سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیماری روانی: تاریخچه اولیه*
بقراط
بقراط (حدود سال 377ـ460 ق.م), شخصیت برجسته طب باستان, برای نخستین بار نابهنجاری های روانی را وارد مکتوبات پزشکی کرد. نوشته های او در باب آسیب شناسی روانی به همان اندازه که بدیع اند, جدلی و بحث انگیز نیز هستند. وی در مکتوباتش درباره (بیماری مقدس) (صرع) از نادانی رایج آن عصر چنین انتقاد می کند: (بنابراین, به نظر من این بیماری به هیچ وجه الهی نیست و از بیماری های دیگر نیز مقدس تر نیست, بلکه همانند سایر امراض علتی طبیعی دارد که از آن نشأت می گیرد )(Zilboorg, 1941, pp. 43-44)
بقراط اساساً به دلیل مشاهدات بالینی زیرکانه, رویکرد زیست پزشکی عقلانی و عرضه صریح و صبورانه دیدگاه هایش مشهور است. او معتقد بود که بیماری از عدم تعادل مزاج سرچشمه می گیرد. با اصطلاح مزاج اولین بار در نوشته های امپیدوکلس (433ـ 493 ق.م) برخورد کرده ایم که عناصر اساسی ارائه شده از سوی تالِس (آب), آناکسیمنس (هوا), هراکلیت (آتش), و گزنوفانس (خاک) را درهم آمیخته بود. نوشته های امپیدوکلس شالوده نظریه مزاج بقراط و نظریه پردازی شیمی ارسطو قرار گرفتند.
زیلبورگ1 (1941) نقل می کند که یک بار از بقراط خواستند که به دیدن فیلسوف بزرگ دموکریتوس, که دوستانش تصور می کردند که به بیماری روانی دچار شده, برود. از قرار معلوم بقراط با نظر عوامانه موافقت کرده و گیاه خربق را تجویز می کند. بقراط پادشاهِ مقدونیه را از آن بیماری ای که دیگران, سل (بیماری پیشرونده و رو به وخامت) تشخیص داده بودند, ولی خود وی منشأ آن را روانی می دانست, نجات بخشید. لیونز2 و پتروسلی3 (1978) سهم بقراط را در فهم بیماری روانی چنین خلاصه کرده اند: نوشته های وی درباره حالت عاطفی بیمار و به طور کلی درباره بیماری روانی, براساس برداشت امروزی بسیار زیرکانه و دقیق است. تعیین مغز به عنوان عضو تفکر و احساس, شاخصه مهم مرتبه بالای فهم اوست) (p. 214).
سقراط و افلاطون
بقراط عمیقاً به فلسفه طبیعی (علم تجربی) تعلق خاطر داشت, اما حال و هوای زمانه آرا و نظرهای هم عصر او, سقراط (399ـ470 ق.م) را ترجیح داد. نظر به دلبستگی سقراط به اخلاق و معرفت شناسی, و نه علوم عقلی, جای تعجب نیست که مردم می گفتند سقراط الهامات خود را به شیاطین و اجنه نسبت می دهد (Beker, 1978; Gibson, 1889). زیلبورگ (1941) حدس می زند که این شیاطین, توهمات شنیداری و خود سقراط فردی مبتلا به بیماری اسکیزوفرنی بوده است. افلاطون (429ـ347ق.م), شاگرد سقراط, نظام آسیب شناسی روانی ای را پذیرفت که از بسیاری جهات بقراطی است و اولین دوگانه گرایی روشن نفس ـ بدن را مطرح کرد. به زعم افلاطون, روح از سه جزء تشکیل شده است. جزء عقلی نفس, نامیرا و الهی است. نفس غیر ناطقه, فناپذیر است و کل حیطه احساسات (خشم, ترس, لذت, درد و امثال آن ها) را در بر می گیرد. عواطفی نظیر خشم و ترس در دل جای می گیرند, در حالی که امیالی نظیر شهوت و آرزو در بخش فوقانی شکم قرار دارند. نفس ناطقه بر نفس غیر ناطقه سلطه دارد. هنگامی که نفس غیر ناطقه دچار اختلال شود, از ضبط و مهار نفس ناطقه خارج می گردد. نتیجه حاصله, دیوانگی است که به سه صورت بروز می یابد: مالیخولیا (افسردگی)4, شیدایی5 و اختلال مشاعر6. بنابراین, هر نوع هیجان شدیدی (مثلاً بسیار غمگین یا بسیار خوشحال) به فقدان عقلانیت و در نتیجه به جنون می انجامد. افلاطون از نظریه مزاج بقراط طرفداری می کرد. هنگامی که مزاج های بیماری با هر جزئی ازنفس غیر ناطقه برخورد کنند, نتیجه اش دیوانگی است.
ارسطو
ارسطو (322ـ384ق.م) حدود بیست سال تا زمان مرگ افلاطون, یکی از دانشجویان آکادمی وی بود, اما به هیچ وجه مرید او نبود. ارسطو به عنوان فیلسوفی عقل گرا و دارای علایق طبیعی (علی الاصول, زیست شناختی) و ریاضی, عرفان را رد می کرد و بسیاری او را پایه گذار روان شناسی علمی می دانند. او که مطمئناً در بحث احساس و ادراک پیشگام است, معتقد بود که ما از طریق حواس خود جهان مادی را ادراک و در نتیجه, به طَور فهم درمی آوریم. افلاطون به حواس اعتماد نداشت و نتیجه می گرفت که حقایق نهایی را باید از الهامات اخذ کرد. ارسطو الهام را رد می کرد, اما می پذیرفت که حواس غالباً منبع غیر قابل اعتمادی برای داده های [یافته های] عینی اند. بنابراین, ارسطو منطق را برای دریافت واقعیتی ابداع کرد که در عین رمزآلود [عرفانی] نبودن, به طور فهم ناپایدار درنمی آید.
ارسطو نفس انسان را به نفس ناطقه, شامل حکمت, منطق, قوه عاقله, و بصیرت7 و نفس غیر ناطقه دربردارنده فضایلی از قبیل خویشتن داری8 [کفّ نفس], انصاف9, اخلاق, و شجاعت تقسیم می کرد. ارسطو, برخلاف افلاطون, معتقد بود که عناصر مختلف تشکیل دهنده نفس تجزیه ناپذیرند و هماهنگ عمل می کنند. رفتار انسان رخدادی مجزا و منفرد نیست, بلکه اثر و نتیجه اتحاد و یکپارچگی است.
بنابر روان شناسی ارسطو, بیماری های روانی علل عضوی دارند. درد و رنج ها کاملاً روانی نیستند. بیماری ها ممکن است به ناهنجاری های روانی منجر شوند, از این رو, منشأ آن ها جسمی است. علاوه بر این, عقل مستقل از موجودات فناپذیر وجود دارد و بدین ترتیب, از اثرات مخرب بیماری مصون است. از آنجا که عقل هم خلاّق است و هم از بیماری ها تأثیر نمی پذیرد, ممکن است بیماری و خلاقیت هم زیست باشند. ارسطو وقوع مکرر تصورات بین خواب و بیداری را در افراد بهنجار متذکر شده و نتیجه گرفته است که برخی اختلالات روانی ممکن است عملاً خلاقیت را افزایش دهند. او اظهار داشته است: (آن دسته از کسانی که در فلسفه, سیاست, شعر و هنرهای مختلف سرشناس هستند, همگی تمایلاتی مالیخولیایی داشته اند). همچنین این نظر را که (هیچ نفس متعالی ای از آمیختگی با جنون مبرّا نیست), به ارسطو اسناد می دهند. زنجیره منطقی ارسطو به این نتیجه انجامید که بیماری روانی منشأ جسمی دارد و منحصر به گونه انسانی است.
سلسوس و امپراتوری روم
به نظر می رسد که در تحول طب باستان, سه نقطه اوج وجود داشته باشد: عصر بقراط در قرن سوم قبل از میلاد, دوران سلسوس در حول و حوش عصر میلاد, و دوره جالینوس در قرن دوم پس از میلاد.
آئولس اورلیوس کورنلیوس سلسوس (30ق.م تا 50م) اساساً محقق, وقایع نگار, و مورخ طب بود. از آنجا که طبیب نبود, معاصرانش عمدتاً نوشته های پر حجم او را به بوته فراموشی سپردند. نوشته های او در طب موضوعات متعددی, از جمله بیماری روانی را در بر می گرفت. اقدامات درمانی برای معالجه هذیان نیز در نوشته های او در باب بیماری روانی درج شده بود.
ییکی از معاصران سلسوس, گائیوس پلینیوس سیسیلیوس سکاندیوس یا پلینی ارشد (79ـ23م) است. وی یکی از محققان سرشناس روم بود که نوشته های خلاّقانه اش در آن دوران نافذ بوده است. اگر در سرتاسر نوشته های او یک مضمون وجود داشته باشد, آن مضمون عبارت از این عقیده کلامی یونانی است که هر چیزی هدفی دارد. پلینی معتقد بود که تمام امراض درمان پذیر هستند (Gordon, 1949).
