خانواده و تربیت / جوانهها محبت نیاز اساسی کودکان
محمدرضا مطهری محبت به کودکان نیاز به محبت و یا به عبارت کاملتر نیاز به محبت متقابل (اینکه فرد هم بتواند مورد محبت واقع شود و هم بتواند به دیگران محبت نماید) از نیازهای اساسی انسان به شمار میرود. بر اساس تحقیقات روانشناسی این نیاز در سراسر زندگی فرد، خصوصا در سالهای اولیه زندگی نقشی مؤثر دارد. چنانکه رشد و سلامت شخصیت کودک همان اندازه که به نیازهای بدنی مبتنی است، نیازمند به محبت میباشد.1 علاقه به فرزند یک امر طبیعی است، کمتر پدر و مادری پیدا میشود که قلبا فرزند خود را دوست نداشته باشند، ولی دوست داشتن تمامی کودکان دارای ارزش است. انسانهای رشد یافته که درجاتی از کمال را طی نمودهاند تمامی کودکان را دوست دارند، چون تمامی هستی را جلوههای خداوندی میدانند و کودکان نیز یکی از جلوههای خداوندیاند.
«کودکان به محبتی نیازمندند که آثار آن را در رفتار والدین (بزرگترها) مشاهده و لمس نمایند. محبتهای قلبی والدین نسبت به کودکان باید در نوازشها، بوسهها، در آغوش گرفتنها، تبسمها و حتی آهنگ محبتآمیز سخنان والدین مشاهده شود. ممکن است والدین فرزند خود را دوست داشته باشند، اما این محبت را اظهار نکنند، این نوع محبت تأثیر چندانی ندارد و گاه اثر منفی دارد چون تفکر کودک در سطح عینیات میباشد و هر چیزی را که مشاهده و لمس کند برایش معنی و مفهوم پیدا میکند.»2 بنابراین والدین باید دوست داشتن و علاقه خویش را در رفتار نشان داده و ابراز نمایند، محبت را باید از دل به زبان و عمل آورد تا کودک آن را با تمام وجود احساس و لمس کند.
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «هرگاه یکی از شما کسی را دوست دارد باید او را آگاه گرداند.»3 امام صادق(ع) فرمود: حضرت موسی از خدای متعال سؤال کرد افضل اعمال چیست؟ فرمود: «دوست داشتن فرزندان بهترین اعمال است، زیرا آفرینش آنان بر توحید است و اگر مرگشان فرا رسید به رحمت من داخل بهشت خواهند شد.»4 و نیز امام صادق(ع) فرمود: «خدا بندهاش را به واسطه شدت محبتی که نسبت به فرزند خود دارد، مورد مرحمت قرار میدهد.»5 فضل بنعمر میگوید بر امام کاظم(ع) وارد شدم دیدم آن حضرت فرزند [علی بنموسیالرضا [را در دامان خود نشانده او را میبوسد و زبانش را میمکد و گاه بر شانهاش میگذارد و گاه او را در آغوش میگیرد و میگوید: پدرم فدای تو باد. چه بوی خوشی داری و چه اخلاق پاکیزهای و چه روشن و آشکار است، فضل و دانشت.6
اظهار محبت و علاقه پیامبر(ص) به کودکان
مهر و عطوفت رسول اکرم(ص) شامل همه کودکان میشد، رسول اکرم(ص) وقتی از سفری مراجعت میفرمودند و در راه با کودکان مواجه میشدند به احترام آنان میایستادند، کودکان میآمدند، حضرت بعضی را در آغوش میگرفتند و بعضی را بر پشت و دوش خود سوار میکردند و به اصحاب خویش نیز توصیه میفرمودند که چنین کنند، بچهها از این صحنههای مسرتآمیز بیاندازه خوشحال میشدند و این خاطرات شیرین را هرگز فراموش نمیکردند.7 روزی پیامبر(ص) نشسته بودند، حسن(ع) و حسین(ع) وارد شدند، حضرت به احترام آنها از جای برخاستند و به انتظار ایستادند، کودکان در راه رفتن ضعیف بودند، لحظاتی چند طول کشید، نرسیدند. آن حضرت به طرف کودکان پیش رفتند و از آنان استقبال نموده آغوش باز کرده و هر دو را بر دوش خود سوار نمودند و به راه افتادند و در همان حال فرمودند:
«فرزندان عزیز، مرکب شما چه خوب مرکبی است و شما چه سواران خوبی هستید.»8 گاهی مادران، کودکان خردسال خویش را به پیامبر گرامی اسلام میدادند که برای آنها دعا کند، اتفاق میافتاد که احیانا آن کودکان جامه ایشان را در اثر ادرار آلوده میکردند، مادران ناراحت و شرمنده میشدند و حضرت به آنان میفرمود: ادرارش را قطع مکنید و کودک را به حال خود میگذاشت تا ادرارش تمام شود، سپس برایش دعا میکرد یا نامی برای او انتخاب مینمود و بدین ترتیب باعث سرور و شادی پدر و مادر طفل میگشت، و آنها احساس نمیکردند که پیامبر از ادرار فرزندشان ناراحت شده باشد.9 محبت را باید از دل به زبان و عمل آورد تا کودک آن را با تمام وجود احساس و لمس کند.
