت تنگ دستی ناچار می شود از نجف اشرف به ایران مراجعت نمایند و ده سال در همان قریه به کشاورزی اشتغال ورزند.6 با این وصف, ایشان با تلاش پی گیر و مجاهدت مستمر, توانست تفسیری به رشته تحریر درآورد که به جامعیت آن, تفسیری یافت نمی شود.
پذیرش شکست و ناکامی, احتیاج به قدرت تطبیق و سازگاری با شرایط زندگی دارد. رسول اکرم(ص) یکی از صفات مؤمنان را انعطاف پذیری می داند و می فرماید: (مثل المؤمن مثل السنبلة تخرّ مرّة وتستقیم مرة ومثل الکافر مثل الارزه لایزال مستقیماً لایشعر;7 مؤمن در برابر طوفان حوادث هم چون خوشه رسیده است که وقتی باد می وزد, روی زمین خم می شود و چون باد ایستاد, دوباره به پا می ایستد. ولی کافی مانند درخت صنوبر است که با سرسختی خود از جا کنده می شود.)
این روایت, به همه می آموزد که واقعیات زندگی را باید پذیرفت, چه تلخ باشد و چه شیرین, زندگی توأم با شکست و پیروزی است و شکست, انگیزه انسان را برای پیروزی دو چندان می کند. چرخ های زندگی با افکار و تخیلات خام به گردش درنمی آید. کسی که تصویر صحیحی از زندگی و فراز و نشیب های آن داشته باشد, خود را برای شرایط نامساعد آماده می کند.
6. تقویت اراده
یکی از مهم ترین راه کارهای پرورش اعتماد به نفس, تقویت اراده و قدرت تصمیم گیری است. تقویت اراده, بسیاری از عوامل بی اعتمادی; از قبیل: نقص های جسمی, شکست ها و فقر و تنگ دستی را از کارایی می اندازد. بعضی از نام آوران بزرگ تاریخ با وجود نقص عضو یا معلولیت, هرگز ضعف و سستی به خود راه ندادند و اعتماد به نفس خود را حفظ کردند. درباره (جاحظ) که از دانشمندان نام آور جهان بود, گفته اند: زشت رویی او زبان زد عموم مردم بود ـ به طوری که پس از سال های متمادی هنوز ضرب المثل است8 ـ اما همین فرد با عزم و تصمیم خود توانست نام خویش را در صف بزرگان تاریخ جاودانه سازد.
رودکی, شاعر بلند آوازه تاریخ ادبیات ایران, نابینا بود. ابوالعلای معری, شاعر ادیب و نقاد عرب نیز از نعمت چشم بهره ای نداشت.10 زمخشری, مفسّر بزرگ قرآن کریم, یک پا نداشت و با کمک چوب حرکت می کرد.11
(فوتبالیست مشهور ستام دمیسیز با وجود این که یک دستش ناقص بود و فقط یک نیمه از پای راست را داشت, از فاصله 63 یاردی12 گلی زد که در دنیای ورزش بی سابقه است و همه را حیرت زده کرد. او پدر و مادری فوق العاده داشت که هرگز اجازه ندادند [تام] از نقص اعضا رنج ببرد و در نتیجه تمام اعمالی را که پسران هم سالش از عهده آن برمی آمدند, انجام می داد. با پیش آهنگان به اردو می رفت و با بچه ها بازی می کرد.)13
افتخارات و توفیقات بزرگی که جانبازان عزیز انقلاب در میادین مختلف فرهنگی, ورزشی و علمی به دست آوردند, شاهد گویایی از نقش اراده در خودباوری است. جانبازان سلحشور با وجود نقص جسمی و ناتوانی ظاهری, با عزم راسخ خود از بوستان همت و اراده ثمر برگرفتند و به قله های رفیع موفقیت نایل گشتند. در این جا به یک نمونه اشاره می کنیم:
(در سال 1371 تعداد 197 نفر از جانبازان, مربیان و سرپرستان هشت استان کشور, قله 3752 متری سهند را با گام های استوار خود فتح کردند. این گروه پس از 6 ساعت کوه پیمایی سخت, از بین صخره ها و یخچال های طبیعی گذشته و خود را با هم در قله سهند دیدند. ده تن از کوهنوردان با آسیب دیدگی بالای هفتاد درصد در این صعود تاریخی شرکت کردند.14)
در پیرامون خود به افرادی برمی خوریم که فاقد امکانات مادی و در نهایت فقر به سر می برند, اما با اتکا و اعتماد به خود و پی گیری های خستگی ناپذیر توانسته اند به مدارج عالی برسند. بزرگان به ما آموخته اند که داشتن امتیازات و امکانات و فقدان آن ها, نقش تعیین کننده ای در سرنوشت انسان ندارد. پس باید زاده خصال خویشتن باشیم نه وابسته به امتیازات فردی و اجتماعی.