پلینی طبیب نبود و نسبت به طبابت بسیار بدگمان بود. گوردون اظهار می دارد که (او مخالف اطباء و به ویژه اطباء یونانی بود و آنان را به انواع تخلفات و ضعف های اخلاقی متهم می کرد.) (1949, p. 671). با این حال, وی با خاطرنشان کردن اثرات تنقیه ای ماهی اژدر در تسکین دردهای زایمان در زنان باردار, بر دوران چند صد ساله طبابت تأثیر گذاشت (در ضمن باید گفت که درمان با شوک الکتریکی را حدود 1700 سال بعد دو پزشک رمی به نام های سرلتی10 و بینی11 رسماً به حرفه طبابت وارد کردند.) آرا و نظرهای پلینی, هرچند غالباً دور از ذهن اند, اما با آرا و نظرهای معاصرانش ناسازگار نیست. در واقع, بسیاری از اعتقادات جزمی او را در نوشته های 16قرن بعد می توان سراغ گرفت.
اسکریبونیوس لارگوس,12 معاصر پلینی, در حدود سال 45 بعد از میلاد, از ماهی اژدر برای تسکین سردرد استفاده کرد. او ماهی اژدر را روی پیشانی بیمار قرار می داد و کاری می کرد که ماهی انرژی خود را تخلیه کند. گرچه معلوم نیست که در این معالجات از ماهی در چه اندازه ای استفاده می کرد, اما ماهی اژدر مدیترانه ای می تواند انرژی ای در حدود 100 تا 150 ولت آمپر تولید کند.
جالینوس
طرفدار دیگر استفاده از ماهی اژدر, کلادیوس جالینوس اهل پرگاموم (120ـ199م.) بود که پس از بقراط, مشهورترین پزشک باستانی و احتمالاً نافذترین نویسنده در باب موضوعات پزشکی در تمام دوران ها است (Lyons & Petrucelli, 1978) فیزیولوژی جالینوس تا حد زیادی بر نظریه مزاج بقراط مبتنی بود. هنگامی که چهار عنصر خون نسبت متناسبی با هم داشتند, موجود زنده سالم بود. همچنین از نظر وی, سه نفس وجود داشت که یکی مسئول رشد (طبیعی), دیگری برای تولید و پخش گرما (حیاتی) و سومی برای احساس و حرکت (حیوانی) بودند. اگر بتوان فیزیولوژی جالینوس را با اصطلاحات امروزی بیان کرد, می توان آن را به منزله یکی از مهم ترین کمک ها به طب بقراطی قلمداد کرد. تالبوت13 (1970) بر این نظر بود که نفس حیاتی را می توان به اکسیژن و نفس حیوانی را به نیروی برق یا رَسانش نورونی تفسیر کرد. فیزیولوژی جالینوس با عقاید قلب محوری14 ارسطو مغایرت داشت و او نیروی زیادی برای اثبات نادرستی آرای ارسطو صرف کرد (Clarke & OصMalley, 1968). بسیاری از اطلاعات جالینوس بر پایه تماس بالینی و تجربی با میمون های انسان نما (اساساً با میمون های بی دُمِ افریقایی15 استوار بود و در نتیجه, لزوماً اشتباهات و خطاهای فراوانی مرتکب شده بود. اما لیونز و پتروسلی (1978) خاطرنشان می کنند که (علی رغم خطاها و سوءبرداشت های جالینوس, همه ما از فراوانی جزئیات دقیق در نوشته های وی شگفت زده می شویم. (p. 254)
جالینوس همانند پلینی, دارای عقاید راسخ انسان محورانه16 بود. همه اشیاء گیتی را خداوند برای دلیل یا هدف خاصی آفریده است. او به این نظر ارسطو که (طبیعت کاری بدون هدف انجام نمی دهد), این نکته را می افزاید که وی این هدف را دریافته است. چنین دیدگاهی بر آن بود که هر گیاه یا حیوانی که برای انسان ها به درد کار مفیدی (نظیر استفاده غذایی, پوشاکی یا دارویی) نخورد, تنها برای این هدف وجود دارد که[به ما] درسی اخلاقی بیاموزد. با این که غایت شناسی جالینوس با راه و رسم بقراط سازگار نبود, اما به طور مسلّم شیوه درمانی اش با آن سازگار بود و در فرایند معالجه از طریق رژیم غذایی, استراحت و ورزش, به طبیعت کمک می رساند. او به تأثیر حالات عاطفی بر بیماری های جسمی حساسیت و توجه خاصی داشت. بی شک طب جالینوس, گام عظیمی به جلو بود که بر شیوه های درمان پانزده قرن بعد از خود تأثیر گذاشت. حتی وسالیوس معروف, که غالباً با (جزمیات جالینوس) مخالف بود, (جرئت نکرد سر سوزنی از تعالیم این گل سر سبد طب تخطی کند) (Foster, 1901, p.14).
قرون وسطی
تا حدود قرن دهم میلادی, پیشرفت اساسی چندانی در درمان بیماری روانی روی نداد. اما یکی از شخصیت های جالب این دوره, پزشکی است به نام کائلیوس اورلیانوس17 در قرن پنجم که نوشته های پزشک محترم یونانی, سورانوس افسوسی18 را به لاتین برگرداند. اورلیانوس, نوشته های سورانوس را در دو بخش بیماری های حاد و بیماری های مزمن تنظیم کرد. نوشته های این دو,شناختی عالی نسبت به تفکر کنونی درباره تشخیص و درمان بیماری روانی فراهم می کند. قطعات زیر از بخش (بیماری های مزمن) سورانوس را گوشن19 (1967, pp.30-31) نقل می کند:
برخی بر آنند که باید به بیمار مشروب خوراند, اما واقعیت این است که بلاهت و جنون غالباً نتیجه شراب خواری است. برخی می گویند باید او را کتک زد, به طوری که گویا بیمار در اثر تازیانه زدن عقل خود, سلامت عقلی خویش را بازمی یابد. اما وارد کردن ضربات پی درپی مشت و لگد بر اعضای ملتهب, فقط باعث وخیم تر کردن التهاب این عضوها خواهد بود; و هنگامی که دست از کتک زدن برداشتیم و بیمار مجدداً هشیاری خود را به دست آورد, درد ناشی از این ضربات به او هجوم خواهد آورد.
برخی پزشکان, باز کردن مجرای یک سرخ رگ را توصیه می کنند, اما این نوع درمان بدون هیچ سودی باعث آسیب رسیدن به سر می شود.
و بنابراین, درمان جنون نیز از این روش های بی ثمر و درهم ریخت اثر می پذیرد.
همان گونه که از آخرین اظهارنظر معلوم است, سورانوس و اورلیانوس شدیداً مخالف روش های متداول آن روزگار برای معالجه بیماری روانی بوده اند. اورلیانوس تزریق مواد محرک به گوش بیمار را به عنوان بدیلی برای غل و زنجیر کردن, اِعمال خشونت, و گرسنگی دادن توصیه می کرد.
شاید بزرگترین پزشک قرون وسطی, ابوعلی حسین ابن علی ابن عبدالله بن سینا یا ابوعلی سینا, متولد بخارا در آسیای مرکزی در سال 980 میلادی باشد. تالبوت (1970) در سلسله مراتب فیلسوفان بزرگ, ابن سینا را تنها یک رتبه پایین تر از ارسطو قرار می دهد. دامنه تفکر فوق العاده وی حوزه های مختلف معرفتی گوناگونی را از مابعدالطبیعه, الهیات, و شعر گرفته تا هیئت, فلسفه طبیعی, و طب, شامل می شود. این نظریه وی که بیماری روانی را می توان به اختلالات جسمانی در مغز نسبت داد, همان قدر بدیع ـ و فراموش شده ـ است که فرضیه خورشید مرکزی اریستارخوس در حدود 300 قبل از میلاد.
دو شخصیت ارزشمندِ دیگر در قرن یازدهم وجود داشتند. کسی که جایگاه پزشکی ابن سینا, اگر نگوییم جایگاه جغرافیایی او را به دست آورد, ابوعمران موسی ابن میمون ابن عبدالله یا ربّی موسی بن میمون, مشهور به ابن میمون (1135ـ1204), پزشکی یهودی و عرب بود که در قرطبه اسپانیا متولد شد. نوشته های وی به وضوح بازتاب نظرات بقراط, جالینوس, و ابن سینا بود, گو این که خود وی تأثیر قابل توجهی بر طب اروپا داشت (Talbott, 1970). ابن میمون درباره مسأله بیماری روانی در کتاب اخلاق خود به بحث پرداخت و (حالات روانی) را در زمره (نواقص اخلاقی) طبقه بندی کرد (Goshen, 1967, p.36). او صریحاً و به شدت اسنادهای عرفانی, خرافی, و الهی را محکوم کرد و عقیده داشت که وقتی رفتار به یکی از جوانب افراط و تفریط ((شهوت مُفرط و بی احساسی [سردی])) میل می کند, روح بیمار می شود (Goshen, 1967, p.37).
