سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جوان و اعتماد به نفس
محمد سبحانی نیا قال علی (ع):(اَلتقی رَئیس الأخلاق) ترجمه: پرهیزگاری سَرِ خلق هاست.
نهج البلاغه, کلمات قصار, ش410 یکی از اهداف تربیتی که همواره مورد توجه مربیان بوده, پرورش روحیه خودباوری و اعتماد به نفس است. قبل از ورود به بحث لازم است مراد از اعتماد به نفس و محدوده آن روشن و منقّح گردد تا از این ره گذر نقش و جایگاه این مقوله تربیتی در فرهنگ اسلامی مشخص شود.
اتکای به نفس عبارت است از این که انسان به خود تکیه کند, خود را مسئول کارهای خویش بداند, موفقیت و ناکامی را معلول افکار و اعمال خود بپندارد و به یاری دیگران چشم ندوزد. ریشه این کمال انسانی در وجود هر فردی نهفته است. کودک در ماه های اول و حتی در دو سال اول زندگی از خودآگاهی کافی برخوردار نیست و تشخیص (من از غیر من) در این دوران صورت ناقصی دارد. به عقیده روان شناسان, این تشخیص از زمان از شیر گرفتن آغاز شده و در سن سه سالگی به صراحت می رسد و کودک به تدریج به خود توجه پیدا می کند1, از این رو استقلال طلبی و ب ی نیازی از دیگران از ژرفای احساسات بشری و تمایلات فطری سرچشمه می گیرد. دین اسلام که آیین و دستوراتش منطبق بر فطرت است, نه تنها از این تمایل درونی جلوگیری نکرده بلکه در جهت رشد و تعالی آن برنامه ریزی کرده است. اساس تعلیم و تربیت اسلامی بر مسئولیت فردی, تک الیف شخصی و اعتماد به نفس استوار است. قرآن کریم سعادت هر انسانی را مرهون عمل و تلاش و مجاهدت او می داند و برای او جز حاصل کوشش و فعالیتش پاداشی در نظر نمی گیرد: (کل نفس بما کسبت رهینة; هر انسانی در گرو عملی است که انجام داده است).2 در جای دیگر می فرماید: (لیس للانسان الاّ ماسعی; برای انسان جز حاصل تلاش او پاداشی نیست3). امام علی(ع) نیز می فرماید: (قدر الرجل علی قدر همّته; ارزش هر انسانی به مقدار همت او است4); یعنی قیمت شخصیت افراد بشر را باید در مقدار اعتماد به نفس جست وجو کرد. از مقدمه می توان چنین نتی جه گرفت که (اعتماد به نفس, اصل تازه ای نیست که بعضی تصور کنند دنیای غرب آن را فهمیده و به مردم جهان عرضه کرده است. آیین مقدس اسلام در چهارده قرن قبل, این حقیقت درخشان را که راز سعادت و کامیابی فرد و اجتماع است, در کمال صراحت به مردم آموخته است.)5
تفاوت اعتماد به نفس با خودپسندی
اعتماد به نفس که یک فضیلت اخلاقی است, نباید با نخوت و خودپسندی اشتباه شود, زیرا تفاوت بین واقع بینی و خودپسندی بسیار بارز و برجسته است. در اعتماد به نفس, تکیه بر واقعیت ها و تصویر منطقی از خویشتن است در حالی که در خودپسندی, تصویری افراطی و اغراق آ میز به چشم می خورد و هرگز تصویر ذهنی با واقعیت تطبیق ندارد. بر این اساس, اسلام آن را معلول نارسایی عقل و عامل انحطاط فکر و اندیشه و سد راه ترقی و کمال دانسته و به شدت محکوم کرده است.
رضایت مندی خودپسند از کار خود سبب عقب ماندگی و رکود او می گردد. امام علی(ع) می فرماید: (الاعجاب یمنع الازدیاد;6 خودپسندی مانع تکامل و پیش رفت انسان است). اما انسان واقع بین و ژرف اندیش, به میزان توانایی خویش اعتماد به نفس دارد و از نارسایی ها و کاستی ها غفلت نمی ورزد. خودپرستی دایره افکار را محدود و طبع انسان را به رذالت و پستی می کشاند, در حالی که خودباوری آدمی را به فروتنی و از خودگذشتگی وامی دارد.
انسان مؤمن, دو صفت اعتماد به نفس و تواضع را توأمان در خود جمع می کند, چنان که امام علی(ع) در توصیف مؤمنان می فرماید: (نفسه اصلب من الصلد و هو اذل من العبد; روح و روان مؤمن از سنگ سخت محکم تر است, در حالی که در رفتار با مردم از بندگان زرخرید افتاده تر است .7)
اعتماد به نفس و توکل
چه بسا تصور شود که اعتماد به نفس با اعتماد به حق و توکل منافات دارد, در حالی که در معنای اعتماد به نفس, نفی اتکای به خدا لحاظ نشده است; هم چنان که در توکل, نادیده گرفتن توانایی های فردی و ضعف نفس اخذ نشده است. انسان مؤمن با این که از سرمایه اعتماد به نفس برخوردار است اما هرگز خود را بی نیاز از خالق نمی داند, بلکه تدبیر همه امور را در دست قدرت بی انتهای پروردگار می بیند. توکل که ثمره مستقیم توحید افعالی خدا است, نقطه مقابل تکیه کردن بر غیر است. امام صادق(ع) می فرماید: بی نیازی و عزت در حرکت اند, ه نگامی که محل توکل را بیابند در آن جا وطن می گزینند.8 از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: از جبرئیل پرسید: توکل چیست؟ گفت: علم به این که مخلوق نفع و ضرری نمی رساند و بنده ای که مأیوس از کمک دیگران باشد, برای غیر خدا کاری انجام نمی دهد و به غیر از خدا امید نمی بندد و از غیر خدا نمی ترسد و به غیر خدا طمع نمی ورزد.9 بنابراین تفسیر, توکل بر خدا می تواند سبب افزایش اعتماد به نفس و تقویت آن باشد, چون در سایه توکل, آدمی از وابستگی ها نجات می یابد و ضریب قدرت روحی و مقاومت او در برابر مشکلات بالا می رود. کسی که کانون قلبش سرشار از عشق به خدا است, سرچشمه تمام قدرت ها و نیروها را خدا می داند و در آن جا که بر انجام کاری خود را توانا می بیند, باز مؤثر اصلی را خدا می داند و لحظه ای از این باور قلبی غفلت نمی ورزد. تعجب از بعضی نویسندگان است که می گویند: اسلام اعتماد به نف س را امضا نمی کند, در سایه اعتماد به حق و دین است که انسان می تواند به موفقیت واقعی برسد و پیش رفت کند… ما بایستی کلمه و عبارت بهتر و مناسب تری را جای گزین اعتماد به نفس کنیم… انسانی که مالک نفع و ضرر و حیات و موت خود نیست, چگونه به خود تکیه کند؟ آن چه ر ا اسلام بدان بها می دهد اعتماد به خدا است.10 نویسندگان مذکور با توسل به بیانی از مرحوم علامه طباطبائی در ذیل آیه (ألم تر الی الذین یزکّون أنفسهم; آیا نمی بینی آنان را که خودستایی می کنند),11 گفته اند: اعتماد به نفس که بعضی از نویسندگان ما به تقلید از غربی ها جزء فضایل انسانی دانسته اند, در قاموس د ین وجود ندارد. قرآن فقط اعتماد و اعتزاز به خداوند را می شناسد.12
ایشان از کلام دیگر مرحوم علامه غفلت کرده اند که صراحتاً اعتماد به نفس را تأیید کرده است, آن جا که می فرماید: هر فرد مسلمانی باید به نفس خود اعتماد داشته باشد و از موهبت استقلالی که خدای متعال به وی داده, استفاده کند و وسایلی را که به وی ارزانی داشته, به کار اندازد و راه زندگی را بپیماید; نه این که به دیگران امید بسته و هر روز شریکی برای خدا بگیرد و بت تازه ای بتراشد. خادم باید بداند که نان خود را می خورد نه نان مخدوم را… انسان آزاد نباید جز خدا به کسی امید بسته و کرنش کند وگرنه در باطن همان پستی و بردگی شرک را خواهد داشت که بت پرستان در ظاهر دارند.13 تمام نکته در جمله پایانی است که اعتماد به نفس مورد تأیید اسلام را تعریف کرده اند, آن جا که می گویند: مراد از اعتماد به نفس این است که انسان در زندگی لیاقت ذاتی خود را به کار انداخته به امید دیگران ننشیند, نه این که از خدای تعالی بریده, خود را مصدر هر امید و آرزو و مؤثر حقیقی بداند.14