چون شیر به خود, سپه شکن باش فـرزنـد خـصال خویشتـن باش15
بنابراین, عوامل خارجی بدون دخالت انسان, توانایی اثرگذاری بر نفس را ندارد. افراد با اراده نمی گذارند شکست ها و ناکامی ها آن ها را از پای درآورد. خودباوران از هر شکستی درس پیروزی می گیرند, برخلاف افراد سست اراده که با یک شکست, خود را می بازند و صحنه فعالیت را خالی می کنند. ناپلئون می گوید: (آن قدر شکست خوردم که راه شکست دادن را یاد گرفتم.16)
صائب تبریزی می گوید:
ما شیشه ایم و باک نداریم از شکست شیشـه چو بیشتر شکنـد تیزتـر شـود
بیان جمله هایی از قبیل: اگر چنان چه این کار را کرده بودم و اگر فلان کار را نمی کردم, اگر بهتر فکر می کردم و غیره, به گونه ای فاصله گرفتن از آینده و موفقیت های احتمالی است. از شکست های گذشته نالیدن و در گرداب افسوس های بی حاصل و اگرهای بی معنا دست و پا زدن و اندیشه خود را صرف گذشته کردن, نتیجه ای جز ضعف اراده و ناامیدی ندارد.
نخستین گام در جهت کسب اعتماد به نفس, پذیرش گذشته و نگاه به آینده و توجه به این واقعیت است که گذشته, گذشته است و آن را نمی توان تغییر داد. از این رو نباید چندان دل مشغول آن بود, ولی آینده هنوز خلق نشده است. در حقیقت, آینده را اندیشه و تلاش ما می آفریند. احساس شکست خوردگی, ناشی از عدم پذیرش محدودیت ها است. کسی که ارزیابی صحیح از خود ندارد و بخواهد در همه عرصه ها نفر اول باشد, بدون شک عقب خواهد افتاد. اما شخصی که خود را در آینه واقعیت ببیند, نه خود را می فریبد و نه به خود لطمه می زند, بلکه ضمن درس گرفتن از خطاها و شکست های گذشته, بر قابلیت های خود می افزاید.
روش های کاربردی تقویت اراده
سؤالی که بسیاری از جوانان به دنبال پاسخ آنند, این است که: چگونه می توان اراده را تقویت کرد؟ در این جا متناسب با بحث, بعضی از روش های تقویت اراده را بیان می کنیم.
1. ارتباط با خدا:
یکی از مهم ترین عوامل تقویت اراده, یاد خدا و ارتباط مداوم با پروردگار است. قرآن مجید درباره نماز شب که از مظاهر بارز یاد خدا است, می فرماید: (انّ ناشئة اللیل هی اشدّ وطأً وأقوم قیلاً;17 نماز در دل شب, گامی ثابت و استوار و پایدارترین سخن است.)
ملکه تقوا و خویشتن داری و تسلط بر نفس, ثمره یاد خدا است. با این ملکه, غلبه بر احساسات و عادات ناپسند و تصمیم گیری در موقعیت های خطیر, میسّر می شود. امام علی(ع) در این باره می فرماید: (الا وان الخطایا خیل شمس, حمل علیها راکبها وخلعت لجمها فتقحمت بهم فی النار الا وان التقوا مطایا ذلل حمل علیها راکبها واعطوا ازمتها;18 خطاها و گناهان, مانند اسب های سرکش و چموش است که لجام از سر آن ها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت اسب ها سوارهای خود را در آتش افکنند, و مَثَل تقوا, مثَل مرکب های رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکب ها با آرامش, سوارهای خود را به سوی بهشت می برند.)