علاقه و اظهار محبت امام خمینی به کودکان
امام خمینی که الگوی مجسم اسلام در قرن معاصر بودند، در تمامی امور زندگی همانند جد بزرگوارش پیامبر گرامی اسلام(ص) عمل میکردند، ایشان به لحاظ سلامت روانی دارای سلامت روان بوده و شخصیتی رشد یافته بودند و به دلیل همین سلامت روحی و روانی به کودکان علاقهمند بوده و به آنان عشق میورزیدند.
در باره علاقهمندی امام به کودکان، خانم زهرا اشراقی نقل میکند: گاهی من دخترم فاطمه را به منزل ایشان نمیبردم. یک روز وارد خانه امام که شدم، دیدم دارند توی حیاط قدم میزنند. تا سلام کردم، گفتند:
یک روز وارد خانه امام که شدم دیدم دارند توی حیاط قدم میزنند.
تا سلام کردم، گفتند:
«بچهات کو؟» گفتم:
«نیاوردهام. اذیت میکند.» به حدی ایشان ناراحت شدند که گفتند: اگر این دفعه بدون فاطمه میخواهی بیایی خودت هم نباید بیایی.
«بچهات کو؟» گفتم: «نیاوردهام. اذیت میکند.» به حدی ایشان ناراحت شدند که گفتند: اگر این دفعه بدون فاطمه میخواهی بیایی، خودت هم نباید بیایی.
این نکته نشانگر روح ظریف امام است. از ایشان میپرسیدم: آقا! شما چرا اینقدر بچهها را دوست دارید؟ چون بچههای ما هستند دوستشان دارید؟ میگفتند: نه، من حسینیه که میروم، اگر بچه باشد، حواسم دنبال او میرود. این قدر من دوست دارم بچهها را! بعضی وقتها که صحبت میکنم، میبینم که بچهای گریه میکند یا دست تکان میدهد و اشاره به من میکند، حواسم پیش او میرود.10 عیسی جعفری نیز از علاقه و محبت امام به کودکان چنین میگوید:
آقا خیلی مهربان بودند. یک روز با علی به باغی رفتیم. یکی از محافظان، دختری داشت، علی به زور گفت:
باید او را ببریمش پهلوی امام. سپس او را برد پیش امام. وقت ناهار بود. امام به علی گفت:
دوستت را بنشان، میخواهیم ناهار بخوریم.
او هم بچه را نشاند تا ناهار بخورد. ما دو سه دفعه رفتیم که بچه را بیاوریم که مزاحم امام نباشد، ایشان گفتند نه، بگذارید ناهارش را بخورد.