آثار و فواید اعتماد به نفس
اعتماد به نفس آثار فردی و اجتماعی زیادی دارد که مهم ترین آن ها عبارت اند از:
1ـ موفقیت: یکی از عوامل مهم پیش رفت علمی و کامیابی در انسان, اعتقاد به توانایی های فردی است. (مطالعات روان شناسان بارها نشان داده است که علت اصلی توفیق اشخاص در کارها آن است که از خود انتظار موفقیت داشته اند. محمدعلی کِلِی هر بار که به خارج سفر می کرد طب ق معمول اظهار می داشت که پیروز می شود, او می گفت: وقتی که برنده شوم… [و نمی گفت] اگر در این مسابقه برنده شوم. پس ملاحظه می شود که ادای این جمله, همان داشتن اعتماد به نفس است. ارسطو می گوید: چیزی که انتظارش را داشته باشید, همان را پیدا خواهید کرد.15 با مطالعه زندگی بزرگان به این حقیقت مسلّم تاریخی پی می بریم که پیروزی درخشان مردان بزرگ تاریخ در سایه اعتماد به نفس به دست آمده است. چه بسا افرادی که از نظر استعداد در سطح متوسطی قرار داشته اند ولی با اعتماد به نفس و مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر خود, به مد ارج عالی نایل گشته اند. متأسفانه استعدادهای بسیاری بر اثر کمبود اعتماد به نفس, مخفی مانده و به شکوفایی نرسیده است. دانشمند معروف, ساموئیل اسمایلز می نویسد: (اعتماد به نفس, اساس هر رستگاری و هر پیش رفتی است. اگر اکثر افراد ملتی بدین فضیلت آرایش یافتند, آن ملت, بزرگ و توانا می شود و سرّ ارتقا و توانایی او فقط داشتن همین خصلت است.)16 اعتماد به نفس, تردید و بی ثباتی را زایل می کند و به انسان این امکان را می دهد که با تعقل و اندیشه, راه صحیح را انتخاب کرده و با متانت و پشتکار آن را به اتمام برساند. (تحقیقات انجام شده در مدارس مختلف به ویژه مدارس استثنایی نشان می دهد که بین پیش رفت تحصی لی و نگرش فرد نسبت به خودش, رابطه مستقیمی وجود دارد. هر قدر فرد احساس و نگرش مثبتی نسبت به خود داشته باشد, موفقیت بیش تری در امور تحصیلی از خود نشان می دهد.)17 در صحنه نبرد زندگی, کسی پیروز است که بتواند با تکیه بر اراده خویش, در دریای ژرف شداید, به هر طرف که تمایل داشت, شنا کند نه این که مانند پر کاهی بی اختیار به اطراف کشیده شود. افراد خودباخته و ضعیف النفس با وجود داشتن امکانات از اتخاذ تصمیم و جرئت در انجام کار عاجزند, گویا منتظرند دستی از غیب بیرون بیاید و کارهای سخت و پرمشقت را برایشان انجام دهد. آن ها در تمام عمر خود مردّد و متزلزل باقی می مانند و فرصت های مناسب را یکی پس از دیگری از دست می دهند و ناگهان متوجه می شوند که عمری را با تردید و بی ثباتی سپری کرده اند. این افراد درهای موفقیت را به روی خود بسته اند. چه زیبا امام علی(ع) فرموده اند: (مَن لَم یُنجِد لَمْ یُنجَد; هرکس خود را بلند نگرداند, کسی او را بلند نخواهد کرد).18 حکم مذکور در مورد جامعه نیز جاری و ساری است. اگر جامعه ای توانایی های خود را با ور نکند, نمی تواند پیش رفت کند.
خودباختگی, شگرد دشمن
ییکی از شگردهای بزرگ استعمارگران در طول تاریخ, القای روحیه خودباختگی و سلب اعتماد به نفس بوده است. قرآن مجید درباره فرعون می فرماید: (انّ فرعون علا فی الارض وجعل اهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم; فرعون در آن سرزمین برتری جست و اهل آن را به گروه های م ختلفی تقسیم کرد; گروهی را به ضعف و ناتوانی کشاند.)19 بدون شک استثمار و استضعاف مصریان از جانب طاغوت زمان به انگیزه سرکوب کردن روحیه خودباوری آحاد افراد آن جامعه صورت گرفته است. بر این اساس, بزرگ احیاگر تفکر دینی در عصر حاضر یعنی حضرت امام خمینی(ره) همواره بر خودباوری و استقلال فکری ملت تأکید کرده و تنها را ه مقابله با خودباختگی را بازگشت به خویش و اتکای به فرهنگ متعالی اسلام می دانستند. ایشان خطاب به جوانان می گوید: (عمده این است که شما دو جهت را در نظر بگیرید که من کراراً عرض کرده ام: یکی اعتماد به خدای تبارک و تعالی که وقتی که برای او بخواهید کار کنید, ب ه شما کمک می کند, راه را برای شما باز می کند, در هر رشته که هستید راه های هدایت را به شما الهام می کند. و یکی اتکال به نفس, اعتماد به خودتان; شما خودتان جوان هایی هستید که می توانید همه کارها را انجام دهید. مخترعین می توانند در سطح بالا اختراع بکنند. مب تکرین ما می توانند در سطح بالا ابتکار کنند. به شرط این که اعتماد به نفس خودشان داشته باشند و معتقد بشوند به این که سمی توانیمز در رژیم سابق سنمی توانیمز را در بین همه قشرها شایع کردند, به همه گفتند ما نمی توانیم و باید تواناها بیایند و به ما تعلیم بدهند… لازم است که با این دو خصیصه ساتکال به خدای تبارک و تعالیز [و] اطمینان به نفس, با این دو خصیصه به پیش بروید و بعد از مدت کوتاهی خواهید دید که راه های سعادت بر شما باز می شود.)20 مصلحان بزرگ تاریخ همواره از خودیابی و خوداتکایی به عنوان عامل موفقیت یاد کرده اند.
فلسفه خودی
استاد مطهری(ره) درباره اقبال لاهوری می گوید: (اقبال فلسفه ای دارد که آن را فلسفه خودی می نامد. او معتقد است که شرق اسلامی هویت واقعی خود را که هویت اسلامی است, از دست داده و باید آن را باز یابد. [اقبال معتقد است:] همان طور که فرد احیاناً دچار تزلز ل شخصیت و یا گم کردن شخصیت می شود, از خود فاصله می گیرد و با خود بیگانه می گردد, غیر خود را به جای خود می گیرد و به قول مولانا که اقبال سخت مرید و شیفته او و تحت تأثیر جاذبه قوی او است, در زمین دیگران خانه می سازد و به جای آن که کار خود کند کار بیگانه می کند. جامعه نیز چنین است; جامعه مانند فرد روح و شخصیت دارد; مانند فرد احیاناً دچار تزلزل شخصیت و از دست دادن هویت می گردد. هر جامعه ای که ایمان به خویشتن و احترام به کیان ذات و کرامت ذات خویشتن را از دست بدهد, محکوم به سقوط است.)21
ایشان در جایی دیگر می گوید: (در گفتارهای اقبال لاهوری خواندم که موسولینی گفته است: انسان باید آهن داشته باشد تا نان داشته باشد; یعنی اگر می خواهی نان داشته باشی, زور داشته باش. [ولی اقبال می گوید:] این حرف درست نیست, اگر می خواهی نان داشته باشی, آهن باش; یعنی شخصیت تو شخصیتی محکم به صلابت آهن باشد.22 مولوی می گوید:

