جوان و اعتماد به نفس(2)
اعتماد به نفس بدلی: (هورنای, نظریه پرداز معروف, اعتماد به نفس بدلی را همان غرور ناسالم می داند1). غرور, ناشی از اختلال در بینش و تصویر افراطی از خویشتن است, در حالی که این تصویر ذهنی هرگز با واقعیت تطبیق نمی کند. مغرور در ذهن خود یک قالب ساختگی و بدلی برای رفتار و گفتار خویش می سازد و مطابق آن عمل می کند. با ارائه علائم و نشانه ها و مقایسه افراد, می توان اعتماد به نفس حقیقی را شناخت. به طور کلی کسانی که فاقد اعتماد به نفس اند, علائم و نشانه هایی دارند که عبارت اند از:
1ـ تردید و دو دلی:
کسانی که فاقد اعتماد به نفس اند, با وجود استعدادهای ذاتی و قابلیت های فردی, قدرت بالا رفتن از نردبان ترقی را ندارند و همواره منتظرند دیگران برای او تصمیم بگیرند. تردید و بی ثباتی و تزلزل در زوایای مختلف زندگی آن ها دیده می شود. از این رو زود تحت تأثیر قضاوت دیگران قرار می گیرند و از ادامه کار باز می مانند و رأی و نظر خویش را هیچ می انگارند. این گروه همواره پیرو اراده دیگرانند و مانند برگ درختان در برابر باد به هر سو منتقل می شوند. همین تعلل و دو دلی چه بسا اوقات گران بها و استعدادهای درخشان و فرصت های مناسب را از آن ها ربوده و دست یابی به موفقیت و کمال را برای آنان ناممکن ساخته است, زیرا تردید و ضعف آنان در تصمیم گیری باعث می شود هیچ کاری را تا اخذ نتیجه نهایی دنبال نکنند و در میانه راه تغییر جهت دهند; مثلاً در ابتدا با علاقه و اشتیاق به شغل خاصی روی می آورند و یا رشته تحصیلی خاصی را برمی گزینند, ولی به مرور زمان بر اثر مواجهه با دشواری ها دچار دل سردی و وازدگی می شوند و به دنبال شغل یا رشته تحصیلی دیگر می روند. این افراد در انجام کارها امروز و فردا می کنند و با این دست و آن دست کردن و کار امروز را به فردا انداختن, خود را در باتلاقی گرفتار می کنند تا جایی که از برداشتن گام اول نیز عاجز می مانند. در مقابل, اشخاصی که اعتماد به نفس دارند به موقع تصمیم می گیرند و با قاطعیت به سوی مقاصد خویش حرکت می کنند و مشکلات را یکی پس از دیگری از پیش پای خود برمی دارند. نمونه آن, واقعه فتح اسپانیا به دست طارق بن زیاد است.
(موسی بن نضیر, فرمانده کل قوای جبهه آفریقایی اسلام, به منظور تسخیر اروپا غلام خود سطارق بن زیادز را به سوی اسپانیا روانه نمود تا اطلاعات لازم را از قوای دشمن کسب نماید و مراتب را به اطلاع فرمانده کل برساند. وقتی طارق با سپاه اندک خود به محل رسید, زمینه را برای حمله مساعد دید. او با خود اندیشید که اگر بخواهد مراتب را به فرماندهی کل گزارش دهد و منتظر دستور بماند, چه بسا دشمن بیدار گردد و برای مقابله آماده شود.
لحظه تصمیم فرار رسیده بود. برای این که سربازانش از عقب نشینی چشم بپوشند, دستور داد تمام کشتی هایی را که به وسیله آن ها از دریا عبور کرده بودند, بسوزانند. وقتی کشتی ها به آتش کشیده شد امید بازگشت از میان رفت. او در دامنه کوهی که امروز به نام جبل الطارق معروف است, در برابر امواج سهمگین و پر طوفان دریا خطابه ای آتشین ایراد کرد و چنین گفت: ای مردم اینک دریای خروشان در پشت سر و سپاه دشمن در پیش روی شما است. انبارهای دشمن از اسلحه و آذوقه انباشته شده است در حالی که شما چیزی در اختیار ندارید. جز آن چه با اراده آهنین و نیرومند خود از چنگ دشمن درآورید و غیر از شمشیرهایی که بر کمر بسته اید, سلاحی در دسترش شما نیست; این شما و این هم دشمن نیرومند.
