سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چطور کودک مان را از مکیدن انگشت باز داریم؟
زمانی که کودکان هنوز چند ماهه هستند، مکیدن انگشتشان با مزه به نظر می رسد اما ...
اما وقتی که به سن مهد کودک می رسند دیگر این کار اصلاً خوشایند نیست و تازه آن زمان است که نگران کودک مان می شویم. قیافه او در حالی که روی پاهای خودش ایستاده است و هنوز انگشتش را می مکد، برای مان عذاب آور است.
نگران نباشید. دانشمندان تخمین زده اند که بیش از 18 درصد کودکانی که بین 2 تا 6 سال سن دارند انگشت خود ـ که غالباً انگشت شست آنهاست ـ را می مکند.
اما چرا این اتفاق می افتد؟ ثابت شده که مکیدن انگشت، باعث آرام شدن کودک می شود و به همین خاطر وی این رفتار را همچنان ادامه می دهد.
تحقیقات همچنین حاکی از آن است که مکیدن انگشت اکثراً توسط کودکانی انجام می گیرد که در دوران نوپایی ساعات زیادی از روز را از مادرشان دور بوده اند.
این اتفاق در بین کودکانی که ماه های اولیه زندگی خود را در آغوش مادرشان طی کرده و تماس فیزیکی با او داشته اند، بسیار بسیار کم دیده می شود.
اکثر پزشکان توصیه می کنند تا زمانی که کودک خودش تصمیم به رها کردن این عمل نگرفته، والدین نباید وی را مجبور به این کار کنند.
به کودک اجازه دهید، خود به اشتباهش پی ببرد
ممکن است تذکر دادن به کودک در مورد مکیدن انگشتش کارساز باشد اما بهترین راه سپردن این مشکل به خود اوست.
اگر دوستانش در مهد کودک یا مدرسه یک بار او را در این حالت ببینند و مورد تمسخر او را قرار دهند کودک نا خوداگاه نسبت به این عمل اکراه پیدا می کند.
اینکه کودک خودش به این نتیجه برسد، بسیار بهتر از آن است که شما وی را مجبور به این کار کنید.
برایش جایزه تعیین کنید:
می توانید با او وارد بازی شوید. یک تقویم یک ماهه روی یخچال خود بگذارید و روزهایی که او را در حین این عمل ندیده اید را علامت گذاری کنید. در پایان ماه به خاطر پیشرفتش به او جایزه دهید.
روش معکوس/درمان با سختگیری:
به کودک تان که در حال مکیدن انگشتانش است، بگویید که باید همه انگشتانش را بمکد و او را مجبور به این کار کنید و مطمئن باشید که او خیلی زود از این کار خسته می شود.
از او بپرسید که چرا این کار را می کند و مجبورش کنید تا پاسخ دهد. تنها مشکل این کار این است که وی یک پیشنهاد نادرست را از زبان والدینش خواهد شنید.
به کودک تان بگویید که می تواند در خلوت به این کار ادامه دهد:
اگر کودک تان دیگر جلوی شما انگشتش را نمی مکد، آن را یک پیشرفت بدانید. او زمانی را که باید در تنهایی برای این کار اختصاص دهد را کوتاه می کند و این مدت کوتاه برای او کمتر ضرر دارد.
با او منفی برخورد نکنید:
اگر در انجام این کار از خودش پیشرفت کمی نشان داد، او را سرزنش نکنید. احساس ناتوانی در وی خود باعث ادامه دادن این کار می شود.
مایع یادآوری به انگشتش بزنید:
گرچه اکثر پزشکان این کار را بی رحمانه توصیف می کنند، اما زدن محلول های بد مزه به انگشت می تواند به کودک یادآوری کند که نباید انگشتش را در دهان فرو ببرد.
به یاد داشته باشید که این کار را برای تنبیه انجام ندهید و به او بگویید که این کار تنها برای فراموش کردن این عادت است.
به دست کردن دستکش روی انگشت هم می تواند به او این موضوع را گوشزد کند.
با مراحل آسان شروع کنید:
در ابتدا از او بخواهید که در جمع دست از این کار بردارد و سپس برای مراحل سخت تر همچون زمان خواب پاداش بهتری در نظر بگیرید.