• ای تو در پیکار خود را باخته تو به هر صورت که آیی بیستی که منم این والله آن تو نیستی23
• دیگران را تو ز خود نشناخته که منم این والله آن تو نیستی23 که منم این والله آن تو نیستی23
قرآن مجید به صراحت تغییرات برونی را معلول تغییرات درونی می داند و سرچشمه شکست ها و پیروزی ها را اراده و خواست ملت ها برمی شمارد, آن جا که می فرماید: (ان الله لایغیّر مابقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم; هرگز خداوند اوضاع و احوال را به سود مردم عوض نمی کند, مگر آن که خودشان اوضاعشان را تغییر دهند.)24 (نکته ای را اقبال لاهوری از همین آیه استنباط کرده است که نکته ای بسیار عالی است. او از ضمیر سحتی یغیّرواز چنین استفاده کرده است که قرآن مجید می فرماید: سحتی یغیّروا ما بأنفسهمز نمی گوید: سحتّی یغیّر ما بأنفسهمز; اگر چنین می گفت, معنایش این بود: خداوند او ضاع و احوالی را که برای مردمی وجود دارد, چه خوب و چه بد, عوض نمی کند مگر آن وقت که اوضاع و احوالی که مربوط به خودشان است; یعنی مربوط به روح, اخلاق و خصوصیاتی که در دست و عملشان است عوض شود. نه, می فرماید: سیغیرواز تا خودشان به ابتکار و دست خود و استقلال فکری خویش اقدام نکنند, وضعشان عوض نمی شود; یعنی اگر ملت دیگری بیاید و بخواهد به قهر و جبر, اوضاع و احوال مردم را عوض کند, مادامی که خود آن مردم تصمیم نگرفته اند, مادامی که خود آن مردم ابتکار به خرج نداده اند, مادامی که خود آن مردم استقلال فکری پیدا نکرده اند, وضع آن ها به سامان نمی رسد.)25
• شمع بر پای خویش چون بستاد سرفراز است اگرچه بگدازد تیره بختی است تکیه بر دگران نپذیرفت مرد روشن رای
• روشنی بخش گشت و بزم آرای هرکه چون شمع بود پابرجای نپذیرفت مرد روشن رای نپذیرفت مرد روشن رای
2ـ پایداری در راه هدف: در سایه اعتماد به نفس و خودباوری, قدرت مواجه با مشکلات و ناملایمات زندگی و تحمل سختی ها و مرارت ها افزایش می یابد. چون هر فردی به تناسب روحیه و طرز تفکر خود با مشکلات روبه رو می شود و عکس العمل نشان می دهد. در این باره داستانی را س عدی شیرازی بیان کرده که قابل توجه است: (سالی از بلخ با شامیانم سفر بود و راه از حرامیان پرخطر. جوانی به بدرقه همراه من شد. سپر باز و چرخ انداز و سلحشور, بیش زور که ده مرد توانا کمان او را زه کردندی و زورآوران روی زمین, پشت او بر زمین نیاورندی. اما متنعم بود و سایه پرورده, نه جهان دیده و سفر کرده, رعد کوس دلاوران به گوشش نرسیده و برق شمشیر سواران به چشم ندیده.