بعد که ناهارش را خورد، رفتیم و بچه را آوردیم. امام پانصد تومان هم به بچه هدیه داده بودند. این قدر با بچهها الفت داشتند و مهربان بودند، تنها با علی این طور نبودند، بلکه همه بچهها را دوست داشتند.11 یکی از برادران فیلمبردار در جماران میگوید: وقتی امام از بیمارستان قلب به منزلشان آمدند، برای فیلمبرداری به اتاقشان رفتم. آن روز پسر کوچکم همراهم آمده بود. قبلاً به او گفته بودم که توی اتاق باید ساکت باشی و شلوغ نکنی. من مشغول فیلمبرداری شدم و پسرم هم مشغول بازی شد. دیدم خیلی سر و صدا راه انداخته. او را صدا زدم و با عصبانیت گفتم: «مگر قرار نبود سر و صدا نکنی؟ مگر نمیدانی امام مریض هستند؟» امام که حرفهای مرا شنیدند، به آرامی به من گفتند: «به بچه کاری نداشته باش، بچهها آرامش قلب من هستند ...» از طرف امام شرمنده شدم. دیدم امام چه علاقهای به بچهها دارند و نمیتوانند ناراحتی بچهها را ببینند.12 دکتر فریده مصطفوی در باره علاقهمندی امام خمینی چنین نقل میکنند:
امام بچههای خردسال را خیلی دوست میداشتند. آن قدر به بچههای کوچک علاقهمند بودند که میگفتند:
«در نجف از حرم که برمیگشتم، بچهها را با وجود اینکه کثیف بودند، خیلی دوست میداشتم. بچهها تا جلوی منزل دنبال آقا میآمدند.»13
تأثیر محبت بر روی کودکان
* محبت برای انسان یک نیاز طبیعی است، چنانکه انسان به آب و غذا نیاز دارد به محبت نیز نیاز دارد. انسان نفس خویش را طبعا دوست دارد و دلش میخواهد که محبوب دیگران نیز باشد. کودک بیش از بزرگترها به این آب حیات نیاز دارد.
* محبت چون یک نیاز طبیعی است وجود و عدم آن در تعادل و عدم تعادل روح تأثیر فراوان دارد. کودکی که در محیط گرم محبت پرورش مییابد روانی شاد و دلی آرام و بانشاط دارد. به زندگی امیدوار و دلگرم است، خود را در این جهان پرآشوب تنها و بیکس نمیداند، تا تعادل و آرامش نفسانی خویش را از دست بدهد. در پرتو محبت صفات عالی انسانیت و عواطف و احساسات کودک به خوبی پرورش مییابد و نتیجه آن، پرورش انسانی متعادل خواهد بود.
* سلامت جسم؛ احساس محبوبیت، در آرامش نفس تأثیر دارد و آرامش نفس نیز بدون شک در سلامت اعصاب و جسم تأثیر فراوانی خواهد داشت. جسم و جان کودکی که از محبتهای گرم پدر و مادر اشباع میشود و از آرامش نفسانی و اعتماد برخوردار است، بهتر از کودکی که فاقد چنین نعمت بزرگی است، رشد و پرورش مییابد.
* اظهار محبت را یاد میگیرد؛ کودک در محیط گرم محبت، اظهار محبت را از پدر و مادر یاد میگیرد، خوشقلب و خیرخواه و انساندوست بار میآید، چون طعم شیرین محبت را چشیده در فردای زندگی حاضر است این آب حیات را بر دیگران نیز ایثار کند. چنین انسانی وقتی بزرگ شد، همین اظهار محبت را نسبت به همسر خود، نسبت به فرزندان خود و نسبت به دوستان و معاشرین و همه انسانها انجام خواهد داد. با محبتهای گرم خود همه را شاداب میگرداند و در مقابل، از محبتهای متقابل دیگران نیز برخوردار خواهد شد.
* به محبتکننده علاقه پیدا میکند؛ چون انسان حب ذات دارد، علاقهمندان خود را نیز دوست میدارد، نسبت به آنان خوشبین میشود. وقتی کودک مورد محبت پدر و مادر قرار گرفت، متقابلاً به آنان علاقهمند میگردد.
پدر و مادر را افرادی قدرشناس و خیرخواه و قابل اعتماد میشناسد و به حرف آنان بهتر گوش میدهد. چنین پدر و مادری بدون شک بهتر میتوانند در تربیت صحیح فرزندان خویش موفق باشند.