استاد مطهری(ره) می گوید: (در این روایت, حقیقت بزرگی بیان شده و آن [عبارت است] از این که لازمه مطیع هوا و هوس بودن و عنان را به نفس سرکش واگذاردن, زبونی و ضعف و بی شخصیت بودن است. انسان در آن حال, نسبت به اداره حوزه وجود خودش مانند سواره زبونی است که بد است. سرکشی سوار است و از خود اراده و اختیاری ندارد. و لازمه تقوا و ضبط نفس, افزایش قدرت اراده و شخصیت معنوی و عقلی داشتن است; مانند سوار ماهر و مسلطی که بر اسب تربیت شده ای سوار است و با قدرت فرمان می دهد.)19
2. مبارزه با عادات ناپسند:
یکی دیگر از راه های تقویت اراده, ترک عادات ناپسند و مخالفت با خواسته های نفسانی است. امام علی(ع) می فرماید: (غالِبوا أنفسکم علی ترک العادات تغلبوها وجاهدوا اهوائکم تملکوها;20 به وسیله ترک عادات, بر نفوس خود مسلط شوید و با هواهای نفسانی پیکار نمایید تا تحت اراده نیرومند شما درآیند.)
استاد مطهری می گوید: (مرحوم آیةاللّه حجت(ره) یک سیگاری بود که من واقعاً نظیر او را ندیده ام. گاهی سیگار از سیگار قطع نمی شد. وقتی مریض شدند, برای معالجه به تهران آمدند و در تهران اطبا گفتند: چون بیماری ریوی هم دارید, باید سیگار را ترک کنید. ایشان ابتدا به شوخی گفته بود: من این سینه را برای سیگار می خواهم. اگر سیگار نباشد, سینه را می خواهم چه کنم؟ گفتند: به هر حال برایتان خطر دارد و واقعاً مضر است. فرمود: مضر است؟ گفتند: بله. گفت: نمی کِشم. یک نمی کشم کار را تمام کرد. یک عزم و یک تصمیم, این مرد را به صورت یک مهاجر از یک عادت قرار داد.)21
البته ترک عادات به یک باره آسان نیست, چون عادات مانند صفات ذاتی, مقتدر و نیرومندند تا جایی که امام علی(ع) می فرماید: (العادة طبع ثان;22 عادت, طبیعت دوم انسان است). ولی هرچه باشد مقهور اراده و خواست آدمی است.
می گویند: (مأمون عادت داشت به خاک خوردن. اطبا و دیگران را جمع کرد تا کاری کنند که خاک خوردن را ترک کند. معجون دادند. گفتند: چنین کن, چنان کن و هرکس چیزی گفت, فایده نبخشید. روزی در این زمینه صحبت می کردند. ژنده پوشی که دم در نشسته بود, گفت: دوای این درد نزد من است. پرسیدند: چیست؟ گفت: یک تصمیم شاهانه. به رگ غیرت مأمون برخورد. گفت: راست می گوید و همان شد.)23
باید دانست که نقش روزه نیز در تقویت اراده قابل توجه است. روزه دار با وجود گرسنگی و تشنگی, از غذا و آب و لذات جنسی و تمایلات نفسانی چشم می پوشد و زمام نفس را به دست می گیرد و با محدودیت های موقت به خواسته های درونی خود پاسخ منفی می دهد و همین مخالفت موجب تقویت اراده او در برخورد با مشکلات زندگی می شود.
در مواردی لازم است انسان از لذت مشروع نیز چشم بپوشد تا مالک نفس خود گردد. نقل است که روزی حضرت علی(ع) از درب دکان قصابی می گذشت. قصاب به آن حضرت عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! گوشت های بسیار خوبی آورده ام, اگر می خواهید ببرید. حضرت فرمود: الان پول ندارم که بخرم. قصاب عرض کرد: من صبر می کنم پولش را بعداً بدهید. حضرت فرمود: من به شکم خود می گویم صبر کند. اگر نمی توانستم به شکم خود بگویم, از تو می خواستم که صبر کنی, ولی حالا که می توانم, به شکم خود می گویم صبر کند.24
3. تلقین:
یکی دیگر از عوامل تقویت اراده, تلقین است. معمولاً افراد سست اراده از واژه (نمی توانم), (غیرممکن است) زیاد استفاده می کنند, در حالی که اگر راه (نمی توانم) را به ذهن خود ببندند و دریچه روشنایی (می توانم) را به روی خویش بگشایند, قطعاً به موفقیت خواهند رسید.