سخنان پر شور طارق به سربازان اراده قاطع و شهامت خاصی برای نبرد بخشید. آن گاه تاکتیک های مناسب پیکاری پر دامنه و سهمگین را آغاز کردند و تا پیروزی نهایی از پای ننشستند.)2
2ـ منفی بافی:
از خصوصیات روشن افراد فاقد اعتماد به نفس, منفی بافی و منفی نگری است. این افراد تحت تأثیر افکار منفی بافان قرار دارند و طرز رفتار و تلقی آن ها راجع به اشخاص و اشیا براساس آن شکل گرفته است. منفی بافان همواره در جست وجوی عیوب و نقایص دیگران اند. به همه چیز اشکال می کنند و از هیچ برنامه ای راضی نیستند. در روایات معصومین(ع) این گروه به مگس هایی تشبیه شده اند که به پاکی ها توجهی ندارند. امام علی(ع) می فرماید: افراد فاسد, عیوب و بدی های مردم را پی گیری می کنند و خوبی های آنان را ترک می نمایند, همان گونه که مگسان دنبال نقاط فاسد بدن می روند و جاهای صحیح و سالم را رها می کنند.3
در حقیقت, کسانی که فاقد روح اعتمادند, برای جبران ضعف درونی خود, عیوب دیگران را منتشر می کنند. امام علی(ع) می فرماید: (ذوو العیوب یحبون اشاعة معایب الناس لیتّسع لهم العذر فی معایبهم;4 کسانی که دارای عیوب و نقایص اند, دوست دارند عیوب مردم را منتشر کنند تا راه عذرشان توسعه یابد.)4
در مقابل, کسانی که از اعتماد به نفس برخوردارند, به مجموعه نگری و خوش بینی معتقدند و از منفی بافی اجتناب می ورزند. گویی زبان حال این گروه چنین است:
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
3ـ خیال بافی:
کسانی که اعتماد به نفس دارند رؤیایی فکر نمی کنند و به عمل و فعالیت خود اتکا دارند. تکیه کردن به آرزوهای ناممکن و تخیلات فریبنده و روی آوردن به دنیای رؤیا, از نشانه ها و ویژگی های کسانی است که از واقعیات می گریزند و از مواجهه با مشکلات هراس دارند. امام علی(ع) می فرماید: (العاقل یعتمد علی عمله والجاهل یعتمد علی امله;5 عاقل به عمل خویش تکیه می کند و نادان به آرزوی خود اعتماد می ورزد.) این دسته با روی آوردن به امید کاذب و واهی, از واقعیات فاصله می گیرند.
4ـ ترس و عدم اطمینان:
ییکی دیگر از نشانه های بی اعتمادی به خود, ترس از خود است. ترس از خود, نوعی طرد شخصیت خویش می باشد; یعنی کسی که به خود اعتماد و اطمینان ندارد و یا به خودش شک داشته باشد هرگز شخصیت خویش را به طور کامل قبول نکرده و به حساب نیاورده است. ترس از خود, منشأ ترس های دیگر مانند ترس از قضاوت دیگران, ترس از آینده ای مجهول و ترس از معاشرت با مردم نیز می شود.
(ترس از قضاوت دیگران از آن جا ناشی می شود که شخص تصور می کند معایب و نقاط ضعفی دارد که به هیچ قیمتی نباید دیگران از آن باخبر باشند. کسی که از اعتماد به نفس کافی برخوردار نیست, از اعتماد به نفسی که دیگران از خود نشان می دهند, می ترسد.)6
بنابراین از نشانه های فقدان اعتماد به نفس, انزوای شدید و کم رویی است, چون (پدیده کم رویی به یک مشکل روانی اجتماعی و آزاردهنده شخصی مربوط می شود که همواره به صورت یک ناتوانی یا معلولیت اجتماعی ظاهر می گردد. به کلام ساده, کم رویی یعنی خود توجهی فوق العاده و ترس از مواجه شدن با دیگران, زیرا کم رویی نوعی ترس یا اضطراب اجتماعی است که در آن فرد از مواجه شدن با افراد نا آشنا و ارتباطات اجتماعی گریز دارد7). عبارت متداول این دسته آن است که (من استعداد انجام فلان کار را دارم اما از ترس شکست احتمالی, جرأت نمی کنم دست به آن بزنم). در مقابل, انسان با اعتماد به نفس, رابطه ای درست و منطقی با زمان گذشته, حال و آینده دارد. از گذشته, تجربه می اندوزد و از آینده, امید و آرمان و برنامه می گیرد و در زمان حال به فعالیت و انجام وظایف و مسئولیت هایش می پردازد و کابوس وحشت و ترس را در هم می شکند و به این شعر سعدی می اندیشد که می گوید:
• سعدیا دی رفت و فردا هم چنان معلوم نیست در میان این و آن, فرصت شمار امروز را
• در میان این و آن, فرصت شمار امروز را در میان این و آن, فرصت شمار امروز را
ترس از سخن گفتن:
کسی که فاقد اعتماد به نفس است آثار خودباختگی و بی اعتمادی از خلال رفتار و گفتار او به خوبی نمایان است. او نمی تواند با قدرت حرف بزند و از حق خویش دفاع کند و در موارد حساس که باید سخن بگوید, دچار ترس و لکنت زبان و اضطراب می شود و با دیدن مردم, خود را می بازد و عرق بر پیشانی او می نشیند.