شخصیت نه چندان مشهور دیگر راجر فروگاردی است که در حدود سال 1150, روش تِرِفین کردن20 را ابداع کرد. در این روش که اولین تلاش در مداخله روان جراحی21 است, سوراخ هایی را با مته در جمجمه ایجاد می کردند تا شیاطین یا ارواح بتوانند از آن ها بگریزند. این نوع عمل جراحی هم برای بیماری های کم اهمیتی نظیر سردردها و هم برای بیماری های مهم تری همانند شیدایی و مالیخولیا [افسردگی] انجام می گرفت.
نقطه عطف دیگر در درمان بیماری روانی, تأسیس نخستین موسسه روانی در والنسیای اسپانیا در 1410 بود. سه تیمارستان نخست همه در اسپانیا قرار داشتند و تیمارستان دوم در شهر زاراگوزا (1432) و تیمارستان سوم در شهر گرانادا (1452) بودند. پیشرفت اسپانیا در این زمینه را شاید بتوان به شاه فردیناند و ملکه ایزابلا منتسب دانست. صد سال دیگر گذشت تا (بیمارستان سلطنتی بیت اللَحم) در لندن تأسیس گردید (1547), مؤسسه ای که سرانجام به بِدلَم22 شناخته شد.
پاراسلسوس و تجدید حیات
یکی از شخصیت های بسیار فوق العاده در تاریخ پزشکی و نیز یکی از چهره های دوران ساز در روان پزشکی, پزشک و کیمیاگر سوئیسی به نام فیلیپوس تئوفراستوس بومباستوس فون هوئنهایم (1541ـ1493م) معروف به پاراسلسوس ((بهتر از سلسوس)) بود که نشانگر شروع انتقال تدریجی از شیمی پزشکی (کیمیاگری) به شیمی بود. او عارف و طالع بینی متعهد بود و به چهار عنصر یونانی ها و سه عنصر عرب ها (جیوه, گوگرد, و نمک) اعتقاد داشت و اوقات زیادی از عمر خود را در جست وجوی حجر الفلاسفه23 سپری کرد. او به راه و رسم رابله و لوتر انقلابی بود و در واقع, از سوی سِر ویلیام اوسلر (لوتر طب) نام گرفت. دیدگاه رایج دوران او, شدیداً در مکتب جالینوس تحکیم یافته بود. بیماری روانی هم چنان موضوع تحقیق کلامی یا اهریمن [دیو]شناختی به شمار می رفت و اطلاعات تجربی بسیار اندکی برای تأیید هر نوع دیدگاه نظری مخالف وجود داشت. مخالفت پاراسلسوس با طب جالینوسی در سه مقوله کلی جای می گرفت: الف) طب جالینوسی بیش از حد نظام مند و انعطاف ناپذیر بود و از الگوی خشک و متصلبانه زیست زایی پیروی می کرد; ب) همه جنبه های روانی فرد را کنار می گذاشت و به جای آن ها, به تأثیر بی چون و چرای مزاج ها متکی بود; ج) نماینده منافع محافظه کاران و شهرت و حیثیت مؤسسات حرفه ای بود (Zilboorg, 1941).
منبع معتبر درباره بیماری روانی در دوران پاراسلسوس, کتاب Malleus Maleficarum (چکش جادوگران) بود. این کتاب نوشته شده به دست هنریش کرامر و جیمز اشپرنگر, دو تن از راهبان رسته دومینیکی, در سال 1484 اساساً محصول فتوای [فرمان] پاپ اینوسنت هشتم بود (Veith, 1965). این متن, که زمینه را برای آزار و اذیت, شکنجه, و مرگ بیماران فراهم کرد, پیش فرض اش این اعتقاد بود که (بسیاری از افراد از هر دو جنس خود را به شیاطین, جن های بغل خواب [بختک ها]24, و پری های بغل خواب25 واگذار کرده اند علاوه بر این, این موجودات بد ذات زنان و مردان را به دردهای وحشتناک و رنج آور و بیماری های دردناک, چه بیماری های درونی و چه بیرونی, مبتلا می کنند و آنان را مورد آزار و اذیت قرار می دهند. این موجودات مردان را از عمل جنسی و زنان را از آبستن شدن باز می دارند و این هنگامی است که شوهران قادر به شناخت زنانشان نیستند یا زنان از پذیرش شوهرانشان سر باز می زنند) (Veith, 1965, pp. 59-60). به عقیده این راهبان, همکاری شیطان و جادوگر تنها از طریق افراط (در هر نوع کامجویی شهوانی با جن های بغل خواب و پری های بغل خواب و همه راه و روش های لذت جویی کثیف و قبیح) رخ می دهد (Veith, 1965, p.61). کتاب اشاره شده در طول یک دوره 200ساله در سراسر اروپا 30بار به زیر چاپ رفت و در دوره رنسانس, که به نحوی دیگر مظهر تجدید حیات و رشد هنرها و دانش ها بود, به اوج شکوفایی خود رسید. ویث26 (1965) متذکر می شود که (مطالعه دقیق این سند [کتاب] عجیب و غریب, بی شک نشان دهنده آن است که اگر نگوییم همه, دست کم بسیاری از جادوگران و نیز تعداد زیادی از قربانیان آنان که در این کتاب توصیف شده اند, صرفاً اشخاص مبتلا به هیستری بوده اند که دچار بی حسی, گنگی, کوری, و تشنّجات جزئی و بالاتر از این ها, دچار انواع هذیان های جنسی27 بوده اند) (p.61).
پاراسلسوس در 1526 کتابی نوشت با این عنوان The diseases that deprive man of his reason, such as st. falling sickness, Melacholy, and insanity, and their correct treatmant [امراضی که عقل انسان را زایل می کند, نظیر داءالرقص سن ویتوس28, صرع, مالیخولیا, و جنون و درمان صحیح آن ها]. وی در مقدمه این شاهکار خود می نویسد (Sigerist, 1941):
در طبیعت, نه تنها بیماری هایی وجود دارند که بر جسم و سلامتی ما تأثیر می گذارند, بلکه بیماری های فراوان دیگری هم هستند که عقل سالم را از ما می گیرند و این بیماری ها خطرناکترین بیماری ها هستند. هنگامی که درباره بیماری های طبیعی سخن به میان می آوریم و مشاهده می کنیم که این بیماری ها تا چه حد و به چه شدت اعضای مختلف بدن ما را مبتلا می سازند, نباید از تبیین منشأ بیماری های زایل کننده عقل, که از روی تجربه پی برده ایم که از طبایع آدمیان سرچشمه می گیرند, غفلت کنیم. کشیشان امروز اروپا چنین امراضی را به موجودات شبح گونه و ارواح سه گانه نسبت می دهند; ما تمایلی به باور کردن حرف های آنان نداریم, زیرا طبیعت اثبات کرده است که چنین جملاتی که خدایان زمینی بر زبان می آورند, کاملاً ناصواب اند و همان گونه که در این فصول تبیین خواهیم کرد, طبع آدمی یگانه منشأ بروز بیماری هاست (p.142).
همان گونه که زیگریست29 خاطرنشان می کند, پاراسلسوس مشخص کرده است که سلامت و بیماری را می توان در پنج قلمرو تبیین کرد: 1) ens astrale (اخترها یا گذر زمان ـ بیماری هایی که امروزه مرگبارند, اما چه بسا فردا قابل پیشگیری باشند); 2) ens veneni (محیط, که فراهم کننده غذایی است که موجب تغذیه و پرورش جسم است و هم فراهم کننده سمومی است که به هلاکت می رساند); 3) ens naturale, (طبع یا شخصیت فردی); 4) ens spirituale, (ساحت معنوی (ساحت معنوی یا روانی که احتمال دارد منجر به بیماری روانی شود یا از آن جلوگیری کند); 5) ens Dei, (ساحت الهی).
پاراسلسوس با فراهم آوردن اولین رویکرد توصیفی مشاهده ای به فهم بیماری روانی, انقلابی در روان پزشکی ایجاد کرد. او آسیب به سر را با فلج, کرتینیسم30 را با اختلال عملکرد تیروئید, و تمایلات جنسی را با هیستری مرتبط دانست. او در علت شناسی صرع مداخله الهی سَن ویتوس را کنار گذاشت و احتمالاً اولین کسی بود که نقش نیروهای ناهشیار را در بیماری تشخیص داد. او بین بیماری طبیعی (جسمی) و روانی تمیز قائل شد. او در بحث در باب (خفگی عقلی31) خاطرنشان می کند که شاید مهمترین اختلال عقلی, نسبت به اختلال روانی در درجه دوم اهمیت قرار داشته باشد. نوشته های وی درباره علایم بالینی شیدایی و هیستری در طول چند صد سال بی رقیب بود. از قرار معلوم او نخستین کسی بود که مفهوم شخصیت فردی را, که تا اواسط قرن نوزدهم رسماً به وجود نیامده بود, درک کرد. تنها حدود 300 سال بعد بود که روش بالینی و توصیفی وی در عرصه طب وارد شد (Zilboorg, 1941). پاراسلسیوس را همان قدر به سبب رویکرد بدیع و انقلابی اش به بیماری روانی می توان به خاطر آورد که به دلیل مبارزه بی امانش برای از بین بردن طب مبتنی بر کیهان شناسی و اخترگویی.