داستان زندگی نویسنده مشهوری به نام (ناپلئون هیل) گویای این واقعیت است: (او همیشه آرزو داشت روزی یک نویسنده شود و برای رسیدن به آرزویش می دانست باید به کاربرد کلمات, تسلط کامل پیدا کند. او دانش زیادی نداشت و فرزند خانواده مستمندی بود. بسیاری به او می گفتند: این کار ممکن نیست, ولی دست از تلاش برنداشت و با کار زیاد و صرفه جویی, کامل ترین کتاب لغتی را که وجود داشت, خرید. اولین کاری که کرد لغت (غیرممکن) را پیدا کرد و آن را برید و دور انداخت. حالا کتاب لغتی داشت بدون کلمه غیرممکن و با این روحیه به راه خود ادامه داد و امروز نویسنده معروفی است.)25
در منابع اسلامی از تلقین به نفس به عنوان فال نیک یاد شده است. فال نیک, تلقینی برای تقویت روحیه و ترمیم نارسایی اراده است. امام علی(ع) می فرماید: (تَفَأّل بِالخَیر تَنْجَحْ;26 فال نیکو بزن تا راه برای رفع مشکلات گشوده شود.)
فال نیک همان امید به موفقیت و گشایش و چشم دوختن به افق های روشن زندگی است. ژاگو می گوید: (تا وقتی فکر می کنید که نمی توانید و دارای ظرفیت نیستید, احتمال موفقیت کم است. اگر درخشان ترین شایستگی ها را داشته باشید, خاموشش می کنید. بالعکس, فردی که از حیث هوش و قابلیت, متوسط, ولی به خود اطمینان کامل داشته باشد که موفق خواهد شد, او موفق می شود… هر وقت فرصت پیدا کردید و حتی در جست وجوی آن, ابتکاری جسورانه از خود نشان دهید و کاری را در پیش گیرید که اجرای تصمیماتی را ایجاد کند و هنگامی که به امتحان می پردازید این تلقین را به یاد بیاورید: سمن می توانم و می خواهمز اگر بنا شد در کار مهمی مصمم شدید که با مشکلات آن آشنایی کامل دارید, به خود بگویید که می توانید, درجه هوشیاری خود را تا آن حد بالا ببرید. در این صورت به مبارزه و مقابله با آن مشکلات عادت خواهید کرد.)27
امیل کوئه, پدر روش تلقین به نفس به بیماران خود کمک کرد تا مشکلات روانی خود را با استفاده از روش تلقین به نفس حل کنند.28
کسی که فاقد اعتماد به نفس است, می تواند از این فرمول تلقین به نفس استفاده کند که بگوید: (هر روز بیش از پیش از هر لحاظ اعتماد به نفس من بهتر می شود. با توجه به تحقیقات و مطالعاتی که انجام شده معلوم شده است که مواقع شب و قبل از خواب, بهترین موقع برای انجام تلقین به نفس است.)29
4. تمرین:
یکی دیگر از روش های تقویت اراده, تمرین در تصمیم گیری است. زندگی, سراسر عرصه تصمیم گیری است. اگر بیاموزیم که خودمان برای خودمان تصمیم بگیرم نه دیگران, به تدریج دارای اعتماد به نفسی کامل خواهیم شد. مهم نیست که در چه زمینه ای تصمیم می گیریم; مهم, تمرین و تکرار آن است. چه بسا ممکن است تصمیم ما صد در صد موافق با مصلحت نباشد, اما این پیامد را خواهد شد که شما را در تصمیم گیری جسور خواهد ساخت. امام علی(ع) می فرماید: (روّ تحزم فاذا استوضحت فاجزم;30 در امور, تحقیق کن تا تمام جوانب برای تو روشن شود و هنگامی که امر واضح شد در انجام آن مصمم باش.)