(روان شناسان معتقدند فکر و بیان با یک دیگر نسبت مستقیم دارند8). اسلام نیز به این نکته دقیق علمی توجه نموده و بر رابطه مستقیم اندیشه و سخن تأکید کرده است. امام علی(ع) می فرماید: (بیان الرجل ینبئ عن قوّة جنانه;9 سخن آدمی حاکی از درجه قدرت روحی او است). جوان محصلی که لکنت زبان داشت و نمی توانست روان سخن بگوید, در نامه خود نوشته بود: با آن که خوب درس خوانده ام و همیشه در امتحانات قبول شده ام, ولی کندی زبانم مرا به سختی رنج می دهد. جرأت ندارم با کسی صحبت کنم. همیشه در آخر کلاس می نشینم و حتی المقدور خود را از چشم دبیر پنهان نگاه می دارم, زیرا می ترسم از من سؤالی کند و در جواب, زبانم بگیرد و هم کلاسانم مرا استهزا نمایند. جرأت نمی کنم ساعت به دستم ببندم; از ترس این که مبادا کسی از من وقت را سؤال کند و در جواب بر اثر لکنت زبان مورد تحقیر و اهانت واقع شوم.10
* کودک سخنران:
در تاریخ آمده است: (موقعی که خلافت به عمر بن عبدالعزیز منتقل شد هیئت هایی از اطراف کشور برای عرض تبریک به دربار وی آمدند, که از آن جمله هیئتی از حجاز بود. کودک خردسالی در آن هیئت بود که در مجلس خلیفه به پا خاست تا سخن بگوید. خلیفه گفت: آن کس که سن بیشتری دارد حرف بزند. کودک گفت: ای خلیفه مسلمین, اگر میزان شایستگی, سن بیشتر باشد در مجلس شما کسانی هستند که برای خلافت شایسته ترند. عمر بن عبدالعزیز از سخن طفل تعجب کرد; او را تأیید کرد و اجازه داد حرف بزند. کودک گفت: از سرزمین دوری به این جا آمده ایم. آمدن ما نه برای طمع است نه به علت ترس; طمع نداریم, برای آن که از عدل تو برخورداریم, ترس نداریم, زیرا خویشتن را از ستم تو در امان می دانیم; آمدن ما در این جا فقط به منظور شکرگزاری است.
عمر بن عبدالعزیز به کودک گفت: مرا موعظه کن. کودک گفت: ای خلیفه مسلمین, بعضی از مردم از حلم خداوند و از تمجید مردم دچار غرور شدند, مواظب باش این دو عامل در شما ایجاد غرور ننماید و در زمام داری گرفتار لغزش نشوی. عمر بن عبدالعزیز از گفتار کودک بسیار مسرور شد و از سن او سؤال کرد. گفتند: دوازده ساله است.11)
5 ـ آسیب پذیری:
کسی که اعتماد به نفس دارد مشکلات و سختی ها را درک می کند و برای حل آن قدم برمی دارد, در حالی که انسان فاقد اعتماد به نفس, آسیب پذیر, حساس و شکننده است. هرچند قدرت مواجهه با مشکلات در وجود هر انسانی به ودیعت گذارده شده, متأسفانه بعضی افراد در برابر هر نوع شکست جزئی, تعادل روانی خود را از دست داده و از فعالیت جدی باز می مانند. این افراد به جای این که عوامل شکست خود را بررسی کنند و در پی جبران آن باشند, برای جبران شکست خود دیگران را متهم می کنند و دیگران را شایسته سرزنش می دانند. این عمل کم و بیش در کودکان و جوانان و حتی بزرگ سالان دیده می شود. کودکی که به دلیل تنبلی در بازی, شکست خورده با خشم و غضب به خانه می آید و از بدرفتاری یا حق کشی دوستانش انتقاد می کند و یا دانش آموزی که در درس خود نمره خوبی نگرفته, معلم را سخت گیر و یا غرض ورز معرفی می نماید.
6 ـ خودفریبی:
بهانه تراشی و خودفریبی, حربه کسانی است که فاقد اعتماد به نفس اند. امام علی(ع) می فرماید: (قدیکذب الرجل علی نفسه عند شدة البلاء بما لم یفعله; چه بسا انسان در برخورد با گرفتاری به خود دروغ می گوید).12 این افراد در مواردی برای تسکین وجدان خود به عوامل موهوم مانند: بخت و اقبال معتقد می شوند. قهرمانی که در مسابقات شکست خورده برای جبران ضعف خود به دوستانش می گوید: شانس و اقبال حریف بلند بود که پیروزی نصیب او شد و من تیره بخت و بد اقبال بودم که با شکست رو به رو شدم. او همه نارسایی ها و خطاها را به گردن کوکب و طالع می افکند و به این شعر استناد می کند که:
• کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
• یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
اما افراد با اراده هرگز به واژه های طالع, فال, ستاره, کف بینی و بخت و اقبال دل نمی بندند و اعتقاد به آن ها را مانع پیروزی و تکامل خود می بینند و به جای شعر فوق, اشعار ناصر خسرو را ملاک عمل می دانند:
• نکوهش مکن چرخ نیلوفری را مدار از فلک چشم نیک اختری را تو خود چون کنی اختر خویش را بد
• برون کن ز سر باد خیره سری را تو خود چون کنی اختر خویش را بد تو خود چون کنی اختر خویش را بد
7ـ ظاهرسازی:
افرادی که از اعتماد به نفس برخوردارند بر عمل خویش تکیه دارند و نیازی به خودنمایی و تظاهر در خود احساس نخواهند کرد. خودنمایی, روش کسانی است که فاقد عمل و اعتمادند. امام علی(ع) می فرماید: (الافتخار من صغر الاقدار; به خود نازیدن, نشانه حقارت و پستی آدمی است.)