* مصونیت از انحرافات؛ اظهار محبت، کودک را از ابتلاء به عقده نفسانی و احساس کمبود حقارت مصون میدارد، برعکس کودکی که از محبتهای گرم پدر و مادر محروم بوده، یا نیاز او درست اشباع نشده، در نفس خویش احساس محرومیت میکند. نسبت به پدر و مادر و دیگران که او را دوست ندارند عقده نفسانی پیدا میکند، چنین انسانی در معرض هر گونه انحراف و فسادی خواهد بود. به عقیده بسیاری از دانشمندان اکثر تندخوییها، خشونتها، لجبازیها، زورگوییها، بدبینیها، اعتیادها، افسردگیها، گوشهگیریها، ناامیدیها، ناسازگاریهای افراد، معلول عقده حقارتی است که در اثر محرومیت از محبت به وجود آمده است. در اثر این عقده حقارت ممکن است دست به دزدی یا قتل نفس یا طغیان بزند تا از پدر و مادر و مردمی که او را دوست ندارند انتقام بگیرد. حتی ممکن است خودکشی کند تا از وحشت دردناک محبوب نبودن نجات یابد.
بسیاری از کودکان و نوجوانانی که از منزل و شهر و دیار خود فرار کردهاند انگیزه فرار خود را کممهری پدر و مادر معرفی کردهاند.14
پیامها و نتایج
* نیاز به محبت از نیازهای اساسی انسان است که از ابتدای وجود تا زمان مرگ در انسان وجود دارد.
* محبت والدین به فرزند بهتر است که در رفتار نشان داده و اظهار شود.
* محبت به کودک موجب سلامت جسمی، روانی، قدرشناسی، اعتماد به نفس و امام صادق(ع):
خدا بندهاش را به واسطه شدت محبتی که نسبت به فرزند خود دارد مورد مرحمت قرار میدهد.
مصونیت از انحراف کودک میشود.
رسول خدا(ص) میفرمود: «من بچهها را به جهت پنج خصوصیت دوست دارم:
آنکه بسیار گریه میکنند و دیده گریان کلید جنت است؛ آنکه با خاک بازی میکنند (متکبر و پرنخوت نیستند)؛ آنکه با یکدیگر دعوا میکنند اما زود آشتی کرده و کینه به دل نمیگیرند؛ آنکه چیزی برای فردای خود ذخیره نمیکنند، چون آرزوی دور و دراز ندارند؛ آنکه خانه میسازند و بعد خراب میکنند، دلبسته و وابسته به چیزی نیستند.»15 * دکتر فاطمه طباطبایی در باره علاقه امام به کودکان میگوید: علاقه حضرت امام به کسانی زیادتر بود که به خدا نزدیکتر بودند. مثلاً بچهها را خیلی دوست داشتند. وقتی علی مرا میبوسیدند، میگفتند این بچه جدیدالعهد و ملکوتی است، این بچه به مبدأ نزدیکتر است، این بچه پاکیزهتر است.16 * همان طور که بیان شد دوست داشتن فرزند و نوادگان و نزدیکان امری طبیعی و فطری است، ولی دوست داشتن همه کودکان دارای ارزش است، یکی از معیارهای سلامت روانی، دوست داشتن همه انسانها خصوصا کودکان است، و کسانی که همه کودکان را دوست دارند به سلامت روحی و روانی نزدیکترند و به تعبیر دیگر به کمال و رشد خویشتن نزدیک شدهاند.
امام خمینی با سن بالا و حجم کار فراوان اوقاتی از زندگی خویش را با کودکان سپری میکردند و در مقابل سر و صدا، جست و خیز و دیگر کارهای کودکان اظهار ناراحتی نکرده و به اطرافیان نیز سفارش میکردند این گونه رفتارهای کودکان طبیعی بوده و بزرگترها باید با سعه صدر و صبر و حوصله رفتار آنان را بپذیرند.
* پرخاشگری، گوشهگیری و بسیاری از اختلافات دیگر کودکان معلول کمبود امنیت، محبت و شادی است که کودکان در زندگی تجربه کردهاند.
* همه نظریهپردازان آسیبشناسی روانی بر عقیم گذاشتن نیاز به محبت به عنوان اصلی اساسی در تصویر مربوط به ناسازگاری تأکید داشتند.17
________________________________________
1 ـ نقش نیازهای روانی در بهداشت روانی و آموزش و پرورش ـ علی میرزابیگی.