هیچ چیز نباید مانع اجرای تصمیم اتخاذ شده گردد. بدیهی است که انجام صحیح امور, احتیاج به استقامت و پشتکار دارد. بعضی می گویند: ما از اتخاذ تصمیم عاجزیم, چون بارها برخلاف تصمیم خود عمل کرده ایم. در پاسخ به این دسته از افراد باید گفت: بیایید از نو تصمیم بگیرید و مطمئن باشید که شکستن تصمیم به معنای از بین رفتن همه آثار آن نیست. رسوبات به جا مانده از تصمیم های قبلی هنوز در اعماق دل و روح شما باقی است و همان آثار, زمینه را برای تصمیم نهایی آماده می کند. کوهنوردی که تصمیم گرفته به قله کوه دست یابد, چه بسا در بار اول و دوم به مقصود نمی رسد و نمی تواند تصمیم خویش را عملی سازد, اما با تجربه اندوزی از گذشته سرانجام قله را فتح می کند. کسی که قطعه شعر و یا نثری را حفظ می کند, در نخستین بار برای حفظ آن چه بسا لازم است پنج بار آن را تکرار نماید, ولی پس از مدتی اگر آن را فراموش کرد, دیگر در آن مرحله برای حفظ کردنِ همان قطعات, پنج مرتبه تکرار لازم نیست, چون آثار یادگیری گذشته وجود دارد و با یادآوری مجرد شکوفا می گردد. برای این که تصمیم گیری آسان گردد, باید در هر کاری هدف خاصی را دنبال کرد. آدم بی هدف, مانند مسافری است که نداند به کجا می خواهد برود. او گرچه اتوبوس های فراوانی را در محل پایانه مسافربری می بیند, اما به دلیل نامشخص بودن مقصد نمی تواند سوار هیچ یک از آن ها شود. البته اهداف مورد نظر باید واقعی و معقول باشد. نه چندان بلند پروازانه که دسترسی به آن ها ممکن نباشد و نه آن قدر پیش پا افتاده که ارزش کوشیدن را نداشته باشد.
7. صبر و شکیبایی
در نگاه دین, یکی از ابزارهای وصول به همه فضیلت ها و کمالات و از جمله اعتماد به نفس, صبر و شکیبایی است. به گفته بعضی مفسران, در قرآن مجید, واژه (صبر) بیش از هفتاد بار تکرار و تأکید شده, در حالی که هیچ یک از فضایل انسانی به این اندازه تأکید نشده است.31 در برخی از کتاب هایی که درباره صبر تألیف شده, نزدیک به نهصد حدیث از پیغمبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) آورده شده است.32 امام علی(ع) می فرماید: (لایعدم الصبور الظفر وان طال به الزمان; شخص صبور, پیروزی را از دست نخواهد داد, هرچند طول بکشد.)33
در این روایت, هم صبر و هم پیروزی به صورت مطلق آمده و نشان می دهد که این حکم در تمام ابعاد معنوی و مادی زندگی انسان ها است.
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیم اند در اثــر صبـر, نـوبـت ظـفــر آیـد
استاد مطهری می گوید: (یکی از اموری که در توفیق یافتن انسان دخالت زیادی دارد و شرط موفقیت در کارها بالاخص در کارهای بزرگ است, حوصله و صبر زیاد است. کم حوصلگی و کم صبری, مانع است که انسان در یک کار مفید که متناسب با استعداد او است, مداومت کند. همه کارها را ناقص می گذارد و دائماً از این شاخ به آن شاخ می پرد و از این کار به آن کار رو می آورد و در نتیجه, هیچ کاری را به طور کامل انجام نمی دهد… نمی توان به طور حتم ادعا کرد که مخترعین و مکتشفین هر عصری با استعدادترین افراد آن عصر بوده اند, زیرا ممکن است افراد مستعدتری بوده اند ولی فاقد یک شرط دیگر بوده اند و آن, حوصله و صبر زیاد است. صبر و حوصله است که دوست قدیمی ظفر و موفقیت است. اگر صبر و استقامت و حوصله باشد, بی استعدادترین افراد هم ولو در یک زمان طولانی به هدف خواهند رسید.)33