شوپنهاور می گوید: (کسی که پیوسته از صفتی دم می زند به طور قطع فاقد آن صفت است.)13 بدون تردید خودنمایی و تظاهر به منظور پرده پوشی بر ضعف ها صورت می گیرد. دانش آموزی که در خود ضعف می بیند به چرب زبانی پرداخته و پیش این و آن کرنش و خضوع می کند تا عقب ماندگی خود را جبران کند.
8 ـ خود کم بینی:
ییکی دیگر از نشانه های فقدان اعتماد به نفس, خود کم بینی یا عقده حقارت است. کسی که به خود اطمینان ندارد و تصور می کند به آن چه مطلوب او است نایل نمی شود, دچار عقده حقارت می گردد. (به موازین روان شناسی, هر واقعه و خاطره ای که عزت نفس و غرور ذاتی شخص را ضعیف و معدوم می کند, عاملی است برای توسعه و تقویت عقده حقارت.)14
بزرگی کجا یافت کو پست شد کجـا نیستـی مـایه هســت شد
اینان معمولاً خود را کوچک تر از آن چه که هستند می دانند و حتی در مواردی گمان دارند که فاسد و منحط اند و یا خیال می کنند دیگران از آن ها نفرت دارند و او نمی تواند با آن ها کنار بیاید. آن ها خود را ناتوان تر از این می بینند که بر مشکلات فائق آیند و احساس حقارت خود را با ذکر این عبارات که: من ناتوانم, قدرت انجام این کار را ندارم, این کار از عهده من خارج است… بیان می کنند.)15
9ـ تقلید کورکورانه:
از نشانه های فقدان اعتماد به نفس, پیروی نسنجیده و تقلید کورکورانه از گفتار و رفتار دیگران است. کسی که تصویر درستی از توانایی ها و استعدادهای خود ندارد از ابتکار و خلاقیت و نوآوری به دور است. انسان در سایه حفظ تعادلِ شخصیت و استقلالِ اندیشه و اعتماد به نفس می تواند با آرامش خاطر فرصت کنجکاوی و ابتکار عمل و طرح فکری نو را بیابد. افراد سست عنصر و بی اراده برای جبران حقارت درونی, خود را به شکل دیگران درمی آورند و موفقیت خویش را در گرو پیروی ناسنجیده و تقلید کورکورانه می بینند, در حالی که این عمل بر ذلت و ضعف آن ها می افزاید. امام علی(ع) می فرماید: (الناس من خوف الذل متعجّلوا الذّل;16 مردم از ترس خواری, به سوی ذلت و خواری می شتابند.)
قرآن کریم این گونه افراد را که اسیر تقلید از دیگران اند و تعقل و تفکر نمی کنند, به شدت مذمت کرده است. متأسفانه پیامبران الهی با این خودباختگی مردم رو به رو بوده اند. استاد مطهری می گوید: (من یک وقتی آیات قرآن راجع به تقلید و پیروی کورکورانه از پدران را استخراج کردم. دیدم آیات خیلی زیادی است و چیزی که برای من جالب بود این بود که هیچ پیغمبری مرم را دعوت نکرد الاّ این که مواجه شد با همین حرف که: سانا وجدنا آباءنا علی امة وانّا علی آثارهم مقتدون;17 ما پدرانمان را بر راهی یافته ایم و ما از آن ها پیروی می کنیم.ز یک اشکال عمومی در میان همه اقوام بوده و همه پیغمبران دچار آن بوده اند و آن مصیبت تقلید از آبا و اجداد و گذشتگان و به قول امروزی ها سنت گرایی بوده است و پیغمبران برعکس, عقل مردم را بیدار می کردند و می گفتند: فکر کنید حالا پدرانتان هر طور بودند: ساولو کان آباءهم لایعقلون شیئاً ولایهتدون;18 آیا اگر پدرانتان عقلشان به جایی نمی رسید باز شما هم باید از آن ها پیروی بکنید.ز19
* مرد سنّت گرا:
امام کاظم(ع) برای خادم خود خانه ای خرید و از او خواست که به منزل جدید برود, چون خانه اش بسیار کوچک و محقر بود. او عرض کرد: این خانه پدری من است (چون پدر و جدم این جا بوده اند, من هم دوست دارم در آن جا بمانم). حضرت فرمود: (ان کان ابوک احمق ینبغی ان تکون مثله;20 اگر پدرت نادان بود, آیا سزاوار است تو هم اسیر بی شعوری پدرت باشی.)