کتاب نامه:
Becker. G. (1978). The mad genius controversy. Beverly Hills, CA: Sage.
Clarke, E., & OصMalley, C. D. (1968). The human brain and spinal cord. Berkeley, CA: University of California Press.
Foster, M. (1901). Lectures on the history of physiology during the sixteenth, seventeenth and eighteenth centuries. Cambridge, UK: University Press.
Gibson, C. (1889). The characteristics of genius: A popular essay. London: Scott.
Gordon, B.L. (1949). Medicine throughout antiquity. Philadelphia, PA: Davis.
Goshen, C.E. (1967). Documentary history of psychiatry. NewYork: Philosophical Library.
Lyons, A.S., & Petrucelli, R. J. (1978). Medicine: An illustrated history. NewYork: Abrams.
Sigerist, H. E. (Ed.). (1941). Four treatises of Theophrastus von Hohenheim called Paracelsus. Baltimore: Johns Hopkins University Press.
Talbott, J. H. (1970). A biographical history of medicine. NewYork: Grune & Stratton.
Veith, I. (1965). Hysteria. The history of a disease. Chicago: The University of Chicago Press.
Zilboorg, G. (1941). Ambulatory schizophrenia. Psychiatry, 4, 149-155
________________________________________
* مشخصات کتاب شناختی این مقاله به شرح زیر است:
Prentky, R. A., زMental Illness: Early Historyس in craighead, W. E. & C. B. Nemeroff, Corsini Encyclopedia of Psychology and Behavioral Science, 3rd, ed., 2001, pp. 942-945.
1. Zilboorg
2. Lyons
3. Petrucelly
4. melancholia
5. mania
6. dementia
7. discretion
8. self-control
9. dispassion
10. Cerletti
11. Bini
12. Scribonius Largus
13. Talbott
14. cardiocentric
15 . Barbary ape. تیره ای از میمون های بی دم (با نام علمی macaca sylvanas) متعلق به آفریقای شمالی و گیبرالتار (Gibraltar).م.
16. anthropocentric
17. Caelius Aurelianus
18. Soranus of Ephesus
19. Goshen
20 . روشی که در آن با استفاده از متّه مخصوصی برای سوراخ کردن دایره ای یا دکمه مانند بافت های سخت از جمله جمجمه به کار می رود.م.
21. Psychosurgical
22 . نام مشهوری برای بیمارستان قدیس مری بیت اللحم واقع در لندن است که به عنوان دارالمجانین (تیمارستان) یا آسایشگاه مورد استفاده قرار می گیرد.م.
23 . philosopherصs stone (در اصطلاح کیمیاگران, ماده ای از معدنیات است که اکسیر از آن ساخته می شود. م.
24 . موجود خبیثی که به اعتقاد مردم قرون وسطی با زنان در حال خواب آمیزش می کرد.م.
25 . روح خبیث ماده که بنابر اعتقادات قرون وسطایی با مردان خوابیده هم آغوش می شد. م.
26. Veith
27. sexual delusions
28 . قدیس شهید قرن سوم که این بیماری به نام او معروف شده است.م.
29. Sigerist
30 . نوعی عقب ماندگی ذهنی توأم با کوتولگی.م.
31. suffocatio intellectus


نوشته شده در  یکشنبه 89/11/17ساعت  12:42 عصر  توسط محمد حسین 
 

کلمات کلیدی:

نظرات دیگران()

جوان و اعتماد به نفس قسمت آخر
در شماره پیش, چهار مورد از راه کارهای تقویت اعتماد به نفس را بیان کردیم, که عبارت بودند از: خود ارزش مندی, خودشناسی, خود پنداره مثبت و خود اتکایی; اینک راه کارهای دیگر را پی می گیریم.
5. رویارویی با مشکلات
متأسفانه بعضی افراد مادامی که در زندگی شکست نخورده اند یا مانع و مشکلی بر سر راهشان قرار نگرفته, نمی توانند از توانایی های خود آگاه شوند; به عبارت دیگر گوهر نهفته این عده فقط در سایه شداید آشکار می گردد. جوانی که زیر سایه پدر و مادر در ناز و نعمت زندگی کرده, انگیزه ای برای تلاش و فعالیت در خود نمی بیند و نمی تواند روی پای خود بایستد, اما پس از مرگ پدر یا بروز مشکلات زندگی احساس می کند عصا و تکیه گاه خود را از دست داده است. از این رو سخت به تکاپو می افتد و موانع را از پیش روی خود برمی دارد و بدین طریق به خودباوری می رسد.
استاد مطهری(ره) می گوید: (به حکم قانون و ناموس خلقت, بسیاری از کمالات است که جز در مواجهه با سختی ها و شداید, جز در نتیجه تصادم ها و اصطکاک های سخت, جز در میدان مبارزه و پنجه نرم کردن با حوادث, جز در رو به رو شدن با بلایا و مصایب حاصل نمی شود. نه این است که اثر شداید و سختی ها تنها, ظاهر شدن و نمایان شدن گوهر واقعی است; به این معنا هرکس یک گوهر واقعی دارد که رویش پوشیده است مانند یک معدنی است در زیر خاک, و اثر شداید فقط این است که آن چه در زیر خاک است نمایان می شود, اثر دیگر ندارد; نه, این طور نیست, بالاتر است; شداید و سختی ها و ابتلائات, اثر تکمیل کردن و تبدیل کردن و عوض کردن دارد, کیمیا است, فلزی را به فلز دیگر تبدیل می کند, سازنده است, از موجودی, موجود دیگر می سازد, از ضعیف, قوی و از پست, عالی و از خام, پخته به وجود می آورد.)1
ییکی از روان شناسان می گوید: (به جوانان باید یاد داد که برای رسیدن به هدف و منظور خود نباید انتظار داشته باشند در جاده ای کوبنده و صاف طی طریق کنند, کمتر کسی بدون برخورد با مشکلاتِ دل سرد کننده, به جایی رسیده است. هرگاه ما به طرز صحیح با مشکلات رو به رو شویم, مشکلات نه تنها مانعی فرا راه ما نخواهند بود, بلکه به پیش رفت و ترقی ما کمک خواهند کرد. هیچ تمرینی مفیدتر از تلاش برای غلبه بر مشکلات نیست.)2
نقش رویارویی با مشکلات در ایجاد خودباوری حتی در مورد پرندگان نیز صادق است. درباره بعضی پرندگان می نویسند: وقتی که جوجه آن ها پر درمی آورد, برای این که به جوجه خود فنّ پرواز را یاد دهد, او را با خود از آشیانه بیرون می آورد و در فضا بالا می برد و آن گاه او را رها می سازد. جوجه مدتی تلاش می کند و پرپر می زند تا خسته می شود. همین که در اثر خستگی می خواهد به زمین بیفتد, مادرش او را روی بال خود می گیرد, پس از لحظه ای دو مرتبه او را از اوج بلندی رها می کند. باز مدتی این حیوان تلاش می کند, پایین و بالا می رود و خود را خسته می کند. همین که کاملاً خسته شد, مادر دو مرتبه او را می گیرد و روی بال می نشاند و به همین ترتیب چند بار عمل می کند تا فرزندش عملاً بر پرواز کردن مسلط گردد.)3
کسی که می خواهد شنا کردن را بیاموزد, علاوه بر آموزش تئوری, باید خود را در آب بیندازد و با امواج آن رو به رو گردد. انسان باید در میدان عمل با تجربه اندوزی از شکست ها, راه رسیدن به موفقیت را بیازماید که امام علی(ع) می فرماید: (اذا خفت صعوبة امر فاصعب له یذلّ لک; هرگاه سختی چیزی باعث بیم و هراست شد, تو نیز در مقابل آن سخت و مقاوم شو که با تن دادن به سختی ها مشکل بر تو آسان خواهد شد.4)
بهترین راه برای پرورش اعتماد به نفس در کودکان و نوجوان, روبرو کردن آن ها با مشکلاتی است که با وضع فکری و جسمی شان تناسب دارد. البته این سخن به معنای نفی حمایت مستقیم یا غیر مستقیم والدین از فرزندانشان نیست, بلکه مراد ما این است که کودکان و نوجوانان همواره در صحنه های واقعیِ اجتماعی حاضر باشند و در برخورد با مسائل زندگی و تجارب حاصل از آن, شخصیتشان شکل گیرد.
حمایت بی دریغ و افراطی و محبت های بیجای بعضی پدران و مادران و دور نگه داشتن فرزندان از صحنه های سخت زندگی, عامل اصلی ضعف و سستی اراده آن ها در ایام جوانی است. کودکانی که لوس و از خود راضی بار آمده اند و همه چیز برای آن ها فراهم بوده و با مشکلی مواجه نشده اند, روحی ضعیف و روانی زود رنج دارند و در نبردهای زندگی خیلی زود شکست می خورند و توان مقابله با حوادث روزگار را ندارند.