همان طوری که صبر با پیروزی مقرون است, جزع و ناشکیبایی نیز با عجز و ناتوانی همراه است. امام باقر(ع) می فرماید: (من لایعد الصبر لنوائب الدهر یعجز; کسی که در وجودش نیروی صبر را برای مقابله با حوادث مهیا نکند, عاجز و ناتوان خواهد شد.)34
از مشکلات و معضلات فرار کردن و متوسل شدن به استدلال غیر واقعی, راه چاره نادرستی است که به طور موقت می تواند ضعف و ناتوانی ما را بپوشاند. راه حل اساسی, مقاومت سرسختانه با مشکلات و اقدام عملی در جهت رفع موانع است. می گویند: (یک دانش آموز چینی که در رشته تحصیلی خود پیش رفتی به دست نیاورده و ناکام شده بود, از شدت یأس و ناامیدی, کتاب هایش را جمع کرد و به دور افکند. در همان لحظه مشاهده کرد زنی مستمند قطعه ای آهن را با سرسختی و کوشش خستگی ناپذیر سوهان می زند تا از آن سوزنی درست کند. مشاهده این صحنه, انقلاب عظیمی در وجودش ایجاد نمود و روحش را به شدت تکان داد. او تصمیم گرفت به کلاس درس برگردد و به هر قیمتی که هست با قاطعیت تمام به ادامه تحصیلات بپردازد. این تصمیم را به مرحله اجرا درآورد و در سایه شکیبایی که از خود بروز داد, در ردیف دانشمندان شهیر عصر خود قرار گرفت.)35
ملک الشعرا از زبان یک چشمه به نیکی, نقش صبر و شکیبایی و رابطه آن را با اعتماد به نفس نشان می دهد:
• جدا شد یکی چشمه از کوهسار به نرمی چنین گفت با سنگ سخت جناب اجل کِش گران بود سر نجنبیدم از سیل زورآزمای نشد چشمه از پاسخ سنگ, سرد بسی کَند و کاوید و کوشش نمود ز کوشش به هر چیز خواهی رسید برو کارگر باش و امیدوار گرت پایداری است در کارها شود سهل پیش تو دشوارها36
• به ره گشت ناگه به سنگی دچار کرم کرده راهی ده ای نیک بخت زدش سیلی و گفت: دور ای پسر که ای تو که پیش تو افتم ز جای به کَندن در ایستاد و اِبرام کرد کز آن سنگ خارا رهی برگشود به هر چیز خواهی کماهی رسید که از یأس جز مرگ ناید به بار شود سهل پیش تو دشوارها36 شود سهل پیش تو دشوارها36
به دنبال این نباشیم که مشکلمان را یک شبه حل کنیم. اعتماد به نفس مانند کمالات دیگر به تدریج و با تمرین و ممارست و عبور از مشکلات و با صبر و تحمل به دست می آید.
8. کسب تجارب موفقیت آمیز
موفقیت افراد در انجام مهارت های مختلف, به حسب تقویت انگیزه و رغبت آن ها برای ادامه کار و تلاش بیشتر می شود. یکی از روان شناسان می گوید: (شاید هیچ عاملی بیش از شکست و سرزنش ناشی از شکست به حس ارزش شخص لطمه وارد نیاورد. شکست باعث می شود که شخص خود را کمتر از دیگران پندارد. وقتی انسان با شکست مواجه می شود, به این فکر می افتد که از دیگران پایین تر و پست تر است. شکست, اعتماد را از بین می برد و یأس را جانشین اعتماد به نفس می کند.)37
برای کسب اعتماد به نفس, یادگیری مهارت ها و تخصص ها نقش مؤثری دارد. اگر کسی در یکی از رشته ها تخصص لازم را پیدا کرد, این احساس به او دست می دهد که چیزی می داند که دیگران آن را نمی دانند و توانایی کاری را دارد که دیگران از انجام آن عاجز و ناتوان اند. با این احساس, اعتماد به نفس و انگیزه و جرأت و تلاش و پشتکار تقویت خواهد شد.