سرش داد نزنید :
زمانی که متوجه شدید که او هنوز این کار را انجام می دهد، سرش داد نکشید. زیرا این کار او را بیشتر ناراحت می کند و این عمل در او تقویت می شود.
صبر کنید:
می دانید سر کودکانی که تا حتی 6 سالگی انگشت خود را می مکیده اند چه آمده است؟ آنها دیگر این کار را نمی کنند.
به گفته والدین آنها، بچه ها هر سال که می گذشته، به این کار رغبت کمتری نشان داده اند و کم کم آن را رها کرده اند و یا تنها در زمان های خاصی همچون تماشای تلویزیون، آن را ادامه داده اند.
هر چه سن بچه ها بالاتر می رود و در جمع دوستان خود قرار می گیرند، از ترس مسخره شدن توسط دوستان شان این کار را کمتر انجام می دهند تا کم کم از سر آنها می افتد.
مکیدن انگشت چقدر جدی است؟
مکیدن انگشت در کودکانی که سن بیشتری دارند، می تواند نشان استرس باشد. کودک ممکن است دچار ترس و یا ناراحتی بوده و این عمل را برای آرام کردن خود انجام دهد.
اگر احساس می کنید توقف کودک تان در این حالت، اوضاع روحی او را بدتر می کند، بگردید و ببینید مشکل اصلی کودک تان که ترس یا ناراحتی است، از کجا نشأت می گیرد.
اینکه پدر و مادرها با گذشتن سن کودک شان از مرز پنج سالگی، نگران این حرکت او می شوند، کاملاً طبیعی است. اجازه دهید تا کودک تان بفهمد که شما از این کار او ناراضی هستید.
حال اگر تا بعد از پنج سالگی این کار را رها نکرد چه ؟
تحقیقات نشان داده است که مکیدن انگشت باعث کج در آمدن دندان ها و حتی تأخیر در این مسئله می شود.
این عمل همچنین ممکن است که باعث گشاد شدن دهان کودک شود و این احتمالات بستگی به ندارد که او چطور و از کدام جهت انگشتش را می مکد.
وقتی کودک به سن مدرسه رفتن رسید، این کار او در ملأ عام باعث مسخره شدنش می شود. بچه ها معمولاً تصور می کنند کودکانی که انگشت خود را می مکند، باهوش، خوشحال و زیبا نیستند و همین موضوع باعث می شود کودک تان این کار را جلوی دیگران انجام ندهد.
یکی دیگر از خطرات مکیدن انگشت احتمال چرکی شدن آن است. حتی ممکن است کودک تان پس از لمس کردن ماده ای سمی با فرو بردن انگشتش در دهان، آنررا خورده و مسموم شود.
برخی وسایل دندان پزشکی هم هستند که شما می توانید آنها را به کودکتان پیشنهاد کنید. اگر او آنها را بپذیرد، خیلی زود این عادت را فراموش می کند.
به یاد داشته باشید که تنها اگر منشأ این رفتار کودک تان را کشف کنید، می توانید این عادت را از سر او بیندازید.
منبع :
همشهری آنلاین
© کپی رایت توسط .:مقاله نت.: بزرگترین بانک مقالات دانشجویی کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت و گردآورندگان و نویسندگان مقالات است.)
برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذیر است.


نوشته شده در  یکشنبه 89/11/17ساعت  12:42 عصر  توسط محمد حسین 
 

کلمات کلیدی:

نظرات دیگران()

جوان و بحران هویت
در دوره نوجوانی و جوانی، اساسی‏ترین تحولات زندگی انسان از طریق شکوفایی اصیل‏ترین نیازها به وقوع می‏پیوندد. از میان همه این احساس نیازها،
نیاز به برخورداری از یک هویت مستقل، بیش‏ترین تاثیر را در سرنوشت افراد و درنتیجه در سرنوشت جوامع بشری دارد.