مولوی داستان عجیبی را در مورد افراد خودباخته و دنباله رو نقل می کند:
در خانقاهی ده ها درویش تهی دست زندگی می کردند. درویشی از مسافرت بازگشت و به خانقاه رفت و الاغ خود را به فراش خانقاه سپرد تا یک شب در مراسم بزم درویشان شرکت جوید. درویشان گرسنه, مقدم او را گرامی شمرده و سران خانقاه به هم گفتند: جایی که در آیین اسلام خوردن میته برای افراد گرسنه جایز شمرده شده پس فروختن الاغ رفیق خانقاه مباح و جایز خواهد بود. الاغِ درویشِ از همه جا بی خبر به فروش رفت و آن شب عموم صوفیان خانقاه به برکت آن الاغ, شکمی از عزا درآورده و غذای سیری خوردند. پس از پایان غذا, مراسم پای کوبی آغاز شد و مطرب, آن شب را با جمله (خر برفت) آغاز کرد:
• چون سماع آمد ز اول تا کران خر برفت و خر برفت آغاز کرد زین حراره پای کوبان تا سحر از ره تقلید آن صوفی همین خر برفت آغاز کرد اندر حنین
• مطرب آغازید یک ضربِ گران زین حراره جمله را انباز کرد کف زنان خر رفت و خر رفت ای پسر خر برفت آغاز کرد اندر حنین خر برفت آغاز کرد اندر حنین
درویشِ صاحب الاغ با آن ها دم گرفته و همان ورد را با صد شوق به زبان جاری می ساخت. بامدادان, او الاغ خود را از فراش خانقاه طلبید. ایشان گفت: صوفیان گرسنه آن را فروخته, سفره دیشب را به راه انداختند و خود شما نیز در مراسم ضیافت شرکت داشتید. درویش بینوا گفت: چرا مرا از این کار آگاه نساختی؟ من الان گریبان چه کسی را بگیرم؟ فراش گفت: به خدا سوگند, من خواستم بیایم تا تو را آگاه سازم حتی وارد خانقاه شدم, ولی دیدم تو نیز مانند دیگران بلکه با شوقی بیشتر این جمله را به زبان جاری می ساختی من گفتم: شاید خود این مرد از اوضاع آگاه است و گرنه معنا ندارد یک مرد عارف جمله ای را نسنجیده بگوید و نفهمد که چه می گوید. درویش بینوا گفت: من دیدم دیگران این جمله را می گویند, من نیز خوشم آمد و گفتم و این بلا که متوجه من گردید, زاییده کار و تقلید بی جای من از حلقه درویشان بود:
• گفت آن را جمله می گفتند خوش مر مرا تقلیدشان بر باد داد که دو صد لعنت بر آن تقلید باد21
• مر مرا هم ذوق آمد گفتنش که دو صد لعنت بر آن تقلید باد21 که دو صد لعنت بر آن تقلید باد21
امام خمینی(ره) همواره بر اندیشه بازگشت به خویش و خروج از غرب زدگی و خودباختگی تأکید می ورزیدند و خودباوری و استقلال فکری را شرط اول استقلال می دانستند. امام(ره) با روشن اندیشی به این نکته پافشاری می کردند که شرق مکتبش را گم کرده است و بدین جهت تنها راه مقابله با خودباختگی را تحول فرهنگی دانسته و از فرهنگ به عنوان اساس هویت یاد می کردند.