2 ـ اسلام و تعلیم و تربیت، ج2، ص197، ابراهیم امینی.
3 ـ بحارالانوار، ج71، ص182.
4 ـ مستدرک الوسائل، ج2، ص615.
5 ـ وسائل، ج15، ص98.
6 ـ محجةالبیضاء، ج3، ص366.
7 ـ همان.
8 ـ بحارالانوار، ج43، ص285.
9 ـ مکارم الاخلاق، ص25.
10 ـ سروش، شماره 476.
11 ـ پا به پای آفتاب، ج2، ص66.
13 ـ پا به پای آفتاب، ج1، ص107.
14 ـ اسلام و تعیلم و تربیت، ج2، ص194 و 193، امینی.
15 ـ آشنایی با شیوه زندگانی پیامبر اسلام(ص)، ص39.
16 ـ پا به پای آفتاب، ج1، ص194.
17 ـ انگیزش و شخصیت، ص81.
* میرزا بیگی، علی. نقش نیازهای روانی در بهداشت روانی و آموزش و پرورش، انتشارات اطلاعات، 1367.
* ستوده، امیررضا. پا به پای آفتاب، گفتهها و ناگفتهها از زندگی امام خمینی(ره)، ج1، نشر پنجره، 1373.
* گروه تعلیمات دینی دفتر تحقیقات و برنامهریزی درسی، آشنایی با شیوه زندگی پیامبر اسلام(ص) (سیره نبوی)، شرکت چاپ و نشر ایران، 1368.
*فرلو، آبراهام. به سوی روانشناسی بودن، ترجمه: احمد رضوانی، انتشارات آستان قدس رضوی، 1371.
* ستوده، امیررضا. پا به پای آفتاب، گفتهها و ناگفتهها از زندگی امام خمینی(ره)، ج2، نشر پنجره، 1373.
* گروگان، حمید. امام و بچهها، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
* امینی، ابراهیم. اسلام و تعلیم و تربیت، ج2، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، 1372.
بازی و شکوفایی کودکان
بازی آنگونه فعالیتی است که توام با سرخوشی و لذات باشد .
بازی ، همان مفهوم کار ، در رده سنی کودکان و نوجوانان است .
هر چه سن بالاتر می رود . انگیزه اشتغال رنگ کمتری از تمایل به سرخوشی و شادمانی هیجانی دارد و بیشتر به بصیرت و نگرشی عمیق تر و همه جانبه تر از هستی انسان می گراید .
در حقیقت بازی و اشتغال پایه رشد است و از طریق همین بازی می توان ابعاد اصلی هستی کوردک را در جهت متعالی رشد داد .
آنچه که انسان را به کمال انسان نگاه می دارد بازی است و در حقیقت انگیزه بازی ، همان کار پالوده و اصیل است . “ فردریش شیلر ”
شاید مقهومی که همیشه از بازی داشته ایم فقط سرگرم بودن است . یعنی کودک یانوجووان به طریقی مشغول به کاری شود که برای مدتی به والدین و اطرافیان خود استراحت بدهد . کاری به کار انها نداشته باشد و در عین حال خودش نیز به نحوی سرگرم و سرخوش باشد . اما در دنیای امروز شاید با دید دیگری به بازی می نگرند و بازی جایگاهی حساس تر از آنچه ما می پنداریم دارد . به همین دلیل هم جای تعمق بیشتری در ارتباط بازی ، زندگی ، هستی انسان و سلامت شخصیت وجود دارد .