کار و فعالیت صرف نظر از جنبه مادی, جنبه معنوی و تربیتی دارد. جوانی که به کار و فعالیتی اشتغال ندارد, شخصیت خود را متزلزل می بیند و احساس وابستگی به دیگران دارد, اما روزی که شغلی به دست آورد خود را مستقل و آزاد می بیند و به خود حق می دهد که در جامعه اظهار وجود کند و میل دارد همه بدانند که او دیگر یک عضو فعال اجتماع است. موریس دبس می گوید: (شغل و انتخاب آن, یک نقش مستقیم در اثبات شخصیت جوان دارد, زیرا این موضوع, نشانه آزادی جوان است و از این پس می تواند از وسایل شخصی برای ادامه زندگانی استفاده کند و به همین دلیل است که به دست آوردن اولین پول, این قدر لذیذ و مطبوع است. در نتیجه اعتمادِ به شخص خود پیدا می کند.)38
9. تربیت صحیح والدین
پایه های نخستین رشد شخصیت و اعتماد به نفس, در سال های اولیه زندگی کودک و در دامن والدین و کانون گرم خانواده نهاده می شود. (والدین یکی از مهم ترین منابع شکل گیری خودپنداره و احساس ارزش نسبت به خود در کودکان و نوجوانان هستند. کودکانی که طرد می شوند, بالمآل به طرد خود می پردازند و احساس بی ارزشی می کنند.)39
اعتماد به نفس در کودکانی که در خانواده های گرم و نوازش گر پرورش یافته باشند, بیشتر رشد می کند; همان طوری که ریشه خود کم بینی و احساس حقارت را باید در دوران کودکی افراد جست وجو کرد. والدینی که می خواهند اعتماد به نفس را در فرزندانشان ایجاد و تقویت کنند, باید به نکاتی که مطرح می شود توجه داشته باشند:
1. ارتباط صمیمی با فرزندان:
اگر والدین با فرزندان خود رفتاری تحقیرآمیز و آمیخته به طعن و ملامت داشته باشند و در حضور دیگران به آن ها بها ندهند, فرزندانشان به تدریج خود را موجودی بی ارزش و بی مقدار می پذیرند و نمی توانند احساس شخصیت و ارزش مندی کنند و در نتیجه اعتماد به نفس پیدا نمی کنند.
احترام به کودک و حسن معاشرت والدین, یکی از اساسی ترین عوامل ایجاد شخصیت در کودک است با این روش, کودکان باور می کنند که عضو مستقل خانواده و مورد تکریم و احترام اند. بر این اساس پیامبر(ص) می فرماید: (الولد سید سبع سنین وعبد سبع سنین ووزیر سبع سنین; فرزند, هفت سال آقا و هفت سال مطیع و فرمانبر و هفت سال وزیر است40). معمولاً وزیر به کسی گفته می شود که با او مشورت و در تصمیم گیری ها شرکت داده می شود. والدین مستبد و خودرأی با تحمیل نظرات خود بر افراد خانواده, مانع رشد فکری و تقویت تصمیم گیری در فرزندان خود می شوند.
2. آزادی دادن به فرزندان:
پرورش قدرت تفکر و استدلال و خود ارزش مندی در پرتو روحیه آزادمنشانه امکان پذیر است. اگر والدین از فرزندان بخواهند در برابر اراده و خواسته هایشان تسلیم محض باشند, طبیعی است که با این روش تحکم آمیز, آن ها موجوداتی طفیلی, بی شخصیت و ناتوان بار خواهند آمد. باید به فرزندان فرصت داد که انتخاب کردن و تصمیم گرفتن را تجربه کنند. البته این مطلب به این معنا نیست که فرزندان در انجام آن چه می خواهند, آزاد باشند. فعالیت های مستقل و آزاد فرزندان, از ارشاد و هدایت خانواده بی نیاز نیست, ولی مداخله و مزاحمت و ایجاد محدودیت, ابتکار عمل را از نوجوانان می گیرد و آن ها را به عناصری منفعل و غیر فعال تبدیل می کند.