• نیفتاده در دست دشمن اسیر به گـردش نباریـده باران تیر
• به گـردش نباریـده باران تیر به گـردش نباریـده باران تیر
اتفاقاً من و این جوان در پی هم دوان, هر آن دیوار قدیم که در پیش آمدی, به قوت بازو بیفکندی و هر درخت عظیم که دیدی, به زور سرپنجه برکندی و تفاخرکنان گفتی:

• پیل کو تا کف سر پنجه گردان بیند پیل کو تا کتف و بازوی مردان بیند
• پیل کو تا کتف و بازوی مردان بیند پیل کو تا کتف و بازوی مردان بیند
ما در این حالت بودیم که دو هندو از پس سنگی سر برآوردند و قصد قتال با ما کردند. در دست یکی چوبی بود و در بغل دیگری کلوخ کوبی. جوان را گفتم: چه پایی؟
• بیار آن چه داری ز مردی و زور که دشمن به پای خود آمد به گور
• که دشمن به پای خود آمد به گور که دشمن به پای خود آمد به گور
تیر و کمان را دیدم از دست جوان افتاد و لرزه بر استخوان.

• نه هرکه موی شکافد به تیر جوشن خای بـه روز حملـه جنگ آوران بـدارد پـای
• بـه روز حملـه جنگ آوران بـدارد پـای بـه روز حملـه جنگ آوران بـدارد پـای
چاره جز آن ندیدم که رخت و سلاح و جامه رها کنیم و جان به سلامت بریم.