ایشان در یکی از سخنرانی ها می فرماید: (یکی از امور دیگری هم که باز من گفته ام این است که ما را جوری بار آورده بودند که یا باید فرنگی مآب باشیم یا هیچی. یک نفر جوان یک نفر خانم, اگر سرتاپایش فرنگی مآب است, این معلوم است خیلی عالی مقام است و اگر چنان چه مثل سایر مسلمان ها است این خیلی عقب افتاده است… تقی زاده گفته بود که ما باید سرتاپامان انگلیسی باشد یا فرنگی باشد و باید این طور باشیم تا این که آدم بشویم. آدم بودن را به کلاه و کفش و لباس و بزک و امثال ذلک می دانستند.)22
ذکر این نکته ضروری است که اسلام, تقلید آگاهانه را که به معنای استفاده از تجربه دیگران و بهره گیری از نظر متخصصان و کارشناسان و رجوع به اهل خبره است, تأیید می کند و حتی در فروع دین و احکام شرعی این تقلید را واجب می شمارد. این تقلید به معنای مرعوب شدن در برابر نظر دیگران یا خودباختگی و نشانه ضعف اراده و فقدان اعتماد به نفس نیست, بلکه براساس نیاز فطری و تعامل اجتماعی است. انسان نمی تواند در همه رشته ها تخصص پیدا کند و اطلاع کافی به دست آورد. همان طوری که در معالجه امراض به پزشک و در ساختن منزل به مهندس و معمار رجوع می کنیم, برای به دست آوردن احکام شرعی نیز باید به
• مجتهد مراجعه کنیم. اعتماد به نفس در سیره بزرگان
• اعتماد به نفس در سیره بزرگان اعتماد به نفس در سیره بزرگان
ییکی از صفات بارز بزرگان دین و چهره های درخشان تاریخ, اعتماد به نفس است. در این جا به چند نمونه اشاره می کنیم:
* اعتماد به نفس امام حسین(ع): در تاریخ آمده است: (روز جمعه ای, خلیفه دوم, روی منبر بود. امام حسین(ع) که کودک خردسالی بود, وارد مسجد شد و گفت: از منبر پدرم فرود آی. عمر گریه کرد و گفت: راست گفتی, این منبر پدر تو است نه منبر پدر من. ممکن بود کسانی تصور کنند امام حسین(ع) در مجلس عمومی به دستور پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب(ع) چنین سخن گفته است. برای دفع این توهم حضرت علی(ع) از میان مجلس به پا خاست و با صدای بلند فرمود: به خدا قسم, گفته حسین از ناحیه من نیست. عمر نیز قسم یاد کرد و گفت: یا ابالحسن, راست می گویی; من هرگز شما را در گفته فرزندت متهم نمی کنم23). خلیفه دوم می دانست این کودک که از شخصیتی ممتاز و اراده ای مستقل و اعتماد به نفس برخوردار است, با فکر و اندیشه خود می تواند چنین سخن بگوید و بر خلیفه وقت اعتراض کند.
* اعتماد به نفس امام جواد(ع): نمونه دیگر, سخن محکم و منطقی حضرت جوادالائمه(ع) در ایام نوجوانی در مقابل مأمون است. زمانی که موکب مأمون به بغداد آمد به نقطه ای رسید که در آن جا کودکان جمع شده بودند. به محض دیدن خلیفه همه فرار کردند, ولی امام جواد(ع) هم چنان در جای خود ایستاد. مأمون به آن حضرت نگاهی کرد و پرسید: چه باعث شد که با سایر کودکان از این جا نرفتی؟ حضرت فوراً پاسخ داد: ای خلیفه مسلمین, راه تنگ نبود که با رفتن خود آن را برای عبور خلیفه وسعت داده باشم, مرتکب گناهی نشده ام که از ترس مجازات فرار کنم و از طرفی به شما حسن ظن دارم, گمان می کنم بی گناه را آسیب نمی رسانی; از این رو در جای خود ماندم و فرار نکردم. مأمون از این سخن تعجب کرد و پرسید: اسم تو چیست؟ جواب داد: محمد, گفت: پسر کیستی؟ فرمود: من فرزند علی بن موسی الرضا(ع) هستم.24
* اعتماد به نفس بوذرجمهر: در تاریخ آمده است: (انوشیروان نسبت به بوذرجمهر خشمگین شد. دستور داد او را در اتاق تاریکی زندان کنند. چندین روز گذشت. انوشیروان کسی را فرستاد تا از وضع حال او جویا شود. فرستاده انوشیروان, بوذرجمهر را خوشحال و مطمئن یافت. از او پرسید: در این شرایط که سخت در مضیقه ای, چگونه خون سرد و آسوده می باشی؟ بوذرجمهر گفت: من از معجونی که از شش ماده ترکیب شده استفاده می کنم و این معجون, مرا سر حال آورده است. فرستاده پرسید: ممکن است این معجون را به ما معرفی کنی تا در مشکلات به آن پناه بریم؟ بوذرجمهر گفت: ماده اول: توکل بر خدا است; ماده دوم: آن چه مقدّر است خواه و ناخواه رخ می دهد و بی تابی در برابر آن, مشکلی را حل نخواهد کرد; ماده سوم: صبر و شکیبایی بهترین چیزی است که در آزمون های الهی به کمک انسان می شتابد; ماده چهارم: اگر صبر نکنم چه کنم؟ بنابراین با جزع خود را هلاک ننمایم; ماده پنجم: از مشکلی که من دارم مصایب مشکل تری نیز وجود دارد, پس خدا را شکر که به آن ها گرفتار نشدم; ماده ششم: ستون به ستون فرج است. این سخن به انوشیروان رسید, او را آزاد و گرامی داشت.)25
* اعتماد به نفس یوسف(ع) در ایام نوجوانی: (یوسف(ع) در سایه ایمان به خدا و اعتماد به نفس توانست در شرایط سخت, تعادل روحی خود را حفظ نماید. او که نُه سال بیشتر عمر نداشت, با توطئه برادران حسودش به چاه افکنده شد و سرانجام به صورت برده ای درآمد, اما هرگز روحیه خود را نباخت. موقعی که یوسف را از چاه خارج و او را فروختند, یکی از حضار به وضع کودک رقت کرد و از روی رأفت و مهربانی گفت: به این طفل غریب نیکی کنید. یوسف که این جمله را شنید, با اطمینان خاطر و آرامش روان گفت: آن کس که با خدا است گرفتار غربت و تنهایی نیست.)26
ادامه دارد
________________________________________
1 ـ دکتر جلالی, روزنامه ابرار, شماره 832, ص5.