طرح این مقوله ، پرسش های زیر را در ذهن بر می انگیزد :
بازی چیست و چه ویژگیهائی باید داشته باشد ؟ سلامت شخصیت را چگونه تعریف می کنیم ؟ ، آیا سلامت شخصیت در سنین کودکی و نوجوانی می تواند عینیت داشته باشد یا در این سنین فقط امکان فراهم آوردن زمینه های دستیابی بدان مطرح است ؟ ، بازی چه نقشی در پرورش وسلامت شخصیت دارد ؟ تفاوت بازیهای شهری و بازیهای طبیعی و ویژگی اساسی آنها چیست ؟ آیا بازیهای شهری امکام تحقق سلامت شخصیت را کاهش می دهد یا تاثیر منفی هم در رشد شخصیت کودک دارد ؟ و بالاخره اینکه چه باید کرد ؟
شاید کلی ترین تعریفی که از لحاظ روانشناختی می توان برای بازی یافت اینکه ؛ بازی آنگونه فعالیتی است که توام با سرخوشی و لذت باشد . به عبارت دیگر “ بازی ” همان مفهوم “ کار ” ددر رده سنی کودکان و نوجوانان است . چرا که در این سنین هنوز قوای شناختی ، ادراکی ، بصیرت و نگرش عمیق و پخته آنقدر فعلیت نیافته که وزن هستی انسان را بدان روی سوق دهد : بلکه سائقه اشتغال که فطری انسانهاست در این سنین بیشتر تمایل به تحقق اعمالی دارد که لحظه به لحظه عامل حصول احساس سرخوشی و از لذت روانی در کودک یا نوجوان باشد . به عبارت کلی جایگاه فعلیت آنچه که سائقه یا انگیزه اشتغال می نامیم در سنین خردسالی “ بازی ” و در سنین بزرگسالی “ کار ” است . ناگفته نماند که در هیچ رده سنی این ویژگی بطور مطلق بصورت کار یا بازی نیست . بلکه بنا ببه رشد هر فرد نوسان دارد . هر چه سن بالاتر می رود ، انگیززه اشتغال رنگ کمتری از تمایل به سرخوشی و شادمانی هیجانی دارد و بیشتر به بصیرت و نگرشی عمیق تر و همه جانبه تر از هستی انسان می گراید . پس عنصر اساسی بازی اشتغال است . یعنی پرداختن به چیزی و از خود بیخود شدن ، یعنی دریچه هستی خود را بسوی ارتباط با کل عالم هستی گشودن به نحوی که منجر به سرخوشی و شادمانی هیجانی بشود .
اما ویژگی اساسی سلامت شخصیت در ارتباط با سائقه اشتغال . به جرات می توان ادعا کرد - چنانچه غالب روانشناسانی که به مفهوم شخصیت سالم پرداخته اند نیز در این عقیده اتفاق دارند ـ که یکی از مهمترین عناصر شخصیت سالم ، “ فعالیت ” یا Activity ، رد مقابل انفعال یا Passivity است . فعالیت به معنی تحقق ، شکوفائی ، باروری و زایائی ابعاد گوناگون هستی به هنگام انجام کاری یا ارتباط با محیط و عالم هستی . به کلام دیگر انسان تنها موجودی است که می تواند از میان دو شیوه اشتغال یکی را انتخاب کند . اشتغال فعالانه یا منفعلانه ، او در گرایش انفعالی صرفا موجوی گیرنده و مصرف کننده است و در جریان چنین ارتباطی با محیط میزان رشد او به حداقل می رسد . چرا که ارتباط منفعلانه منجر به فضیلت و ابراز قوای دورنی او نمی شود .( شاید به همین دلیل همه از نصیحت شنیدن بیزارند چون یاداور منفعل بودن انسان است ) . اما در اشتغال فعالانه فرد خود را با عالم هستی چنان در می آمیزد که ارتباط او منجر به باروری می شود . فرد در این ارتباط حرکت می کند و از حالتی به حالت دیگر می رسد ، هستی او متحول می شود . در
حالت انفعالی محیط موثر است و فرد متاثر و طبیعتا محیط هر چه می خواهد از فرد می سازد ولی در حالت فعالیت فرد بر محیط تاثیر می گذارد و در جریان تاثیر گذاری هستی خویش را هر چه بیشتر متحقق می سازد . چنانچه تحقیقات مازلو Mazlow و دیگر سردمداران روانشناسی چوت .آپورت APORT ، راجرز Rogers و فروم Fromm و … نیز یادآور این مطلب است که افراد سالم بیشتر فعال و موثر هستند تا منفعل و متاثر . اساسا یکی از معانی سلامت شخصیت تحقق بلوغ و استقرار این ویژگیها در انسان است . کودک و نوجوان مجموعه ای از قوا و استعدادهائی است که می تواند در هر یک از مسیرهای فوق به حرکت خود ادامه دهد . البته سلامت شخصیت در سنین نوجوانی و کودکی معنائی ندارد ، چنانکه بیماری نیز در این سنین بی معنی است ( مگر در موارد عضوی ) . بلکه آنچه در این دوره از زندگی مطرح است . فراهم شدن زمینه هائی است که منجر به تحقق سلامت شخصیت بشود ، یعنی پرورش قوایی انسانی با نظر به دورنما و چارچوبهای اصلی یک الگو یا شخصیت سالم .