• به کارهای گران, مرد کاردیده فرست جوان اگرچه قوی یال و پیل تن باشد نبرد, پیش مصاف آزموده معلوم است چنان که مسئله شرع پیش دانشمند).26
• که شیر شرزه درآرد به زیر خمّ کمند به جنگ دشمنش از هول بگسلد پیوند چنان که مسئله شرع پیش دانشمند).26 چنان که مسئله شرع پیش دانشمند).26
امام علی(ع) می فرماید: (فی تصاریف الاحوال تعرف جواهر الرجال; با تغییر شرایط و اوضاع و احوال, ذخایر و جواهر فطری مردان شناخته می شود).27 افرادی که به اراده خویش متکی اند, از نظر روایات افرادی حر و آزاده معرفی شده اند که در هر حال خود را نمی بازند و در برابر طوفان های سهمگین زندگی با اقتدار می ایستند و از زبونی و فرومایگی و خودباختگی اجتناب می ورزند. امام صادق(ع) می فرماید: (ان الحرّ حر علی جمیع احواله ان نابته نائبة صبر لها وان تدارکت علیه المصائب لم تکسره و ان أُسر و قهر او استبدل بالیسر عسراً; آ زادمرد در همه حال آزاده است. اگر به مصیبتی دچار شود, صبر می کند و اگر گرفتار هجوم بلا گردد, شکست نمی خورد. آزادمرد اگر اسیر شود, ستم ببیند یا آسایش او به سختی مبدل گردد, بازهم آزاده است.)28
اعتماد به نفس یوسف(ع)
در دنباله حدیث, امام صادق(ع), حضرت یوسف(ع) را به عنوان مصداق بارز این گونه افراد ذکر می کند. آن حضرت با این که به بردگی رفت, اسیر شد و ستم دید, تاریکی زندان, وحشت حبس و مصایب دیگر ضرری به شخصیت روحی وی نزد و سرانجام خداوند بر او منّت نهاد و او را به اوج عظمت رسانید و فرمانروای جبّار مصر را به غلامی وی درآورد.
3ـ سلامت روان: یکی دیگر از آثار اعتماد به نفس حفظ سلامت روان است. مازلو می گوید: ما برای سلامت روانی خود نیاز به احساس اعتماد به نفس مثبت و قوی داریم.29 این امر وقتی روشن می شود که بدانیم ضعف اعتماد به نفس, عوارضی چون نگرانی, بی ثباتی, اضطراب, بدبینی, پر خاش گری, افسردگی, خودکم بینی, وسواس و غیره دارد. (وقتی که یک انسان کاملاً سالم و نیرومند بی جهت در خود احساس ضعف و سستی و رخوت می کند, معنایش این است که روحش ناسالم است).30 کسی که ثبات و پشتکارندارد, کار خود را ناتمام می گذارد و یا از رو در رو شدن با مشک لات زندگی طفره می رود. برای جبران این نقص روحی, پیوسته عذر و بهانه می آورد و همواره خود را فریب می دهد. امام علی(ع) می فرماید: (قد یکذب الرجل علی نفسه عند شدة البلاء بما لم یفعله; چه بسا انسان در برخورد با گرفتاری وقتی که می خواهد شانه از زیر بار عمل خال ی کند, به خود دروغ می گوید).31 و در مواردی این افراد به خودنمایی رو می آورند. امام علی(ع) می فرماید: (الافتخار من صغر الاقدار; به خود نازیدن, نشانه حقارت و پستی است).32 روان شناس معروف, شاختر می گوید: وسیله دیگری که در عین ناکامی و عدم موفقیت برای جلب توجه دیگران به کار می بریم, لاف زدن و از خود تعریف کردن است. آن که می تواند کار صحیح انجام دهد و موفق باشد و با رفتار و گفتار پسندیده, خود را در دل دیگران بنشاند, به لاف ز دن و خودستایی کردن نیاز ندارد و به عوضِ لاف و گزاف به سعی و عمل می پردازد و هر روز دوستان بیش تر و موفقیت بزرگ تری به دست می آورد.33 کسی که خود را پست و ناتوان می داند, ضمیری آشفته و نگران دارد. این حس خودکم بینی او را به مقررات اجتماعی بی اعتنا و از این راه حقارت خویش را جبران می کند. امام هادی(ع) می فرماید: (من هانت علیه نفسه فلاتأمن شره,34 کسی که خود را خوار می یابد, از شر او ایمن مباش.) با این بینش, منشأ بسیاری از ناهنجاری ها و اختلالات رفتاری در بزه کاران را باید در فقدان اعتماد به نفس جست وجو کرد. در این صورت با احیای شخصیت و تقویت اعتماد به نفس, می توان از وقوع بسیاری از خطاکاری ها پیش گیری کرد. امام علی(ع) می فرماید: (من کرمت نفسه قلّ شقاقه وخلافه;35 کسی که شخصیتش ارزش مند گردید, خطاکاری هایش کم می شود.) مردان باشخصیت در حساس ترین مواقع نیز به خواری و فرومایگی تن نمی دهند و هرگز به تملق و چاپلوسی متوسل نمی شوند. امام علی(ع) می فرماید: (ذوالشرف لاتبطره منزلة نالها وان عظمت کالجبل الذی لاتزعزعه الریاح;36 مرد باشرف اگر به موقعیتی برسد, هرگز خود را نمی بازد و از مسیر فضیلت خارج نمی شود. او مانند کوه پا برجاست که وزش بادها قادر نیست او را به حرکت درآورد.) براساس نظریه (اریکسون) اگر هویت شخصیِ نوجوان در طی زمان و براساس تجربیات حاصل از برخورد صحیح اجتماعی به تدریج ایجاد شود و نوجوان بتواند خود را بشناسد و از دیگران جدا سازد, تعادل روانی وی تضمین می شود; ولی اگر سرخوردگی و عدم اعتماد, جای گزین اعتماد گردد و به جای تماس با مردم, نوجوان گوشه گیر و منزوی شود و به جای تحرک به رکود گراید و به جای خودآگاهی و تشکیل هویت مثبت دچار ابهام در نقش خود شود, هم آهنگی و تعادل روانی وی به هم می خورد و به بحران هویت دچار می شود.37 4ـ جلب اعتماد دیگران: اعتماد به نفس, نقش مؤثری در جلب اعتماد دیگران دارد, چون تأثیرگذاری بر افراد بستگی زیادی به قدرت ایمان و خودباوری دارد. کسی که به خود اعتماد ندارد, هرگز نمی تواند اعتماد دیگران را جلب کند.