2 ـ موسوی لاری, رسالت اخلاق در تکامل انسان, ص358.
3 ـ سفینةالبحار, ج2, ص295.
4 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص38.
5 ـ همان, ج1, ص324.
6 ـ پترلستر, به خود اعتماد کنید, ترجمه محمدحسین سروری, ص35.
7 ـ غلامعلی افروز, روان شناسی کم رویی, ص13.
8 ـ محمدتقی فلسفی, جوان, ج2, ص198.
9 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج3, ص261.
10 ـ محمدتقی فلسفی, همان, ص187 و188.
11 ـ همان, ص301.
12 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص483.
13 ـ موسوی لاری, همان, ص417.
14 ـ محمدتقی فلسفی, کودک, ج2, ص233.
15 ـ علی قائمی, خانواده و مسائل نوجوان و جوان, ص161.
16 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج2, ص156.
17 ـ زخرف(43) آیه 23.
18 ـ بقره(2) آیه 171.
19 ـ مرتضی مطهری, تعلیم و تربیت در اسلام, ص46.
20 ـ بحارالانوار, ج73, ص153.
21 ـ مثنوی معنوی, دفتر دوم, ص206; با اقتباس از: رمز پیروزی مردان بزرگ, ص75ـ70.
22 ـ صحیفه نور, ج16, ص64.
23 ـ محمدتقی فلسفی, جوان, ج2, ص97.
24 ـ بحارالانوار, ج50, ص92.
25 ـ سفینةالبحار, همان, ص7.
26 ـ محمدتقی فلسفی, کودک, همان, ص191; به نقل از مجموعه ورّام, ج1, ص33.
3 ـ سفینةالبحار, ج2, ص295.
4 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص38.
16 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج2, ص156.
23 ـ محمدتقی فلسفی, جوان, ج2, ص97.
9 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج3, ص261.
19 ـ مرتضی مطهری, تعلیم و تربیت در اسلام, ص46.
20 ـ بحارالانوار, ج73, ص153.
22 ـ صحیفه نور, ج16, ص64.
26 ـ محمدتقی فلسفی, کودک, همان, ص191; به نقل از مجموعه ورّام, ج1, ص33.
3 ـ سفینةالبحار, ج2, ص295.
6 ـ پترلستر, به خود اعتماد کنید, ترجمه محمدحسین سروری, ص35.
8 ـ محمدتقی فلسفی, جوان, ج2, ص198.
12 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص483.
14 ـ محمدتقی فلسفی, کودک, ج2, ص233.
24 ـ بحارالانوار, ج50, ص92.
15 ـ علی قائمی, خانواده و مسائل نوجوان و جوان, ص161.
21 ـ مثنوی معنوی, دفتر دوم, ص206; با اقتباس از: رمز پیروزی مردان بزرگ, ص75ـ70.
1 ـ دکتر جلالی, روزنامه ابرار, شماره 832, ص5.
2 ـ موسوی لاری, رسالت اخلاق در تکامل انسان, ص358.
7 ـ غلامعلی افروز, روان شناسی کم رویی, ص13.
جوان و ابراز وجود
« به استعداد خودت ایمان داشته باش، همانطور که به خدا ایمان داری . روح تو پارهای ازآن« واحد » بزرگ است نیروهایی که در تو هست، مانند دریای عمیق و بیپایان است.»
ویلکو
« هیچ راهی، بهتر از آنکه به مشکلات منتهی میگردد، انسان را به سرمنزل احتیاط و مآلاندیشی نمیرساند، دست توانای مصائب بهتر از انگشتان نیکبختی و اقبال، هر خطا و اشتباهی را به انسان نشان میدهد.»
دانیال
از مناسبات انسانی جوانان در زندگی، رابطه آنان با خویشتن خود میباشد. و چگونگی این رابطه برارتباطات آنان با جامعه ، خانواده، خدا و هستی، نیز اثری تعیین کننده دارد. رابطه جوان و خویشتن در چند مقوله فرعیتر به طور دقیق اینگونه تبیین میشود: (درک) کشف خود ، پذیرش خود ، علاقه به خود(حب ذات) و ابراز خود (ابراز وجود اثبات ذات) با این توضیح که جوان، ابتدا درصد کشف ظرفیتهای پنهان خویش برمیآید تا بتواند خود را درک کند و این امر، علاوه برمهارتهای خودشناسی، در پرتو معاشرت سازنده با دیگران، حاصل میشود .پس از آن جوان، موجودیت خویش اعم از قابلیتها و نارساییهایش را میپذیرد و اصطلاحاً با واقعیات سازگار میشود و در مرحله بعد: علاقه به خویشتن، از راه میرسد که این علاقه در همه اشخاص، ضرورتاً، درحدی معتدل، تنظیم نمیشود بلکه بعضاً حالت افراط یا تفریط نیز به خود میگیرد . و در نهایت پس از وصول به این مرحله، موقعیت مناسبی برای ابراز خود یا « ابراز وجود» مهیا میشود.