جوان در این برهه از زندگی، به موازات احساس نیاز به داشتن یک هویت مستقل، از نظر ذهنی نیز دچار یک تحول بی‏سابقه مهمی می‏شود. ارزش‏های نسبتا ثابت دوره کودکی فرو می‏ریزد، بدون این‏که نظام فکری و ارزشی خاصی جایگزین آن شود، در نتیجه، جوان با یک بحران فکری و فرهنگی بزرگی مواجه می‏گردد. چون نه همچون گذشته از طریق همانندسازی رفتار و عملکردهای خود به دیگران، می‏تواند به اعمال خود نظام منسجمی بخشد و نه از ایده و نظام فکری و ارزشی مستقلی برخوردار است تا در هر مورد مستقلا تصمیم‏گیری خاصی داشته باشد. در چنین موقعیتی، اگر جوان از شرایط مناسب فکری و روحی و روانی نیز محیط فرهنگی و آموزشی شایسته‏ای برخوردار نباشد، در گزینش مسیر درست و انتخاب هویت واقعی دچار مشکل می‏گردد.
بحران هویت
از عدم توانایی فرد در تحصیل هویت انسانی، با تعابیر مختلفی یاد شده است. برخی از صاحب‏نظران از آن با تعبیر «گم کردن خویش‏» یا «از خود بیگانگی‏» یاد می‏کنند. و روان‏شناسان از این حالت اغلب تحت عناوینی چون: «آشفتگی هویت‏»، «اختلال هویت‏» و «بحران هویت‏» یاد می‏کنند و در توصیف آن می‏گویند: «بحران هویت عبارت است از عدم توانایی فرد در قبول نقشی که جامعه از او انتظار دارد.» (1) به اعتراف همه صاحب‏نظران، جدی‏ترین بحران در طول زندگی انسان در خلال شکل‏گیری هویت او رخ می‏دهد; چون شخصی که فاقد یک هویت متشکل قابل قبولی باشد در طول زندگی با مشکلات بسیار زیادی روبه‏رو خواهد شد. چنین شخصی در درجه اول از حقیقت وجودی خود و استعداد و توانمندی‏هایی که دارد، آگاهی لازم ندارد و در درجه دوم، از هدف خلقت و نقشی که در نظام هستی بر عهده اوست‏بی‏اطلاع است، در نتیجه، از تشخیص شیوه درست ارتباط با دیگران و برخورد با پیش‏آمدها نیز پاسخ به اصلی‏ترین پرسش‏های زندگی عاجز است. مجموعه این امور در نهایت، او را دچار سردرگمی در اغلب موضع‏گیری‏ها می‏کند. طبیعی است که وقتی فرد خود را نشناخت و هدف از آفرینش جهان و انسان برای وی معلوم نگشت و با وظایفی که در جامعه بر عهده دارد آشنا نشد، نمی‏تواند نقش مثبتی در زندگی ایفا کند. بروز چنین وضعی و تزلزل فکری اعتقادی مهم‏ترین خطری است که سعادت انسان را در طول حیات مورد تهدید قرار می‏دهد.
نشانه‏ها و پیامدهای بحران هویت
همان‏گونه که برخورداری از هویت انسانی کامل، نشانه‏های مشخصی چون خودباوری، احساس ارزشمندی و توانایی حل مشکلات، موضع‏گیری مناسب در برخورد با پیش‏آمدها و برخورداری از اراده و استقلال لازم و... دارد، فقدان یا اختلال هویت نیز آثار و نشانه‏هایی دارد. روان‏شناس معروف «اریکسون‏» در این‏باره می‏گوید: «فردی که قادر به یافتن ارزش‏های مثبت پایدار در فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژی خود نیست، ایده‏آل‏هایش به هم می‏ریزد. چنین فردی که از به هم فروپاشی هویت رنج می‏برد، نه می‏تواند ارزش‏های گذشته خود را ارزیابی کند و نه صاحب ارزش‏هایی می‏شود که به کمک آن‏ها بتواند آزادانه برای آینده برنامه‏ریزی نماید. (2)
گرچه تعبیر «اریکسون‏» در نوع خود بجاست اما برای روشن شدن اثرات و نشانه‏های بحران هویت‏به برخی نتایج آن اشاره می‏گردد:
الف. بی‏برنامگی در زندگی
انسانی که دچار بحران هویت‏شده است، نمی‏تواند برای زندگی خود طرح و برنامه منسجمی تهیه کند. چون چنین شخصی علاوه بر این‏که از درک اهداف اصلی حیات خود ناتوان است، در ایجاد انسجام بین هدف‏ها و وظایف عادی زندگی نیز دچار حیرت و سردرگمی است.