(ژان ژاک روسو) درباره این گونه تربیت های غلط می گوید: (اگر مردم تا آخر عمر در کشوری که متولد شده بودند می ماندند, اگر تمام سال یک فصل بیش نداشت, اگر افراد نمی توانستند هیچ وقت سرنوشت خود را تغییر دهند, این گونه تربیت ها از بعضی جهات خوب بود. اما اگر تغییر سریع اوضاع بشر را در نظر بگیریم, باید اقرار کنیم که هیچ روشی بی معناتر و غلط تر از این نیست که کودک را با این فرض پرورش دهیم که هرگز نباید از اتاق خارج شود و همیشه باید نوکر و کلفت, دور او را بگیرند و اگر آن بدبخت فقط یک قدم بر روی زمین بگذارد و اگر یک پله پایین بیاید, نیست خواهد شد.
[ایشان هم چنین می گوید]: اگر جسم زیاد در اسایش باشد, روح فاسد می شود. کسی که درد و رنج را نشناسد, نه لذت شفقت را می شناسد, نه حلاوت ترحم را.)5

• فرزند خُرد را به مشقت بزرگ کن پیوسته در نیاز و نقم پاید آن پسر آسان کشد به ساحل مقصود رخت بخت آن ناخدا که سختی دریا کشیده است
• کز رحمت است هر که به راحت رسیده است کو را پدر به ناز و نعم پروریده است آن ناخدا که سختی دریا کشیده است آن ناخدا که سختی دریا کشیده است
متفکران و اندیشمندان تاریخ غالباً از خانواده های فقیر یا متوسط برخاسته اند و با سختی های روزگار دست و پنجه نرم کرده اند. در این جا فقط به نقل گوشه ای از زندگی یکی از فرزانگان بزرگ تاریخ که در عصر ما می زیسته است, یعنی علامه طباطبائی(ره), می پردازیم.
مفسر کبیر قرآن, صاحب تفسیر المیزان, علامه طباطبائی(ره) در سن پنج سالگی مادر و در سن نُه سالگی پدرشان را از دست می دهند و ممرّ معاش ایشان و برادرشان از کودکی, منحصر به زمین زراعتی در قریه شادآباد تبریز بوده است. علامه طباطبایی به علت تنگ دستی ناچار می شود از نجف اشرف به ایران مراجعت نمایند و ده سال در همان قریه به کشاورزی اشتغال ورزند.6 با این وصف, ایشان با تلاش پی گیر و مجاهدت مستمر, توانست تفسیری به رشته تحریر درآورد که به جامعیت آن, تفسیری یافت نمی شود.
پذیرش شکست و ناکامی, احتیاج به قدرت تطبیق و سازگاری با شرایط زندگی دارد. رسول اکرم(ص) یکی از صفات مؤمنان را انعطاف پذیری می داند و می فرماید: (مثل المؤمن مثل السنبلة تخرّ مرّة وتستقیم مرة ومثل الکافر مثل الارزه لایزال مستقیماً لایشعر;7 مؤمن در برابر طوفان حوادث هم چون خوشه رسیده است که وقتی باد می وزد, روی زمین خم می شود و چون باد ایستاد, دوباره به پا می ایستد. ولی کافی مانند درخت صنوبر است که با سرسختی خود از جا کنده می شود.)
این روایت, به همه می آموزد که واقعیات زندگی را باید پذیرفت, چه تلخ باشد و چه شیرین, زندگی توأم با شکست و پیروزی است و شکست, انگیزه انسان را برای پیروزی دو چندان می کند. چرخ های زندگی با افکار و تخیلات خام به گردش درنمی آید. کسی که تصویر صحیحی از زندگی و فراز و نشیب های آن داشته باشد, خود را برای شرایط نامساعد آماده می کند.
6. تقویت اراده
یکی از مهم ترین راه کارهای پرورش اعتماد به نفس, تقویت اراده و قدرت تصمیم گیری است. تقویت اراده, بسیاری از عوامل بی اعتمادی; از قبیل: نقص های جسمی, شکست ها و فقر و تنگ دستی را از کارایی می اندازد. بعضی از نام آوران بزرگ تاریخ با وجود نقص عضو یا معلولیت, هرگز ضعف و سستی به خود راه ندادند و اعتماد به نفس خود را حفظ کردند. درباره (جاحظ) که از دانشمندان نام آور جهان بود, گفته اند: زشت رویی او زبان زد عموم مردم بود ـ به طوری که پس از سال های متمادی هنوز ضرب المثل است8 ـ اما همین فرد با عزم و تصمیم خود توانست نام خویش را در صف بزرگان تاریخ جاودانه سازد.
رودکی, شاعر بلند آوازه تاریخ ادبیات ایران, نابینا بود. ابوالعلای معری, شاعر ادیب و نقاد عرب نیز از نعمت چشم بهره ای نداشت.10 زمخشری, مفسّر بزرگ قرآن کریم, یک پا نداشت و با کمک چوب حرکت می کرد.11
(فوتبالیست مشهور ستام دمیسیز با وجود این که یک دستش ناقص بود و فقط یک نیمه از پای راست را داشت, از فاصله 63 یاردی12 گلی زد که در دنیای ورزش بی سابقه است و همه را حیرت زده کرد. او پدر و مادری فوق العاده داشت که هرگز اجازه ندادند [تام] از نقص اعضا رنج ببرد و در نتیجه تمام اعمالی را که پسران هم سالش از عهده آن برمی آمدند, انجام می داد. با پیش آهنگان به اردو می رفت و با بچه ها بازی می کرد.)13
افتخارات و توفیقات بزرگی که جانبازان عزیز انقلاب در میادین مختلف فرهنگی, ورزشی و علمی به دست آوردند, شاهد گویایی از نقش اراده در خودباوری است. جانبازان سلحشور با وجود نقص جسمی و ناتوانی ظاهری, با عزم راسخ خود از بوستان همت و اراده ثمر برگرفتند و به قله های رفیع موفقیت نایل گشتند. در این جا به یک نمونه اشاره می کنیم:
(در سال 1371 تعداد 197 نفر از جانبازان, مربیان و سرپرستان هشت استان کشور, قله 3752 متری سهند را با گام های استوار خود فتح کردند. این گروه پس از 6 ساعت کوه پیمایی سخت, از بین صخره ها و یخچال های طبیعی گذشته و خود را با هم در قله سهند دیدند. ده تن از کوهنوردان با آسیب دیدگی بالای هفتاد درصد در این صعود تاریخی شرکت کردند.14)
در پیرامون خود به افرادی برمی خوریم که فاقد امکانات مادی و در نهایت فقر به سر می برند, اما با اتکا و اعتماد به خود و پی گیری های خستگی ناپذیر توانسته اند به مدارج عالی برسند. بزرگان به ما آموخته اند که داشتن امتیازات و امکانات و فقدان آن ها, نقش تعیین کننده ای در سرنوشت انسان ندارد. پس باید زاده خصال خویشتن باشیم نه وابسته به امتیازات فردی و اجتماعی.
چون شیر به خود, سپه شکن باش فـرزنـد خـصال خویشتـن باش15
بنابراین, عوامل خارجی بدون دخالت انسان, توانایی اثرگذاری بر نفس را ندارد. افراد با اراده نمی گذارند شکست ها و ناکامی ها آن ها را از پای درآورد. خودباوران از هر شکستی درس پیروزی می گیرند, برخلاف افراد سست اراده که با یک شکست, خود را می بازند و صحنه فعالیت را خالی می کنند. ناپلئون می گوید: (آن قدر شکست خوردم که راه شکست دادن را یاد گرفتم.16)
صائب تبریزی می گوید:
ما شیشه ایم و باک نداریم از شکست شیشـه چو بیشتر شکنـد تیزتـر شـود
بیان جمله هایی از قبیل: اگر چنان چه این کار را کرده بودم و اگر فلان کار را نمی کردم, اگر بهتر فکر می کردم و غیره, به گونه ای فاصله گرفتن از آینده و موفقیت های احتمالی است. از شکست های گذشته نالیدن و در گرداب افسوس های بی حاصل و اگرهای بی معنا دست و پا زدن و اندیشه خود را صرف گذشته کردن, نتیجه ای جز ضعف اراده و ناامیدی ندارد.
نخستین گام در جهت کسب اعتماد به نفس, پذیرش گذشته و نگاه به آینده و توجه به این واقعیت است که گذشته, گذشته است و آن را نمی توان تغییر داد. از این رو نباید چندان دل مشغول آن بود, ولی آینده هنوز خلق نشده است. در حقیقت, آینده را اندیشه و تلاش ما می آفریند. احساس شکست خوردگی, ناشی از عدم پذیرش محدودیت ها است. کسی که ارزیابی صحیح از خود ندارد و بخواهد در همه عرصه ها نفر اول باشد, بدون شک عقب خواهد افتاد. اما شخصی که خود را در آینه واقعیت ببیند, نه خود را می فریبد و نه به خود لطمه می زند, بلکه ضمن درس گرفتن از خطاها و شکست های گذشته, بر قابلیت های خود می افزاید.