آثار برجسته که در پرتو ابراز وجود، حاصل میشود عمدتاً عبارتند از : خود شکوفایی (تحقق خویشتن)، تأمین یک نیاز اساسی روانی، مساعدت در جهت سلامت روحی، تقویت حس خوشبینی، پرورش اعتماد به نفس و بهبود مناسبات انسانی با دیگران، که البته هر یک از مفاهیم مذکور، نیاز بیشتری به توضیح و تبیین دارد که از عهده این بحث خارج است و صرفاً به ذکرآثار اکتفا میشود .
در مقابل اگر، فرد نتواند به خوبی نیاز به ابراز وجود را درخویشتن تأمین نماید، ناگریز به واکنشهای دست میزند که خالی از نگرانی و مخاطره نیست، به عنوان مثال، جوانی که نمیتواند از طریق مثبت ابراز وجود نماید، « به منفی گرایی» روی میآورد و به مقابله و جبههگیری در قبال اطرافیان و همسالان اقدام مینماید و سعی برآن دارد که از موضعی خصمانه و منفی با دیگران مواجه شود. حتی باید اذعان کرد که برخی از پدیدههای رفتاری نامطلوب نظیر دروغ، تظاهر به موفقیت، اغراق در ارزیابی خویشتن و مبالغه در تواناییهای شخصی، زمانی در شخصیت جوان، ظاهر میشوند که وی فرصتهای مناسب را برای « ابراز وجود» به صورت مثبت و سازنده از دست داده و در کمال نا امیدی به شیوههای منفی روی آورده است .
پیشنهادهایی برای تأمین ابراز وجود جوانان
1- قبلاً اشاره نمودیم که« ابراز وجود» متکی و منوط به « کشف و شناخت خود» است. از این روی، رسانهها میتوانند با ارائه مباحثی ساده مفید در زمینه « خود شناسی علمی » جوانان را در« شناخت خویشتن» یاری دهند تا آنان بتوانند در موقعیت ابراز وجود، به موقع و صحیح عمل کنند .
2- « توانایی سخن گفتن» یا« فن بیانِ» زیر مجموعه« ابراز وجود» است . با طرح مباحث عملی و کاربردی در این زمینه به ویژه در رسانهها جوانان را آموزش دهیم تا هم بتوانند « خوب صحبت» کنند و نیز« صحبت خوب» داشته باشند، که اولی ناظر به « روش» و دومی ناظر به« محتوا» است.
3- نقش اطلاعات عمومی و دانشهایی جنبی زندگی در توانایی ابراز وجود جوانان غیر قابل انکار است. آنان که اطلاعات وسعی از جهان بیرون و جهان درون خویش دارند، به طور قابل ملاحظهای بیش از سایرین میتوانند وجود خویش را به منصه ظهور برسانند.
4- جوانان به همان اندازه که نیاز به« خوب سخن گفتن» برای ابراز وجود دارند، نیاز به « خوب شنیدن» از جانب دیگران نیز دارند. اگر بتوانیم این مفهوم را گسترش دهیم که در صورت تمایل جوانان به سخن گفتن برایشان شنونده خوب، پرحوصله و با تجربهای باشیم، در این صورت آنان را برای ابراز وجود یاری نمودهایم. از یاد نیریم که هنر« خوب شنیدن » در روابط انسانی، مکمل « هنر خوب گفتن» محسوب میشود .
5- مدارس،کانونهای فرهنگی و تربیتی و دانشگاهها در تقویت ابراز وجود و از جمله هنزر خوب سخن گفتن ، نقش قابل ملاحظه ای دارند. ضروری است در فرصتهای مناسب با تشکیل کلاسهای فن بیان، برای جوانان، ظرفیت ابراز وجودشان را افزایش دهیم .
6- آموزش « شیوههای کاربردی» تقویت اعتماد به نفس فرزندان به والدین به ویژه از طریق رسانههای گروهی، فرصت مطلوبی است تا این دسته از والدین، خود از برترین افرادی باشند که میتوانند اعتماد به نفس فرزند خویش را تقویت نمایند.
7- برای تأمین نیاز مورد نظر، چنانچه به والدین، مربیان، معلمان و دبیران بیاموزیم که فرزند( دانش آموز) خود را همانگونه که هست بپذیرند و حدود انتظاراتشان را با امکانات وی تطبیق دهند، عملاً در جهت تأمین ابراز وجود نوجوانان و جوانان گام برداشتهایم و در این صورت در زمینه رشد و تعالی انها کوشیدهایم .
8- نوجوانان و جوانان متذکر این واقعیت باشند که مطمئنترین راه ابراز وجود ،« عمل» آنان است. زیرا آنچه در «عمل» از آدمی سر میزند به مراتب بیش از« سخن » در اثبات لیاقتشان تأثیر دارد.