ب. غفلت از فرصت‏ها
از جمله عوارض بحران هویت، بیهوده تلف کردن وقت و از دست دادن فرصت‏هاست. بروز اختلال در هویت موجب می‏شود که فرد از تشخیص صلاح کار و عوامل سعادت‏آفرین و تعالی‏بخش ناتوان گردد. در نتیجه، چنین فردی اغلب، اوقات خود را به بطالت می‏گذراند. برای چنین فردی مهم نیست که سرمایه اصلی زندگی را، که عبارت از لحظات عمر است، چگونه از دست می‏دهد.
ج. مسؤولیت گریزی
از آنجا که احساس مسؤولیت‏با نوع نگرش انسان به جهان، انسان، خدا معنی پیدا می‏کند، فرد از خود بیگانه نمی‏تواند جایگاه خود را در نظام هستی به صورت شایسته تشخیص دهد. در نتیجه از پذیرش مسؤولیت‏ها شانه خالی می‏کند. روشن است که کسی که نتوانست پاسخی برای سؤالات اساسی زندگی خود پیدا می‏کند، در حقیقت انگیزه‏ای هم برای پرداختن به وظیفه خویش در قبال خود و جهان و دیگران نخواهد داشت.
د. دل‏مشغولی‏های بی‏ارزش
از مظاهر روشن فقدان هویت، مشغول بودن به هدف‏های ناچیز و کارهای بی‏ارزش است. فردی که دچار خود فراموشی شده، هرگز نمی‏تواند در زندگی برای خود نقش مؤثری پیدا کند. به همین دلیل ضمن احساس پوچی، اغلب اوقات خود را در کارهای بیهوده صرف می‏کند و چون این قبیل کارها، کم‏کم ارزش و اعتبار خود را در نزد شخص از دست می‏دهد، فرد در نهایت دچار احساس بی‏ارزشی، یاس و بی‏معنایی می‏شود. چه بسا در چنین مواقعی حتی دست‏به خودکشی نیز... خواهد زد.
ه. تقلید کورکورانه از دیگران
اغلب افرادی که به بحران هویت دچارند، دارای شخصیت‏بسیار منفعلی هستند. چون از جهان‏بینی و نظام ارزشی ثابتی برخوردار نیستند، اعمال و رفتار و ارزش‏های خود را براساس دیدگاه‏های دیگران تنظیم می‏کنند. روشن است در این حد اهمیت قائل شدن به داوری‏های معقول و غیرمعقول دیگران و احساس خود کم‏بینی زمینه‏ای برای نفوذ اندیشه‏ها و ارزش‏های غلط بیگانگان است و این امر گاهی آن چنان مؤثر واقع می‏گردد که فرد حتی کوچک‏ترین
واکنش در قبال دستورات و القائات غلط فرهنگی آنان را، نوعی ارتجاع تلقی کرده، پای‏بندی به ارزش‏های خودی را خلاف اصول مدنیت و تمدن می‏پندارند! بدین‏وسیله، بستر تسلط همه جانبه فکری و اقتصادی و فرهنگی بیگانگان را بر سرنوشت‏خود و جامعه با دست‏خویش فراهم می‏سازد.
عوامل بروز بحران هویت
همان‏گونه که پیش از این بیان شد، فرد در فرایند دست‏یابی به هویت کامل انسانی، از عوامل گوناگونی چون خانواده، نهادهای آموزش و پرورش، نظام سیاسی و فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جامعه و رسانه‏ها و مطبوعات و تبلیغات بیگانگان و... متاثر می‏گردد.