روش های کاربردی تقویت اراده
سؤالی که بسیاری از جوانان به دنبال پاسخ آنند, این است که: چگونه می توان اراده را تقویت کرد؟ در این جا متناسب با بحث, بعضی از روش های تقویت اراده را بیان می کنیم.
1. ارتباط با خدا:
یکی از مهم ترین عوامل تقویت اراده, یاد خدا و ارتباط مداوم با پروردگار است. قرآن مجید درباره نماز شب که از مظاهر بارز یاد خدا است, می فرماید: (انّ ناشئة اللیل هی اشدّ وطأً وأقوم قیلاً;17 نماز در دل شب, گامی ثابت و استوار و پایدارترین سخن است.)
ملکه تقوا و خویشتن داری و تسلط بر نفس, ثمره یاد خدا است. با این ملکه, غلبه بر احساسات و عادات ناپسند و تصمیم گیری در موقعیت های خطیر, میسّر می شود. امام علی(ع) در این باره می فرماید: (الا وان الخطایا خیل شمس, حمل علیها راکبها وخلعت لجمها فتقحمت بهم فی النار الا وان التقوا مطایا ذلل حمل علیها راکبها واعطوا ازمتها;18 خطاها و گناهان, مانند اسب های سرکش و چموش است که لجام از سر آن ها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت اسب ها سوارهای خود را در آتش افکنند, و مَثَل تقوا, مثَل مرکب های رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکب ها با آرامش, سوارهای خود را به سوی بهشت می برند.)
استاد مطهری(ره) می گوید: (در این روایت, حقیقت بزرگی بیان شده و آن [عبارت است] از این که لازمه مطیع هوا و هوس بودن و عنان را به نفس سرکش واگذاردن, زبونی و ضعف و بی شخصیت بودن است. انسان در آن حال, نسبت به اداره حوزه وجود خودش مانند سواره زبونی است که بد است. سرکشی سوار است و از خود اراده و اختیاری ندارد. و لازمه تقوا و ضبط نفس, افزایش قدرت اراده و شخصیت معنوی و عقلی داشتن است; مانند سوار ماهر و مسلطی که بر اسب تربیت شده ای سوار است و با قدرت فرمان می دهد.)19
2. مبارزه با عادات ناپسند:
یکی دیگر از راه های تقویت اراده, ترک عادات ناپسند و مخالفت با خواسته های نفسانی است. امام علی(ع) می فرماید: (غالِبوا أنفسکم علی ترک العادات تغلبوها وجاهدوا اهوائکم تملکوها;20 به وسیله ترک عادات, بر نفوس خود مسلط شوید و با هواهای نفسانی پیکار نمایید تا تحت اراده نیرومند شما درآیند.)
استاد مطهری می گوید: (مرحوم آیةاللّه حجت(ره) یک سیگاری بود که من واقعاً نظیر او را ندیده ام. گاهی سیگار از سیگار قطع نمی شد. وقتی مریض شدند, برای معالجه به تهران آمدند و در تهران اطبا گفتند: چون بیماری ریوی هم دارید, باید سیگار را ترک کنید. ایشان ابتدا به شوخی گفته بود: من این سینه را برای سیگار می خواهم. اگر سیگار نباشد, سینه را می خواهم چه کنم؟ گفتند: به هر حال برایتان خطر دارد و واقعاً مضر است. فرمود: مضر است؟ گفتند: بله. گفت: نمی کِشم. یک نمی کشم کار را تمام کرد. یک عزم و یک تصمیم, این مرد را به صورت یک مهاجر از یک عادت قرار داد.)21
البته ترک عادات به یک باره آسان نیست, چون عادات مانند صفات ذاتی, مقتدر و نیرومندند تا جایی که امام علی(ع) می فرماید: (العادة طبع ثان;22 عادت, طبیعت دوم انسان است). ولی هرچه باشد مقهور اراده و خواست آدمی است.
می گویند: (مأمون عادت داشت به خاک خوردن. اطبا و دیگران را جمع کرد تا کاری کنند که خاک خوردن را ترک کند. معجون دادند. گفتند: چنین کن, چنان کن و هرکس چیزی گفت, فایده نبخشید. روزی در این زمینه صحبت می کردند. ژنده پوشی که دم در نشسته بود, گفت: دوای این درد نزد من است. پرسیدند: چیست؟ گفت: یک تصمیم شاهانه. به رگ غیرت مأمون برخورد. گفت: راست می گوید و همان شد.)23
باید دانست که نقش روزه نیز در تقویت اراده قابل توجه است. روزه دار با وجود گرسنگی و تشنگی, از غذا و آب و لذات جنسی و تمایلات نفسانی چشم می پوشد و زمام نفس را به دست می گیرد و با محدودیت های موقت به خواسته های درونی خود پاسخ منفی می دهد و همین مخالفت موجب تقویت اراده او در برخورد با مشکلات زندگی می شود.
در مواردی لازم است انسان از لذت مشروع نیز چشم بپوشد تا مالک نفس خود گردد. نقل است که روزی حضرت علی(ع) از درب دکان قصابی می گذشت. قصاب به آن حضرت عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! گوشت های بسیار خوبی آورده ام, اگر می خواهید ببرید. حضرت فرمود: الان پول ندارم که بخرم. قصاب عرض کرد: من صبر می کنم پولش را بعداً بدهید. حضرت فرمود: من به شکم خود می گویم صبر کند. اگر نمی توانستم به شکم خود بگویم, از تو می خواستم که صبر کنی, ولی حالا که می توانم, به شکم خود می گویم صبر کند.24
3. تلقین:
یکی دیگر از عوامل تقویت اراده, تلقین است. معمولاً افراد سست اراده از واژه (نمی توانم), (غیرممکن است) زیاد استفاده می کنند, در حالی که اگر راه (نمی توانم) را به ذهن خود ببندند و دریچه روشنایی (می توانم) را به روی خویش بگشایند, قطعاً به موفقیت خواهند رسید.
داستان زندگی نویسنده مشهوری به نام (ناپلئون هیل) گویای این واقعیت است: (او همیشه آرزو داشت روزی یک نویسنده شود و برای رسیدن به آرزویش می دانست باید به کاربرد کلمات, تسلط کامل پیدا کند. او دانش زیادی نداشت و فرزند خانواده مستمندی بود. بسیاری به او می گفتند: این کار ممکن نیست, ولی دست از تلاش برنداشت و با کار زیاد و صرفه جویی, کامل ترین کتاب لغتی را که وجود داشت, خرید. اولین کاری که کرد لغت (غیرممکن) را پیدا کرد و آن را برید و دور انداخت. حالا کتاب لغتی داشت بدون کلمه غیرممکن و با این روحیه به راه خود ادامه داد و امروز نویسنده معروفی است.)25
در منابع اسلامی از تلقین به نفس به عنوان فال نیک یاد شده است. فال نیک, تلقینی برای تقویت روحیه و ترمیم نارسایی اراده است. امام علی(ع) می فرماید: (تَفَأّل بِالخَیر تَنْجَحْ;26 فال نیکو بزن تا راه برای رفع مشکلات گشوده شود.)
فال نیک همان امید به موفقیت و گشایش و چشم دوختن به افق های روشن زندگی است. ژاگو می گوید: (تا وقتی فکر می کنید که نمی توانید و دارای ظرفیت نیستید, احتمال موفقیت کم است. اگر درخشان ترین شایستگی ها را داشته باشید, خاموشش می کنید. بالعکس, فردی که از حیث هوش و قابلیت, متوسط, ولی به خود اطمینان کامل داشته باشد که موفق خواهد شد, او موفق می شود… هر وقت فرصت پیدا کردید و حتی در جست وجوی آن, ابتکاری جسورانه از خود نشان دهید و کاری را در پیش گیرید که اجرای تصمیماتی را ایجاد کند و هنگامی که به امتحان می پردازید این تلقین را به یاد بیاورید: سمن می توانم و می خواهمز اگر بنا شد در کار مهمی مصمم شدید که با مشکلات آن آشنایی کامل دارید, به خود بگویید که می توانید, درجه هوشیاری خود را تا آن حد بالا ببرید. در این صورت به مبارزه و مقابله با آن مشکلات عادت خواهید کرد.)27
امیل کوئه, پدر روش تلقین به نفس به بیماران خود کمک کرد تا مشکلات روانی خود را با استفاده از روش تلقین به نفس حل کنند.28
کسی که فاقد اعتماد به نفس است, می تواند از این فرمول تلقین به نفس استفاده کند که بگوید: (هر روز بیش از پیش از هر لحاظ اعتماد به نفس من بهتر می شود. با توجه به تحقیقات و مطالعاتی که انجام شده معلوم شده است که مواقع شب و قبل از خواب, بهترین موقع برای انجام تلقین به نفس است.)29
4. تمرین:
یکی دیگر از روش های تقویت اراده, تمرین در تصمیم گیری است. زندگی, سراسر عرصه تصمیم گیری است. اگر بیاموزیم که خودمان برای خودمان تصمیم بگیرم نه دیگران, به تدریج دارای اعتماد به نفسی کامل خواهیم شد. مهم نیست که در چه زمینه ای تصمیم می گیریم; مهم, تمرین و تکرار آن است. چه بسا ممکن است تصمیم ما صد در صد موافق با مصلحت نباشد, اما این پیامد را خواهد شد که شما را در تصمیم گیری جسور خواهد ساخت. امام علی(ع) می فرماید: (روّ تحزم فاذا استوضحت فاجزم;30 در امور, تحقیق کن تا تمام جوانب برای تو روشن شود و هنگامی که امر واضح شد در انجام آن مصمم باش.)