• اگر در جهان بایدت برتری چو خود خویشتن پست بینی و خوار دگر از کس امید عزت مدار
• نباید که خود پست و دون بشمری دگر از کس امید عزت مدار دگر از کس امید عزت مدار
امام علی(ع) می فرماید: (ان النفس لجوهرة ثمینة من صانها رفعها و من ابتذلها وضعها;38 به راستی که شخصیت انسانی گوهر گران بهایی است که هرکس آن را حفظ کند, تعالی یابد و هرکس آن را پست گرداند, فرو می افتد). در روایتی دیگر آن حضرت می فرماید: (الرجل حیث ا ختار لنفسه ان صانها ارتفعت و ان ابتذلها اتّضعت;39 ارزش شخصیت هر فردی, وابسته به روشی است که اتخاذ می کند; اگر نفس خود را از پستی بر کنار داشت, رفعت مقام پیدا می کند و اگر آن را خوار شمرد, به پستی می گراید.) 5 ـ رشد اجتماعی:روان شناسان برای رشد اجتماعی, شاخص هایی را ذکر کرده اند که عبارت اند از: استقلال, پذیرش مسئولیت و آینده نگری.40 یکی از پایه های واقعی رشد اجتماعی, اعتماد به نفس است. عدم سازگاری با محیط نتیجه بی اعتمادی و ضعف نفس است. (اشخاصی را که می بین ید خجول و کم رو, یا بی حیا و پرخاش جو, یا ساکت و خاموش, یا پرگو و فضول, یا سرد و بی تصمیم, یا بی تأمل و سبک سرند, همه مردمانی هستند که به خود اطمینان و اعتماد ندارند).41 این افراد برای رهایی از احساس حقارت به گوشه گیری و انزوا روی می آورند, اما فشار روحی , فرار از معاشرت و سازش به مراتب از خودکم بینی بیشتر است.
امام صادق(ع) می فرماید: (الرجل یجزع من الذُّل الصغیر فیدخله ذلک فی الذُّل الکبیر;42 آدمی از ذلت کوچک اظهار ناراحتی می کند و همین امر او را به ذلت بزرگ تری سوق می دهد). شاختر می گوید: (پسری از نزدیکان من همیشه تنها بود. در زنگ های تفریحِ مدرسه تنها راه می رفت و در ابر و آسمان خیال گردش می کرد. بعد از ساعت درس فوراً به خانه می آمد و از بازی با هم شاگردی ها می گریخت. در هیچ دسته و انجمن خیریه ای شرکت نداشت. هیچ کس را به خانه خود دعوت نمی کرد و به خانه هیچ کس به مهمانی نمی رفت. می گفت: اتاق کار و کتاب هایم را از همه کس بیشتر دوست دارم. لکن حقیقت این بود که آن جوان, بنیه و جثه خوبی نداشت و در بازی های جسمانی به پای دیگران نمی رسید و برای این که ضعف خود را بپوشاند و مورد ترحم و تحقیر واقع نشود, از بازی اجتناب می کرد).43 با اعتماد به نفس, ترس از اجتماع و معاش رت با مردم زایل می شود و سازگاری با محیط به سهولت انجام می گیرد.
1ـ محمدعلی سادات, راهنمای پدران و مادران, ج1, ص37.
2ـ مدثر(74) آیه 38.
3ـ نجم(53) آیه 39.
4ـ نهج البلاغه, قصار47.
5ـ محمدتقی فلسفی, کودک, ج2, ص279.
6ـ نهج البلاغه, قصار167.
7ـ همان, قصار333.
8ـ اصول کافی, ج3, ص105.
9ـ بحارالانوار, ج68, ص138.
10ـ روزنامه اطلاعات, شماره 20665, ص11, سال74.
11ـ نساء(4) آیه 49.
12ـ ترجمه المیزان, ج4, ص546.
13ـ علامه طباطبایی, خلاصه تعالیم اسلام, ص190.
14ـ همان, ص191.
15ـ رابرت آنتونی, رموز اعتماد و اتکاء به نفس, ترجمه اسماعیل کیوانی, ص164.
16ـ محمدتقی فلسفی, همان, ص278; به نقل از: اعتماد به نفس, ص14.
17ـ غلامعلی افروز, مباحثی در روان شناس و تربیت کودکان و نوجوانان, ص114.
18ـ غررالحکم و دررالکلم, ج5,ص253.
19ـ قصص(28) آیه 4.
20ـ صحیفه نور, ج18, ص146.
21ـ مرتضی مطهری, نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر, ص53 و54.
22ـ مجموعه آثار, ج17, ص53 و54.
23ـ مثنوی معنوی, دفتر چهارم, ص596.
24ـ رعد(13) آیه 11.
25ـ مجموعه آثار, همان, ص224ـ223.
26ـ گلستان سعدی, باب هفتم, حکایت17.
27ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص398.
28ـ بحارالانوار, ج71, ص69.
29ـ غلامعلی افروز, همان, ص114.
30ـ محمدتقی فلسفی, همان, ص391.
31ـ غررالحکم و دررالکلم, همان, ص483.
32ـ همان, ج2, ص163.
33ـ موسوی لاری, رسالت اخلاق در تکامل انسان, ص416.
34ـ بحارالانوار, ج75, ص365.
35ـ غررالحکم و دررالکلم, ج5, ص432.
36ـ همان, ج4, ص37.
37ـ سید احمد احمدی, روان شناسی نوجوانان و جوانان, ص28.
38ـ غررالحکم و دررالکلم, ج2, ص522.
39ـ همان, ص77.
40ـ رشد شخصیت, ترجمه سیما نظیری, ص100.
41ـ محمدتقی فلسفی, همان, ص342.
42ـ بحارالانوار, همان, ص249.
43ـ محمدتقی فلسفی, همان, ص415.

 


نوشته شده در  یکشنبه 89/11/17ساعت  12:42 عصر  توسط محمد حسین 
 

کلمات کلیدی: Psixologiya confidence، Sielkunde vertroue، Besim Psikologji،Psy

نظرات دیگران()