اما جایگاه باز یدر روند رشد کجاست ؟ همانطور که اشاره کردیم به یقین بتوان گفت که سائقه اشتغال یکی از سه سائقه اصلی فطرت انسانی است ( دو سائقه دیگر سائقه جنسی و صیانت ذات است ). در حقیقت بازی و اشتغال پایه رشد است و از طریق همین بازی می توان ابعاد اصلی هستی کودک را در جهت متعالی رشد داد .
شاید به تبع دو گرایش عمده ای که در شخصیت انسان می توانند وجود داشته باشد ـ فعالیت و انفعال ، بازیها را نیز بتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد : بازیهای فعالانه و بازیهای منفعلانه ، منظور از فعالیت صرفا حرکت بدنی و جسمانی نیست بلکه ابراز و باروری کل هستی انسان مطرح است.
یک مقایسه بسیار کلی و اجمالی از بازیهای نسل پددران مان با نسل کنونی یا حتی بازیهای روستائی و بازیهای شهری ما را در روشن نمودن مطلب یاری می دهد . در اینجا به جهت اختصار کلام بازیها را تحت عناوین بازیهای طبیعی و شهری می آوریم . آنچه در بازیهای طبیعی مشهود است اینکه این بازیها نه تنها منجر به رشد کودک چه از نظر جسمانی و روانی می وشد بلکه بلوغ و پختگی شخصیت را همراه دارند . مثلا اکثرا بازیهایی طبیعی توام با حرکات و تقلاهای سخت
است و همین عاملی است که کودک بتواند شیوه های گوناگون موجهه با محدودیت های موجود در زندگی آتی خود و عالم هستی و پرش از این محدودیت ها را تمرین کند . وحال آنکه به دلیل زندگی محدود در آپارتمانها ، جلوگیری از مزاحمت برای همسایگان ، عدم امنیت در خیابانها و کوچه ها به هنگام بازی و امثالهم ، کودکان شهر نشین نه تنها از انجام چنین بازیهائی محرومند بلکه مجال نفس کشیدن ، با صدای بلند آواز خواندن و …. را هم ندارند .
ورزشهای دسته جمعی در خیابانها و پر شدن کوچه ها و معابر عمومی توسط کودکانن ، نوجوانان و حتی جوانان در روزهای تعطیل یا ساعت بعد از تعطیل شدن مدارس نمونه بارزی از عطش درونی و طبیعی آنان به چنین فعالیت و اشتغالی است . متاسفانه آنچه زندگی شهری با خود به ارمغان آورده است محدودیت های غیر طبیعی است . محدودیت هائی که منجر به هیچگونه حرکت فعالانه و طبیعی نمی شود . زندگی شهری به تبع ویژگیهایی خاصی که ما لحظه به لحظه با آن روبرو هستیم ناگزیر از استحکام و تثبیت چنین محدودیت هائی است و نتیجه آن اینست که فرزندان ما امکان بکار انداختن قوای گوناگون هستی خود را ندارند . اگر پدران ما با همکلاسیهای خود پیاده فاصله خانه تا مدرسه را طی می کردند و در این اثنا ، همدلی ، همراهی ، همکاری و .. را تجربه می کردند ، فرزندان ما عادت کرده اند که صبح با چشمان خسته از تماشای تلویزیون و برنامه های شب گذشته و برای صرفه جوئی در وقت با تاکسی ، سرویس یا وسیله شخصی خانواده به مدرسه برود . یعنی فقط چاردیواری . چاردیواری خانه ، اطاق ، ماشین ، مدرسه ، تلویزیون ، رادیو ، اسباب بازی و … کودک امروز شاهد رشد گیاهان آپارتمانی هستند . گیاهانی که معولا میوه نداررند . کمترر خشک می شوند ، همیشه سرسبز و یک رنگ هستند و بیشتر جنبه تزئینی دارند تا طبیعی . این کودک خشک شدن ، زرد شدن ، زمستان و پائیز گیاه را نمی بیند و نتیجه آنکه انتظار دارد زندگی همیشه مهیا ، آماده و مانند آن گیاهان زیبا باشد. هستی کودک امروز