هیچ چیز نباید مانع اجرای تصمیم اتخاذ شده گردد. بدیهی است که انجام صحیح امور, احتیاج به استقامت و پشتکار دارد. بعضی می گویند: ما از اتخاذ تصمیم عاجزیم, چون بارها برخلاف تصمیم خود عمل کرده ایم. در پاسخ به این دسته از افراد باید گفت: بیایید از نو تصمیم بگیرید و مطمئن باشید که شکستن تصمیم به معنای از بین رفتن همه آثار آن نیست. رسوبات به جا مانده از تصمیم های قبلی هنوز در اعماق دل و روح شما باقی است و همان آثار, زمینه را برای تصمیم نهایی آماده می کند. کوهنوردی که تصمیم گرفته به قله کوه دست یابد, چه بسا در بار اول و دوم به مقصود نمی رسد و نمی تواند تصمیم خویش را عملی سازد, اما با تجربه اندوزی از گذشته سرانجام قله را فتح می کند. کسی که قطعه شعر و یا نثری را حفظ می کند, در نخستین بار برای حفظ آن چه بسا لازم است پنج بار آن را تکرار نماید, ولی پس از مدتی اگر آن را فراموش کرد, دیگر در آن مرحله برای حفظ کردنِ همان قطعات, پنج مرتبه تکرار لازم نیست, چون آثار یادگیری گذشته وجود دارد و با یادآوری مجرد شکوفا می گردد. برای این که تصمیم گیری آسان گردد, باید در هر کاری هدف خاصی را دنبال کرد. آدم بی هدف, مانند مسافری است که نداند به کجا می خواهد برود. او گرچه اتوبوس های فراوانی را در محل پایانه مسافربری می بیند, اما به دلیل نامشخص بودن مقصد نمی تواند سوار هیچ یک از آن ها شود. البته اهداف مورد نظر باید واقعی و معقول باشد. نه چندان بلند پروازانه که دسترسی به آن ها ممکن نباشد و نه آن قدر پیش پا افتاده که ارزش کوشیدن را نداشته باشد.
7. صبر و شکیبایی
در نگاه دین, یکی از ابزارهای وصول به همه فضیلت ها و کمالات و از جمله اعتماد به نفس, صبر و شکیبایی است. به گفته بعضی مفسران, در قرآن مجید, واژه (صبر) بیش از هفتاد بار تکرار و تأکید شده, در حالی که هیچ یک از فضایل انسانی به این اندازه تأکید نشده است.31 در برخی از کتاب هایی که درباره صبر تألیف شده, نزدیک به نهصد حدیث از پیغمبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) آورده شده است.32 امام علی(ع) می فرماید: (لایعدم الصبور الظفر وان طال به الزمان; شخص صبور, پیروزی را از دست نخواهد داد, هرچند طول بکشد.)33
در این روایت, هم صبر و هم پیروزی به صورت مطلق آمده و نشان می دهد که این حکم در تمام ابعاد معنوی و مادی زندگی انسان ها است.
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیم اند در اثــر صبـر, نـوبـت ظـفــر آیـد
استاد مطهری می گوید: (یکی از اموری که در توفیق یافتن انسان دخالت زیادی دارد و شرط موفقیت در کارها بالاخص در کارهای بزرگ است, حوصله و صبر زیاد است. کم حوصلگی و کم صبری, مانع است که انسان در یک کار مفید که متناسب با استعداد او است, مداومت کند. همه کارها را ناقص می گذارد و دائماً از این شاخ به آن شاخ می پرد و از این کار به آن کار رو می آورد و در نتیجه, هیچ کاری را به طور کامل انجام نمی دهد… نمی توان به طور حتم ادعا کرد که مخترعین و مکتشفین هر عصری با استعدادترین افراد آن عصر بوده اند, زیرا ممکن است افراد مستعدتری بوده اند ولی فاقد یک شرط دیگر بوده اند و آن, حوصله و صبر زیاد است. صبر و حوصله است که دوست قدیمی ظفر و موفقیت است. اگر صبر و استقامت و حوصله باشد, بی استعدادترین افراد هم ولو در یک زمان طولانی به هدف خواهند رسید.)33
همان طوری که صبر با پیروزی مقرون است, جزع و ناشکیبایی نیز با عجز و ناتوانی همراه است. امام باقر(ع) می فرماید: (من لایعد الصبر لنوائب الدهر یعجز; کسی که در وجودش نیروی صبر را برای مقابله با حوادث مهیا نکند, عاجز و ناتوان خواهد شد.)34
از مشکلات و معضلات فرار کردن و متوسل شدن به استدلال غیر واقعی, راه چاره نادرستی است که به طور موقت می تواند ضعف و ناتوانی ما را بپوشاند. راه حل اساسی, مقاومت سرسختانه با مشکلات و اقدام عملی در جهت رفع موانع است. می گویند: (یک دانش آموز چینی که در رشته تحصیلی خود پیش رفتی به دست نیاورده و ناکام شده بود, از شدت یأس و ناامیدی, کتاب هایش را جمع کرد و به دور افکند. در همان لحظه مشاهده کرد زنی مستمند قطعه ای آهن را با سرسختی و کوشش خستگی ناپذیر سوهان می زند تا از آن سوزنی درست کند. مشاهده این صحنه, انقلاب عظیمی در وجودش ایجاد نمود و روحش را به شدت تکان داد. او تصمیم گرفت به کلاس درس برگردد و به هر قیمتی که هست با قاطعیت تمام به ادامه تحصیلات بپردازد. این تصمیم را به مرحله اجرا درآورد و در سایه شکیبایی که از خود بروز داد, در ردیف دانشمندان شهیر عصر خود قرار گرفت.)35
ملک الشعرا از زبان یک چشمه به نیکی, نقش صبر و شکیبایی و رابطه آن را با اعتماد به نفس نشان می دهد:

• جدا شد یکی چشمه از کوهسار به نرمی چنین گفت با سنگ سخت جناب اجل کِش گران بود سر نجنبیدم از سیل زورآزمای نشد چشمه از پاسخ سنگ, سرد بسی کَند و کاوید و کوشش نمود ز کوشش به هر چیز خواهی رسید برو کارگر باش و امیدوار گرت پایداری است در کارها شود سهل پیش تو دشوارها36
• به ره گشت ناگه به سنگی دچار کرم کرده راهی ده ای نیک بخت زدش سیلی و گفت: دور ای پسر که ای تو که پیش تو افتم ز جای به کَندن در ایستاد و اِبرام کرد کز آن سنگ خارا رهی برگشود به هر چیز خواهی کماهی رسید که از یأس جز مرگ ناید به بار شود سهل پیش تو دشوارها36 شود سهل پیش تو دشوارها36
به دنبال این نباشیم که مشکلمان را یک شبه حل کنیم. اعتماد به نفس مانند کمالات دیگر به تدریج و با تمرین و ممارست و عبور از مشکلات و با صبر و تحمل به دست می آید.
8. کسب تجارب موفقیت آمیز
موفقیت افراد در انجام مهارت های مختلف, به حسب تقویت انگیزه و رغبت آن ها برای ادامه کار و تلاش بیشتر می شود. یکی از روان شناسان می گوید: (شاید هیچ عاملی بیش از شکست و سرزنش ناشی از شکست به حس ارزش شخص لطمه وارد نیاورد. شکست باعث می شود که شخص خود را کمتر از دیگران پندارد. وقتی انسان با شکست مواجه می شود, به این فکر می افتد که از دیگران پایین تر و پست تر است. شکست, اعتماد را از بین می برد و یأس را جانشین اعتماد به نفس می کند.)37
برای کسب اعتماد به نفس, یادگیری مهارت ها و تخصص ها نقش مؤثری دارد. اگر کسی در یکی از رشته ها تخصص لازم را پیدا کرد, این احساس به او دست می دهد که چیزی می داند که دیگران آن را نمی دانند و توانایی کاری را دارد که دیگران از انجام آن عاجز و ناتوان اند. با این احساس, اعتماد به نفس و انگیزه و جرأت و تلاش و پشتکار تقویت خواهد شد.