شیوه‏های پرورش عزت نفس در سیره امام حسین علیه السلام
طلیعه:
عزت نفس، یکی از لوازم زندگی موفقیت‏آمیز است. فردی که می‏خواهد در راه اهداف والای خویش تمام مشکلات و موانع را از سر راه خود برداشته و به مراحل تعالی و تکامل برسد، باید عزت و کرامت نفس داشته و این موهبت‏خدادادی را در وجود خود بارور کند. ریشه بسیاری از محرومیتها، ناکامیها، عدم موفقیتها، انتخاب راههای خلاف عرف و شرع، شکستن هنجارهای مقدس جامعه، خیانتها، جنایتها و بزهکاریهای گوناگون را می‏توان در نداشتن عزت نفس و وجود عقده حقارت جستجو نمود. امام علی علیه السلام می‏فرماید: «من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة؛آن کس که [بزرگی و کرامت نفس خود را باور داشته باشد، آن را با گناه، پست و ذلیل نخواهد کرد.»
برای همین، به افرادی که از عقده حقارت رنج می‏برند و برای خود هیچگونه ارزشی قائل نیستند، نمی‏توان اعتماد کرد و امری از امور جامعه را به آنان سپرد. سایر افراد جامعه نیز از شر این افراد در امان نخواهند بود.
امام هادی علیه السلام فرمود: «من هانت علیه نفسه فلاتامن شره؛ کسی که نفس او در نزدش خوار و ذلیل باشد، از شر او ایمن مباش.»
کسی که به شخصیت‏خود توجه ندارد، مطمئنا در خوار کردن دیگران نیز باکی نخواهد داشت. بنابراین برای حفظ اجتماع مسلمانان و تقویت ارتباط دینی، عاطفی و فرهنگی میان افراد جامعه و جلوگیری از شیوع گناه و انواع خلافها، باید روحیه عزت و کرامت نفس را در جامعه پرورش داده و تقویت نمود.
امام حسین علیه السلام داشتن عزت نفس را یکی از صفات ضروری مؤمنین دانسته می‏فرماید: «ایاک و ما تعتذر منه فان المؤمن لایسی‏ء ولایعتذر والمنافق کل یوم یسی‏ء و یعتذر؛از انجام کارهایی که نیاز به پوزش دارد [و عزت نفس را خدشه‏دار می‏کند] بپرهیز، زیرا مؤمن نه کار بد می‏کند و نه پوزش می‏طلبد، ولی منافق [که برای خود ارزش قائل نیست]، هر روز کار بد انجام می‏دهد و پیوسته عذرخواهی می‏کند.»
در سیره و سخن امام حسین علیه السلام موارد زیادی می‏توان یافت که آن گرامی در آن موارد، با شیوه‏های مختلف در صدد پرورش و تقویت عزت نفس در نهاد افراد بوده است. در این فرصت‏به برخی از این شیوه‏ها گذری خواهیم داشت تا علاوه بر اینکه رفتار و گفتار آن حجت الهی به عنوان الگوی سعادتمندان برایمان سرمشق باشد، با یکی دیگر از رمزهای موفقیت رهبران الهی در جذب و جلب وجدانهای بیدار و دلهای مشتاق سعادت آشنا شویم.
تکریم کودکان
کودکانی که در دوران طفولیت از توجه و احترام بزرگترها، بویژه والدین خود، برخوردار گردند، در زندگی آینده خویش افرادی عزتمند، موفق و دارای اعتماد به نفس خواهند بود؛ چرا که تکریم شخصیت کودکان ـ که روحی لطیف و حساس دارند ـ روحیه خودباوری و اعتماد به نفس را در وجود آنان تقویت کرده و زمینه رشد اخلاقی و ایجاد صفات نیک را در وجودشان فراهم می‏آورد و آنان را در آینده شخصیتی مستقل، خودباور و دور از عقده حقارت بار خواهد آورد. چند نمونه از تکریم شخصیت اطفال را در رفتار آن حضرت مرور می‏کنیم:
1ـ عبدالله بن عتبه، از مشاهیر فقهای اهل سنت، نقل می‏کند که: روزی در محضر حضرت سید الشهداء علیه السلام بودم که فرزند آن حضرت (امام سجاد علیه السلام) که کوچک بود، وارد شد. امام او را به نزد خود خوانده و به سینه چسبانید، پیشانیش را بوسید و فرمود: «بابی انت ما اطیب ریحک و احسن خلقک؛پدرم به فدایت. چقدر خوشبو و زیبایی!»
2ـ جعید همدان یکی از یاران امام حسین علیه السلام می‏گوید: روزی نزد حسین بن علی علیهما السلام رفتم در حالی که او دخترش سکینه را بر سینه چسبانیده و نوازش می‏کرد. وقتی که وارد شدم، امام به همسرش فرمود: ای خواهر قبیله کلاب! دخترت را از من بگیر! سپس با من در مورد انواع مردم به گفتگو نشست.
احترام به اندیشه‏ها و آرای دیگران
یکی از شیوه‏های کارساز در مسائل تربیتی و تبلیغی، احترام به اندیشه‏های دیگران است.
مربی و مبلغ، به این وسیله به مخاطبان خود شخصیت داده و در اعماق وجود آنان نفوذ می‏کند.
با توجه کردن به تفکرات و خواسته‏های مخاطب، می‏توان روحیه اعتماد به نفس را در او زنده کرده و عزت نفس وی را تقویت نمود.
روزی «حسن مثنی‏» فرزند امام مجتبی علیه السلام از یکی از دختران عمویش، امام حسین علیه السلام خواستگاری نمود. آن حضرت به او فرمود: «اختر یا بنی احبهما الیک؛ فرزندم! هر کدام را بیشتر دوست داری، انتخاب کن!» «حسن مثنی‏» از روی شرم و حیا سخنی نگفت. به این جهت، امام حسین علیه السلام فرمود: من دخترم فاطمه را به جهت‏شباهت زیادش به مادرم برای تو برگزیدم.
درود و سلام
یکی از روشهای قرآنی در عزت دادن به افراد، سلام کردن و درود فرستادن به آنها است. خداوند متعال در قرآن کریم برای اینکه عظمت مؤمنان را روشن سازد، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور می‏دهد که به اهل ایمان سلام کند.
«و اذا جاءک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم‏»؛«هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند به نزد تو آینده، به آنها بگو: سلام بر شما!»
این شیوه موفق قرآنی در سیره امام حسین علیه السلام نیز بطور روشن دیده می‏شود. آن حضرت در ثواب سلام فرمودند: «للسلام سبعون حسنة؛ تسع و ستون للمبتدی و واحدة للراد؛برای سلام هفتاد حسنه می‏باشد؛ شصت و نه حسنه برای سلام کننده و یک حسنه برای پاسخ دهنده.»
سلام کردن موجب تقویت‏حس خودباوری و عزت نفس در کسی که به او سلام می‏شود خواهد شد و فردی که به او سلام داده و درود می‏فرستیم، شایستگی و جایگاه خود را در منظر دیگران باور می‏کند.
این شیوه الهی آنچنان مهم و باارزش است که امام حسین علیه السلام از آغاز کردن سخن بدون سلام کردن، نهی کرده و به فردی که پیش از ادای سلام، جویای حال حضرتش شده بود فرمود: «السلام قبل الکلام عافاک الله. لا تاذنوا لاحد حتی یسلم؛خدا تو را عافیت و سلامتی دهد، سلام کردن بر سخن گفتن مقدم است [. سپس فرمود:] تا کسی سلام نداده به او اجازه سخن گفتن ندهید.»
همچنین امام حسین علیه السلام کسی را که در ارتباطات اجتماعی و معاشرتهای خانوادگی، از این شیوه پسندیده قرآنی بهره نگیرد، به عنوان خسیس‏ترین فرد قلمداد کرده و می‏فرماید: «البخیل من بخل بالسلام؛بخیل کسی است که از سلام دادن بخل بورزد.»
در سیره اهل بیت علیهم السلام سلام به مسلمانان گناهکار و آلوده نیز پسندیده و تاثیرگذار است. امام حسین علیه السلام می‏فرماید: ابن کوا از پدرم علی علیه السلام پرسید: ای امیرمؤمنان! آیا بر گنهکاران نیز سلام می‏دهی؟
علی علیه السلام فرمود: خدا او را اهل توحید می‏داند، آیا تو او را اهل سلام نمی‏دانی؟!
ارتباط کلامی با عبارات دلنشین
عموم مردم؛ اعم از کودکان، نوجوانان، جوانان و زنان و مردان، در معاشرتهای اجتماعی، نسبت‏به ارتباطات کلامی افراد بسیار حساس می‏باشند و نوع لحن و صوت و انتخاب جملات در توجه و جذب آنان اهمیت فوق العاده‏ای دارد. سخنان محبت‏آمیز، دلربا و دارای بار عاطفی مثبت، در عمق جان مخاطبان تاثیر می‏گذارد و عزت نفس را در آنان تقویت می‏کند. انسانهایی که در الفاظ و عبارات خود کمال ادب و عفت را رعایت می‏کنند، در نظر مخاطب عزیز و مکرم بوده و عموم مردم آنان را به دیده احترام و بزرگی می‏نگرند. در واقع رعایت ادب و عفت و وجاهت در گفتار موجب عزت نفس برای گوینده و شنونده است. برخی از مشکلات و ناهنجاریها، تندخوییها، زورگوییها، بدبینیها، حقارتها و افسردگیها را می‏توان با بکارگیری عباراتی دلنواز و روحبخش از میان برداشته و درمان نمود.
رسول گرامی اسلام فرمودند: «من اکرم اخاه المسلم بکلمة یلطفه بها و فرج عنه کربته، لم یزل فی ظل الله الممدود، علیه الرحمة ما کان فی ذلک؛کسی که برادر مسلمان خود را با کلمه‏ای مهرآمیز تکریم نماید و غم را از [دل] او بزداید، در سایه بلند [لطف] خدا می‏باشد و تا این صفت پسندیده در او باشد، همواره رحمت [الهی] بر او خواهد بود.»
در اینجا نمونه‏هایی از ارتباط کلامی حضرت ابا عبدالله علیه السلام با افراد خانواده، فرزندان و یارانش را بیان می‏کنیم.
1ـ امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مدینه، وقتی که همه خاندان و اهل بیت آن حضرت سوار بر محملها شدند، چنین ندا داد: «این اخی؟ این کبش کتیبتی، این قمر بنی هاشم؛ کجاست‏برادرم، کجاست‏سردار سپاهم، کجاست ماه بنی هاشم.» عباس علیه السلام هم پاسخ داد: «لبیک، لبیک، یا سیدی.
2ـ هنگامی که حضرت قاسم علیه السلام از شهادت خویش سؤال کرد، امام حسین علیه السلام او را چنین مورد خطاب قرار داد: «ای والله، فداک عمک، انک لاحد من یقتل من الرجال معی؛به خدا سوگند، همینطور است. عمویت فدایت‏باد. تو یکی از مردانی هستی که با من به شهادت خواهند رسید.»
3ـ وقتی با دخترش سکینه وداع می‏کرد، برای آرامش وی که از فراق پدر بی‏تابی می‏کرد چنین فرمود: «یا نور عینی! کیف لایستسلم للموت من لا ناصر له و لامعین ای نور چشم من! کسی که یار و یاوری ندارد چگونه تسلیم مرگ نباشد؟!»