3. توجه به جنبه های مثبت:
پدر و مادر به جای این که همواره بر نقاط ضعف فرزند خود انگشت بگذارند, باید به نقاط مثبت و امتیازات او توجه کنند. یکی از روان شناسان می گوید: (تقریباً تمام اطفال بدون استثنا بیش از تنبیه و خشونت, به تشویق و برانگیختن حس اعتماد به نفس احتیاج دارند, چه, بسیاری از اطفال بر اثر فقدان مشوق و محرک از استعداد خلاقه خود بی خبر مانده و فقط یک تذکر کوچک قادر به ظاهر کردن آن گشته است.)41
کسانی که در کارنامه فرزند خود ابتدا به سراغ نمره کمتر می روند و به نمرات بالای او بهای چندانی نمی دهند, با دست خود بذر ناتوانی را در روح او می پاشند. امام علی(ع) یکی از ثمرات تشویق و تحسین را شکوفایی استعدادها و نشاط در زندگی می داند و می فرماید: (تحسین و حق شناسی, مردان شجاع را در راه نیکوکاری, تهییج و مسامحه کاران را به جنبش و حرکت وادار می کند.)42
4. در نظر گرفتن ظرفیت و توانایی فرزندان:
والدین باید توقعات خود را با توانایی فرزندانشان تطبیق دهند و آنان را آن طوری که هستند بپذیرند, نه آن گونه که می خواهند باشند. بعضی از پدران و مادران بدون در نظر گرفتن ذوق و استعداد فرزند خود, شغل یا رشته تحصیلی خاصی را بر فرزندشان تحمیل می کنند. روشن است که اگر کسی مطابق استعداد و علاقه خود حرکت نکند, به موفقیت نخواهد رسید و همین ناکامی, از اعتماد به نفس او خواهد کاست. بلندپروازی والدین و انتظارات غیر واقع بینانه برای فرزندان, حاصلی جز سرخوردگی و احساس بی کفایتی ندارد. مقایسه فرزندان با هم سالان در فامیل و عدم توجه به تفاوت های فردی, احساس ناتوانی را در آن ها تقویت می کند. رسول خدا(ص) می فرماید: (خدا رحمت کند کسی را که فرزندش را در اعمال نیک یاری دهد. سؤال شد: چگونه او را در نیکی یاری دهد؟ حضرت فرمود: آن چه در توان او است, بپذیرد و از سخت گیری درگذرد.)43
________________________________________
1ـ بیست گفتار, ص176.
2ـ سید مجتبی موسوی لاری, رسالت اخلاق در تکامل انسان, ص345.
3ـ مرتضی مطهری, بیست گفتار, ص182.
4ـ غرر الحکم و درر الکلم, ج3, ص164.
5ـ مرتضی مطهری, همان, ص182ـ183.
6ـ علامه حسینی تهرانی, مهر تابان, ص39.
7ـ بحارالانوار, ج74, ص142.
8ـ ریحانة الادب, ج1, ص378.
9ـ همان, ج2, ص338.
10ـ همان, ج5, ص333.
11ـ هدیة الاحباب, ص145.
12ـ هر یاردی تقریباً 91 سانتی متر است.
13ـ وینسنت پیل, ترجمه وجیهه آزرمی, ص87.
14ـ مجله جانباز, ش32, سال1371.
15ـ دیوان نظامی گنجوی, لیلی و مجنون, ص462.
16ـ جعفر سبحانی, رمز پیروزی مردان بزرگ, ص133.
17ـ مزمل(73) آیه 6.
18ـ نهج البلاغه, خطبه16.
19ـ بیست گفتار, ص12.
20ـ غرر الحکم و درر الکلم, ج4, ص385.
21ـ گفتارهای معنوی, ص292.
22ـ غرر الحکم و درر الکلم, ج1, ص185.
23ـ مرتضی مطهری, همان.
24ـ همان, ص298.
25ـ وینسنت پیل, همان, ص90.
26ـ غرر الحکم و درر الکلم, ج3, ص277.
27ـ سید مجتبی موسوی لاری, همان, ص360.
28ـ پترلستر, به خود اعتماد کنید, ترجمه دکتر سروری, ص125.
29ـ همان, ص126.
30ـ بحارالانوار, ج68, ص341.
31ـ ناصر مکارم شیرازی, اخلاق در قرآن, ج2, ص446.
32ـ نهج البلاغه, قصار 153.
33ـ حکمت ها و اندرزها, ص212ـ213.
34ـ بحارالانوار, همان, ص83.
35ـ سید مجتبی موسوی لاری, همان, ص254.
36ـ دیوان ملک الشعرا, ج2, ص1107.
37ـ سید مجتبی موسوی لاری, همان, ص402.
38ـ محمدتقی فلسفی, جوان, ج2, ص350.
39ـ اسماعیل بیابانگرد, روش های افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوان, ص37.
40ـ بحارالانوار, ج101, ص95.
41ـ محمدتقی فلسفی, کودک, ج2, ص334.
42ـ نهج البلاغه, نامه53.
43ـ اصول کافی, ج6, ص50.