کار و فعالیت صرف نظر از جنبه مادی, جنبه معنوی و تربیتی دارد. جوانی که به کار و فعالیتی اشتغال ندارد, شخصیت خود را متزلزل می بیند و احساس وابستگی به دیگران دارد, اما روزی که شغلی به دست آورد خود را مستقل و آزاد می بیند و به خود حق می دهد که در جامعه اظهار وجود کند و میل دارد همه بدانند که او دیگر یک عضو فعال اجتماع است. موریس دبس می گوید: (شغل و انتخاب آن, یک نقش مستقیم در اثبات شخصیت جوان دارد, زیرا این موضوع, نشانه آزادی جوان است و از این پس می تواند از وسایل شخصی برای ادامه زندگانی استفاده کند و به همین دلیل است که به دست آوردن اولین پول, این قدر لذیذ و مطبوع است. در نتیجه اعتمادِ به شخص خود پیدا می کند.)38
9. تربیت صحیح والدین
پایه های نخستین رشد شخصیت و اعتماد به نفس, در سال های اولیه زندگی کودک و در دامن والدین و کانون گرم خانواده نهاده می شود. (والدین یکی از مهم ترین منابع شکل گیری خودپنداره و احساس ارزش نسبت به خود در کودکان و نوجوانان هستند. کودکانی که طرد می شوند, بالمآل به طرد خود می پردازند و احساس بی ارزشی می کنند.)39
اعتماد به نفس در کودکانی که در خانواده های گرم و نوازش گر پرورش یافته باشند, بیشتر رشد می کند; همان طوری که ریشه خود کم بینی و احساس حقارت را باید در دوران کودکی افراد جست وجو کرد. والدینی که می خواهند اعتماد به نفس را در فرزندانشان ایجاد و تقویت کنند, باید به نکاتی که مطرح می شود توجه داشته باشند:
1. ارتباط صمیمی با فرزندان:
اگر والدین با فرزندان خود رفتاری تحقیرآمیز و آمیخته به طعن و ملامت داشته باشند و در حضور دیگران به آن ها بها ندهند, فرزندانشان به تدریج خود را موجودی بی ارزش و بی مقدار می پذیرند و نمی توانند احساس شخصیت و ارزش مندی کنند و در نتیجه اعتماد به نفس پیدا نمی کنند.
احترام به کودک و حسن معاشرت والدین, یکی از اساسی ترین عوامل ایجاد شخصیت در کودک است با این روش, کودکان باور می کنند که عضو مستقل خانواده و مورد تکریم و احترام اند. بر این اساس پیامبر(ص) می فرماید: (الولد سید سبع سنین وعبد سبع سنین ووزیر سبع سنین; فرزند, هفت سال آقا و هفت سال مطیع و فرمانبر و هفت سال وزیر است40). معمولاً وزیر به کسی گفته می شود که با او مشورت و در تصمیم گیری ها شرکت داده می شود. والدین مستبد و خودرأی با تحمیل نظرات خود بر افراد خانواده, مانع رشد فکری و تقویت تصمیم گیری در فرزندان خود می شوند.
2. آزادی دادن به فرزندان:
پرورش قدرت تفکر و استدلال و خود ارزش مندی در پرتو روحیه آزادمنشانه امکان پذیر است. اگر والدین از فرزندان بخواهند در برابر اراده و خواسته هایشان تسلیم محض باشند, طبیعی است که با این روش تحکم آمیز, آن ها موجوداتی طفیلی, بی شخصیت و ناتوان بار خواهند آمد. باید به فرزندان فرصت داد که انتخاب کردن و تصمیم گرفتن را تجربه کنند. البته این مطلب به این معنا نیست که فرزندان در انجام آن چه می خواهند, آزاد باشند. فعالیت های مستقل و آزاد فرزندان, از ارشاد و هدایت خانواده بی نیاز نیست, ولی مداخله و مزاحمت و ایجاد محدودیت, ابتکار عمل را از نوجوانان می گیرد و آن ها را به عناصری منفعل و غیر فعال تبدیل می کند.
3. توجه به جنبه های مثبت:
پدر و مادر به جای این که همواره بر نقاط ضعف فرزند خود انگشت بگذارند, باید به نقاط مثبت و امتیازات او توجه کنند. یکی از روان شناسان می گوید: (تقریباً تمام اطفال بدون استثنا بیش از تنبیه و خشونت, به تشویق و برانگیختن حس اعتماد به نفس احتیاج دارند, چه, بسیاری از اطفال بر اثر فقدان مشوق و محرک از استعداد خلاقه خود بی خبر مانده و فقط یک تذکر کوچک قادر به ظاهر کردن آن گشته است.)41
کسانی که در کارنامه فرزند خود ابتدا به سراغ نمره کمتر می روند و به نمرات بالای او بهای چندانی نمی دهند, با دست خود بذر ناتوانی را در روح او می پاشند. امام علی(ع) یکی از ثمرات تشویق و تحسین را شکوفایی استعدادها و نشاط در زندگی می داند و می فرماید: (تحسین و حق شناسی, مردان شجاع را در راه نیکوکاری, تهییج و مسامحه کاران را به جنبش و حرکت وادار می کند.)42
4. در نظر گرفتن ظرفیت و توانایی فرزندان:
والدین باید توقعات خود را با توانایی فرزندانشان تطبیق دهند و آنان را آن طوری که هستند بپذیرند, نه آن گونه که می خواهند باشند. بعضی از پدران و مادران بدون در نظر گرفتن ذوق و استعداد فرزند خود, شغل یا رشته تحصیلی خاصی را بر فرزندشان تحمیل می کنند. روشن است که اگر کسی مطابق استعداد و علاقه خود حرکت نکند, به موفقیت نخواهد رسید و همین ناکامی, از اعتماد به نفس او خواهد کاست. بلندپروازی والدین و انتظارات غیر واقع بینانه برای فرزندان, حاصلی جز سرخوردگی و احساس بی کفایتی ندارد. مقایسه فرزندان با هم سالان در فامیل و عدم توجه به تفاوت های فردی, احساس ناتوانی را در آن ها تقویت می کند. رسول خدا(ص) می فرماید: (خدا رحمت کند کسی را که فرزندش را در اعمال نیک یاری دهد. سؤال شد: چگونه او را در نیکی یاری دهد؟ حضرت فرمود: آن چه در توان او است, بپذیرد و از سخت گیری درگذرد.)43
________________________________________
1ـ بیست گفتار, ص176.
2ـ سید مجتبی موسوی لاری, رسالت اخلاق در تکامل انسان, ص345.
3ـ مرتضی مطهری, بیست گفتار, ص182.
4ـ غرر الحکم و درر الکلم, ج3, ص164.
5ـ مرتضی مطهری, همان, ص182ـ183.
6ـ علامه حسینی تهرانی, مهر تابان, ص39.
7ـ بحارالانوار, ج74, ص142.
8ـ ریحانة الادب, ج1, ص378.
9ـ همان, ج2, ص338.
10ـ همان, ج5, ص333.
11ـ هدیة الاحباب, ص145.
12ـ هر یاردی تقریباً 91 سانتی متر است.
13ـ وینسنت پیل, ترجمه وجیهه آزرمی, ص87.
14ـ مجله جانباز, ش32, سال1371.
15ـ دیوان نظامی گنجوی, لیلی و مجنون, ص462.
16ـ جعفر سبحانی, رمز پیروزی مردان بزرگ, ص133.
17ـ مزمل(73) آیه 6.
18ـ نهج البلاغه, خطبه16.
19ـ بیست گفتار, ص12.
20ـ غرر الحکم و درر الکلم, ج4, ص385.
21ـ گفتارهای معنوی, ص292.
22ـ غرر الحکم و درر الکلم, ج1, ص185.
23ـ مرتضی مطهری, همان.
24ـ همان, ص298.
25ـ وینسنت پیل, همان, ص90.
26ـ غرر الحکم و درر الکلم, ج3, ص277.
27ـ سید مجتبی موسوی لاری, همان, ص360.
28ـ پترلستر, به خود اعتماد کنید, ترجمه دکتر سروری, ص125.
29ـ همان, ص126.
30ـ بحارالانوار, ج68, ص341.
31ـ ناصر مکارم شیرازی, اخلاق در قرآن, ج2, ص446.
32ـ نهج البلاغه, قصار 153.
33ـ حکمت ها و اندرزها, ص212ـ213.
34ـ بحارالانوار, همان, ص83.
35ـ سید مجتبی موسوی لاری, همان, ص254.
36ـ دیوان ملک الشعرا, ج2, ص1107.
37ـ سید مجتبی موسوی لاری, همان, ص402.
38ـ محمدتقی فلسفی, جوان, ج2, ص350.
39ـ اسماعیل بیابانگرد, روش های افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوان, ص37.
40ـ بحارالانوار, ج101, ص95.
41ـ محمدتقی فلسفی, کودک, ج2, ص334.
42ـ نهج البلاغه, نامه53.
43ـ اصول کافی, ج6, ص50.

 


نوشته شده در  یکشنبه 89/11/17ساعت  12:42 عصر  توسط محمد حسین 
 

کلمات کلیدی: Tâm l? t? tin، Psychologie vertrouwen، ?????????? ???????????، ?

نظرات دیگران()

<   <<   41   42   43   44   45   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آسیب های روانی اینترنت
اعتیاد ‌از‌ نوعی ‌دیگر ، آسیب شناسی موبایل
[عناوین آرشیوشده]