4ـ آنگاه که امام حسین علیه السلام برادرش حضرت عباس علیه السلام را می‏فرستاد تا از علت‏حرکت‏سپاه دشمن خبری بیاورد، سخن خود را با این عبارت دلنشین ابراز می‏داشت: «یا عباس! ارکب، بنفسی انت‏یا اخی، حتی تلقاهم، فتقول لهم: ما لکم؟! و ما بدالکم!؛ برادرم عباس! جانم به فدایت، سوار شو و به نزد اینان برو و به آنان بگو: شما را چه شده و چه چیزی برای شما آشکار شده است؟!»
5ـ حضرت سید الشهداء علیه السلام در هنگام خداحافظی با فرزندش امام سجاد علیه السلام، در روز عاشورا، فرزندش را به آغوش کشیده و با کلمات مهرآمیزی که از اعماق جانش ریشه می‏گرفت، به او فرمود: «یا ولدی! انت اطیب ذریتی و افضل عترتی و انت‏خلیفتی علی هؤلاء العیال والاطفال؛پسرم! تو پاکیزه‏ترین فرزندان من هستی و بهترین خاندان من می‏باشی، تو جانشین من در [سرپرستی] این زنان و کودکان خواهی بود.»
تقدیر و تشویق
تقدیراز دیگران و تشویق آنان به خاطر کارهای پسندیده‏ای که انجام داده‏اند، در تقویت اعتماد به نفس و روحیه خودباوری و در نتیجه عزت نفس آنان، تاثیر به سزایی دارد. این راهکار موفق تربیتی آنچنان اهمیت دارد که می‏توان گفت، کمتر عاملی همانند تقدیر و تجلیل در ایجاد خصلتهای نیکو و تقویت اعتماد به نفس می‏تواند مؤثر باشد. تشویق، استعدادهای نهفته در نهاد آدمی را از قوه به فعلیت رسانده، و خلاقیتهای درون او را شکوفا می‏سازد. تحسین، تقدیر، تجلیل، اعطای جایزه‏های مادی و معنوی، هدیه، بذل عاطفه و محبت، تکریم و تشکر، جلوه هایی از مظاهر تشویق می‏باشد. در ذیل، مواردی از بهره‏گیری امام حسین علیه السلام از شیوه کارآمد تشویق را بیان می‏کنیم.
1ـ قدردانی از معلم
جعفر، یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام، نزد معلمی به نام «عبدالرحمان سلمی‏» در مدینه آموزش می‏دید. روزی معلم سوره حمد را به کودک آموخت. وقتی که کودک آن را بر امام حسین علیه السلام قرائت کرد، آن حضرت در مقابل این کار ارزشمند معلم از وی تجلیل کرده و بعنوان قدردانی، هزار دینار و هزار حله به او پاداش داد. هنگامی که از آن حضرت پرسیدند: چرا این همه بخشش می‏کنید؟! حضرت فرمود: «و این یقع هذا من عطائه؛ کجا این بخشش [من] با اعطای او [که تعلیم الحمد لله رب العالمین است] می‏تواند برابر باشد؟!» و آنگاه این اشعار را قرائت کرد:
اذا جاءت الدنیا علیک فجد بها
علی الناس طرا قبل ان تتفلت
«هرگاه دنیا به تو روی آورد، قبل از آنکه از دستت‏برود، همه آن را به مردم ببخش.»
فلا الجود یفنیها اذا هی اقبلت
و لا البخل یبقیها اذا ما تولت
«نه بخشش، آن را ـ هرگاه روی آورد ـ از بین می‏برد و نه بخل، آن را ـ هرگاه پشت کند ـ نگه می‏دارد.»
2ـ تشویق نیکوکار
امام حسن مجتبی علیه السلام در یکی از سفرهایش راه را گم کرد. اتفاقا شب با چوپانی برخورد کرد، چوپان از امام حسن علیه السلام پذیرایی کرده و هنگام صبح راه را به آن حضرت نشان داد.
حضرت مجتبی علیه السلام هنگام خداحافظی به چوپان فرمود: من اکنون سراغ زمین زراعتی خود می‏روم و بعد به مدینه بر می‏گردم. سپس، وقتی را تعیین کرد تا آن چوپان خدمت امام مجتبی علیه السلام برسد. چوپان که از غلامان یکی از اهالی مدینه بود، در وقت معین اشتباها به محضر امام حسین علیه السلام آمد و به خیال اینکه به حضور امام حسن علیه السلام آمده، به حضرت سید الشهداء علیه السلام عرضه داشت: من همان بنده‏ای هستم که فلان شب میهمان من بودی و وعده دادی تا در این ساعت‏خدمت‏شما برسم. امام حسین علیه السلام متوجه شد که او از برادرش امام مجتبی علیه السلام در آن شب پذیرایی کرده است. به این جهت از او پرسید: ای غلام! تو برده چه کسی هستی؟ او نام یکی از اهالی مدینه را برد. امام پرسید: چند راس از گوسفندان اربابت در اختیار توست؟ چوپان گفت: سیصد راس.
امام حسین علیه السلام مولای او را طلبید و از وی درخواست کرد تا گوسفندان را با همان غلام به وی بفروشد. وقتی که او اعلام رضایت نمود، آن حضرت غلام و گوسفندان را از صاحبش خرید و سپس غلام را آزاد نموده و گوسفندان را نیز به غلام بخشید.
آن حضرت موقع خداحافظی به غلام گفت: «ان الذی بات عندک اخی و قد کافاتک بفعلک معه؛ کسی که آن شب نزد تو ماند، برادر من بود. اکنون به پاس [قدردانی از] رفتار نیک تو با او، این پاداش را به تو دادم.
3ـ آزادی کنیز
انس بن مالک می‏گوید: نزد امام حسین علیه السلام بودم که کنیزی از آن حضرت شاخه گلی را به حضرتش تقدیم کرد. امام حسین علیه السلام آن شاخه گل را گرفت و به او فرمود: «انت‏حرة لوجه الله؛ تو در راه خدا آزادی!» من به حضرت عرض کردم: در مقابل اهداء یک شاخه گل او را آزاد کردی؟! امام در پاسخ فرمود: خداوند ما را در قرآن چنین ادب کرده و فرموده است: «اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها»؛«هرگاه به شما تحیتی گفته شد، پاسخ آن را به نیکوتر از آن یا مانند آن بدهید.» و سپس فرمود: تحیت‏بهتر، همان آزاد کردن اوست.
4ـ تجلیل از یک آزاده
نام نیک موجب می‏شود که دیگران صاحب نام را تحسین کرده و در مورد او فال نیک بزنند. به این وسیله شخصیت او تقویت‏شده و روحیه اعتماد به نفس در او افزایش می‏یابد. به این جهت، نام نیک برای صاحب نام فرح‏انگیز و نشاط آور می‏باشد. والدین و مربیان دلسوز و آگاه در این مورد حساسیت‏خاصی داشته و در نامگذاریها کمال دقت را به عمل می‏آورند. زمانی که پیکر خونین حر در آخرین لحظات زندگی به روی زمین افتاده بود، امام حسین علیه السلام به بالین وی آمد. آن حضرت در حالی که با دستهای مبارک خود، صورت او را نوازش می‏داد و خاک و خون از چهره‏اش پاک می‏کرد، فرمود: «بخ بخ لک یا حر، انت‏حر کما سمیت فی الدنیا و الآخرة؛ به به! [احسنت] به تو ای حر! تو آزاد مردی چنانکه در دنیا و آخرت آزاده خوانده شدی.» سپس با تجلیل از مادر وی اضافه نمود: «والله ما اخطات امک اذ سمتک حرا، فانت والله حر فی الدنیا و سعید فی الآخرة؛به خدا سوگند! مادرت در این که تو را حر نامید، اشتباه نکرده است. به خدا قسم! تو در دنیا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهی بود.»
سخنان عزت آفرین
امام حسین علیه السلام افزون بر اینکه در عمل سعی می‏کرد اطمینان به نفس را در وجود اشخاص زنده کند و حتی در یاری به محرومان و مستضعفان بیشتر از همه به حفظ آبرو، حیثیت و خدشه دار نشدن شخصیت آنان می‏اندیشید، در گفتارهای راهگشا و عزت بخش خود نیز به احیای کرامت انسانی و عزت افراد اهتمام خاصی داشت. این نوشتار را با سخنی حکیمانه از آن گرامی که حاکی از عزت نفس و روح تسلیم‏ناپذیر آن حضرت در مقابل ستمگران و متجاوزان به حقوق مسلمانان می‏باشد به پایان می‏بریم.
چنانکه می‏دانیم، گروهی از مردم، به خاطر فرار از مرگ به انواع ذلتها تن داده و به خاطر دو روز زندگی زودگذر دنیا برای همیشه عزت و کرامت‏خویش را فدا می‏کنند، اما حسین بن علی علیهما السلام در این مورد می‏فرماید:
«الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین: بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة، یابی الله لنا ذلک و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان نؤثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام؛ ناپاک فرزند ناپاک، (عبیدالله بن زیاد) مرا در پذیرش یکی از دو راه مجبور کرده است؛ بین مرگ [با عزت] و [زندگی با] ذلت. اما هیهات که ما ذلت و خواری را بپذیریم، خداوند و رسولش و مؤمنین و دامنهای پاک و غیرتمندان بر ما نمی‏پسندد که اطاعت فرومایگان و پست فطرتان را بر مرگ با عزت و شرافتمندانه ترجیح دهیم.
پی‏نوشتها:
9
. عیون الحکم و المواعظ، ص 439.
. تحف العقول، ص 483.
. حیاة الامام الحسین، ج 1، ص 181.
. کفایة الاثر، ص 234؛ معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 82.
. ترجمة الامام الحسن علیه السلام، ص 159.
. مقاتل الطالبین، ص 122؛ کشف الغمه، ج 1، ص 579.
. انعام/54.
. تحف العقول، ص 248.
. مستدرک الوسائل، ج 8، ص 358.
. تحف العقول، ص 248.
. مستدرک الوسائل، ج 8، ص 359.
. کافی، ج 2، ص 206؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 376.
. فرهنگ عاشورا، ص 386؛ معالی السبطین، ج 1، ص 220.
. مدینة المعاجز، ج 4، ص 214.
. ناسخ التواریخ، ج‏2، ص‏360.
. تاریخ طبری، ج 4، ص 315.
. موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 486.
. مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 222.
. موسوعة کلمات الحسین علیه السلام، ص 621.
. نساء/86.
. بحار الانوار، ج 44، ص 195.
. لواعج الاشجان، ص 147؛ لهوف، ص 192.
. لهوف ابن طاووس، ص 180.

 


نوشته شده در  یکشنبه 89/11/17ساعت  12:42 عصر  توسط محمد حسین 
 

کلمات کلیدی: Psicolog?a de la confianza، Psühholoogia usalduse، Psychol?gia d

نظرات دیگران()

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آسیب های روانی اینترنت
اعتیاد ‌از‌ نوعی ‌دیگر ، آسیب شناسی موبایل
[عناوین آرشیوشده]