البته در این میان، دو عامل نخست‏بیش‏ترین تاثیر را دارند. بر این اساس، افرادی که از نعمت والدین و خانواده‏های مناسبی برخوردارند و در نتیجه سرپرست‏های فهیمی دارند، ضمن حفظ تعادل روحی و روانی، زمینه رشد و تفکر و بینش آنان هماهنگ با سایر استعدادها می‏گردد. چنین افرادی با توجه به توانمندی‏هایی که قبل از این پیدا کرده‏اند، به راحتی می‏توانند این بحران را پشت‏سر بگذارند و به تمام پرسش‏های مربوط به کسب هویت مستقل پاسخ صحیحی دهند. در نتیجه، از دچار شدن به تحیر و سردرگمی در پیش‏آمدهای زندگی در امان باشند و اما اگر چنین مسؤولیتی به هر دلیلی در محیط خانواده به انجام نرسد، روشن است که جوان تربیت‏یافته در چنین خانواده‏ای قادر نخواهد بود در فرایند هویت‏یابی به موفقیت لازمی دست‏یابد.
نهاد آموزش و پرورش و یا به عبارت دیگر، مجموعه نهادهای فرهنگی جامعه پس از خانواده مؤثرترین عامل تاثیرگذار در تکوین هویت اشخاص محسوب می‏شوند. اگر مجموعه آموزه‏های این بخش از جامعه با توجه به واقعیت‏های وجودی انسان و جهان تهیه شود و در انتقال آن به افراد نیز از مناسب‏ترین شیوه‏ها استفاده گردد، در مرحله جست‏وجوی هویت قشر جوان با کم‏ترین تلاش قادر خواهد بود جایگاه واقعی خود را در کل نظام هستی و در نتیجه در جامعه تشخیص دهد و به وظایف و مسؤولیت‏هایی که برعهده دارد به نحو احسن عمل نماید و از عوارض آشفتگی هویت در امان بماند.
امروزه به لحاظ حاکمیت نظام استکباری غرب در جوامع بشری، از جمله مهم‏ترین عوامل اختلال در هویت افراد، تبلیغ فرهنگ اومانیستی غرب است. استکبار جهانی با در اختیار گرفتن دست‏آوردهای علمی و تکنولوژیک از طریق به کاربردن پیچیده‏ترین شیوه‏های تبلیغی به ترویج اصول و ارزش‏های منحط خود می‏پردازد که اغلب با آموزه‏های فرهنگی و ارزش‏های دینی و ملی سایر جوامع در تعارض‏اند. از این‏رو این ارزش‏ها مانع از تکوین هویت واقعی افراد است و موجب از خود بیگانگی و غرب‏زدگی و پوچ‏گرایی و تمایل به هویت منفی غربی است. از جمله دست‏آوردهای خطرناک آن، این‏که اصولا هویت‏زدایی از جمله مهم‏ترین اهداف عوامل استکبار است و بدون چنین کاری، زمینه برای تسلط نظام ضدبشری غرب در هیچ جامعه‏ای فراهم نمی‏گردد.
علاوه بر آنچه گذشت اموری چون ویژگی‏های شخصیتی هر فرد، نظام اجتماعی و اصول فرهنگی ملت‏ها، نوع اعتقادات و فرهنگ دینی جامعه، عملکرد رهبران، ویژگی‏های الگوهای پذیرفته شده اجتماعی، میزان خودباوری و اعتماد به نفس افراد و نظام اخلاقی در رشد اندیشه‏ها و سلامت روانی افراد و چگونگی تکوین هویت آنان مؤثرند.
جوان و بحران هویت جهانی
به دنبال نهضت عصرنوزایی در نوع تفکر و جهان‏بینی بشر تحول بسیار عظیمی پدید آمد، زیرا بین جهان‏بینی و رفتارها رابطه نزدیکی وجود دارد.