در بازهایش بکار گرفته نمی شود . او فقط نظاره گر است . این بدان معنی نیست که بازیهای سنتی کافی و کامل هستند . بلکه میخواهیم بگوئیم بازیهای طبیعی با هستی و فطرت انسانی هماهنگی دارند و عامل پرورش و تحقق سلامت شخصیت در کودک هستند . حال ببینیم شهر و زندگی شهری که جائی برای اینگونه بازیها فراهم نیاورده است چه نوع بازیهائی را جایگزین کرده ؟ بازی با کامپیوتر ، تی . وی . گیم ، سرگرمی چون گوش فرا دادن به جعبه جادوئی تلویزیون ، رادیو و در یک کلمه بازیهای نشستگانی و انفعالی . بازیهائی که فقط کودک را ساکت و مشغول نگاهدارد . بازیهایی که در نهایت تمرکز بر تفکر کودک دارد . آنهم تفکر منفعلانه . انسان فقط قوای شناختی و فکری نیست . انسان حس دارد ، عاطفه دارد ، جسم دارد . به تحرک نیاز دارد و … در بازیهای شهری به جای فعلیت حس مسئولیت ، نثار کردن و مهر ورزیدن ، حس رقابت ، خشونت و خصومت پرورش می یابد . کودک بطور عمیق و طبیعی در جریان و معرض پدیدارهای هستی قرار نمیگیرد تا در لحظه تصمیم بگیرد ، عمل کند و نتیجه را ببیند . بلکه برخورد او فقط از نوع ذهنی و سطحی است . بطوریکه حتی زمان ومکان نیز کوتاه و بلند می شود. اگر جائی هم برای عمل باشد شکل تقلید دارد نه خلاقیت و فردیت ، کودک امروز موجودی اسیر در وسایل الکترونیکی شده است . درست همانطور که بزرگسالان اسیر مواد مخدر می شود . هستی خود را به دست فراموشی بسپارد . اسباب بازیها بیش از آنکه کودک را بکار بگیرند ، او را متحیر می سازند . آدم آهنی ، ماشین های کوکی ، عروسکهائی که مانند بچه آدم رفتار می کند و …
شاید ساختن عروسک گلی بیشتر به کودک بارو انسان بودنش را یادآوری کند تا نظاره کردن عروسک الکترونیکی . دستاورد بازی صرف با وسایل الکترونیکی از افزایش میزان صرع کودکان در اثر ارتباط با همین وسایل و اشع های رنگ و وارنگ گرفته ( چنانچه در سمینار بیماری کودکان در سالهای اخیر مطرح شد ) تا بزرگسالانی که در زندگی دچار انواع گوناگون افسردگیها ، کسالت ها . حالات منفعلانه و غیره … است .
شاید طلیعه بزرگ این شیوه بازی و زندگی کودکانه یادآور شکل دیگری از زندگی در ارودگاههای جنگی باشد ، که حاصل آن موجودی منفعل ، متکی به غیر ، با اعتماد بنفس بسیار پائین است . انسانی که شادمانی طبیعی را تجربه نکرده و حتی فرصتی برای فریاد شادی از ته دل کشیدن نداشته است .هدف نقض زندگی شهری و امکانات مثبت ومفید آن نیست ، بلکه مقصد عطف توجه به این نکته است که زندگی شهری باید با ویژگیهای فطری و ذاتی کودک هماهنگ شود در غیر اینصورت بهتر است عطای آن را به لقایش ببخشیم .
و البته راه علاج این نیست که سعی کنیم برای دستیابی به زندگی طبیعی خود را از امکانات و مزایای شهری محروم کنیم بلکه شاید کار ما آشتی دادن زندگی شهری با فطرت و طبیعت خالص انسانی از طریق تفسیر شیوه های رفتاری و وسایل موجود است .