توضیح آن‏که وقتی در جریان عصرنوزایی مکتب اومانیسم به معنای انسان محوری، جای مکاتب الهی و خدامحوری را گرفت و به اصطلاح، انسان در جایگاه خدا قرار گرفت و ملاک خوبی‏ها و بدی‏ها امیال و غرایز خود انسان رشد هویت الهی انسان جای خود را به هویت ماده‏گرایی و لذت‏پرستانه داد. از این پس، به موازات تغییر در جهان‏بینی، انحطاط اخلاقی نیز شروع شد. در نتیجه مکاتب الحادی انسان‏مدار، لیبرالیسم و آزادی بی حد و مرز و به دنبال آن، نیهلیسم (پوچ‏گرایی) با هدف مذهب ستیزی پایه‏گذاری و حاکمیت پیدا کرد. و بدین سان، بشر غربی هویت اصیل انسانی خود را از دست داد و کم‏کم با اصالت پیدا کردن تکنیک و اقتصاد، انسان آن‏چنان گرفتار سیطره تکنولوژی شد که خود نیز به ماشین تبدیل گردید.
امروزه در اثر پدید آمدن این بحران، زمینه همه فضیلت‏های اخلاقی و ارزش‏های معنوی، به ویژه در میان مردم جوامع غربی از بین رفته است و در اثر آن، به جای صلح و امنیت، ناامنی و ظلم و تعدی سراسر جهان را فرا گرفته است، به گونه‏ای که انسان‏ها به منظور اشباع هرچه بیش‏تر غرایز امیال حیوانی خود از هیچ‏گونه خیانت و ستم به یکدیگر روی‏گردان نیستند. تعجب‏آورتر آن که، تمام این کارها را تحت عناوین زیبا و خوش رنگ و لعابی چون: دفاع از حقوق بشر و مبارزه با تروریسم و... انجام می‏دهند! این وضع، نتیجه طبیعی بروز اختلال هویت‏بشر عصر حاضر است که به دلیل پشت پا زدن به ارزش‏های معنوی و اعتقادات اصیل دینی و ملاک‏های صحیح عقلی برای وی پیش آمده است. رهایی از این وضع جز از طریق رجوع به فطرت اولیه و بازیابی و بازشناسی حقیقت اصیل انسانی خویش میسر نیست و صد البته، علایم چنین بازگشتی کم و بیش در اقصی نقاط جهان، به ویژه در عهد تمدن غربی به چشم می‏خورد. به عنوان مثال، اندیشمندان بزرگ معاصر وقتی بی‏هویتی انسان و از خود بیگانگی و حیرت و سرگشتگی او را در اثر سیطره تکنولوژی بی‏روح مشاهده کردند، درصدد برآمدند تا هویت مستقلی برای انسان سرگشته امروزی تدارک ببینند در این راستا، پیشنهادهایی هم مطرح کردند:
«انیشتین‏»، راه حل گریز از خلا روانی و فقدان خوشبختی، رفع ابهام و آشفتگی از هدف‏های زندگی انسان است;
«هانری برگسن‏»، نیاز به منابع تازه اخلاقی و معنوی وتغییر روش اخلاقی را راه نجات از بی‏هویتی دانست;
«ماکس پلانک‏»، پیروزی خدانشناسی را عامل ویرانی فرهنگ و نابودی هرگونه امید به آینده معرفی کرد;
«آلبرت شوایتزر»، بر احیای سنت‏های اخلاقی تاکید کرد و... (3)
و در این میان چون قرآن غفلت از خدا را عامل اصلی خودفراموشی و بحران هویت انسانی معرفی می‏کند (4) در نتیجه، راه صحیح خودیابی را هم خداشناسی می‏داند. اصولا محال است که انسان بتواند حقیقت‏خود را جدا از علت و آفریننده خود درک کند. بنابراین، ایمان به خدا بهترین و در عین حال، صحیح‏ترین راه دستیابی به هویت واقعی است.
________________________________________
1. روان‏شناسان بزرگ، ص 64
2. تضادهای درونی ما، ص 134
3. سروش، شماره 1021، ص 71
4. سوره حشر آیه 19


نوشته شده در  یکشنبه 89/11/17ساعت  12:42 عصر  توسط محمد حسین 
 

کلمات کلیدی:

نظرات دیگران()

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آسیب های روانی اینترنت
اعتیاد ‌از‌ نوعی ‌دیگر ، آسیب شناسی موبایل
[عناوین آرشیوشده]