مقدمه ای بر روانشناسی معلولین
تمامی افرادی که به دلیل فقدان یکی از ملزمات زندگی متعارف اجتماعی به گونه ای متفاوت از سایرین زندگی می کنند معلولند. ازز این رو پررداختن به روانشناسی معلول از اهمیت بالایی برخوردار است
همانطور که تفاوت دیدگاه های افراد بشر که زاییده تفاوتهای وجودی و شخصیتی آنهاست موجب پیدایش شاخه های گوناگون در علم شد ، نیاز علم برای شناسایی هز چه بیشتر انسانها به این گسترش و تنوع روز افزون گرایش های علمی ما ، کمک شایانی کرده است.
در توضیح این دو گزاره باید توجه داشت ، به طور مثال علم پزشکی پیشرفت خود را مدیون دو امر اساسی است. یکی نگرش متفاوت متخصصین به فیزیولوژی بدن انسان و دیگر نیاز به شناسایی بیماریهای گوناگون و بررسی مشکلاتی که افراد مبتلا باآن دست به گریبان هستند.
به عبارت صحیح تر می توان گفت هر چه بر مصادیق قابل شناسایی در دایره معرفتی یک علم افزوده شود خود این مصادیق به وسعت و پیچیدگی آن علم کمک می کند.
یکی از علوم بسیار کاربردی در جهان معاصر که سهم بسزایی در پیشبرد اهداف جوامع دارد روانشناسی است ، زیرا پیشرفت اجتماعی مرهون تعامل و هم آوایی افراد جامعه است که این تعامل و هم آوایی وقتی حاصل می شود که افراد بتوانند یکدیگر را بشناسند و از تواناییها و نقاط ضعف یکدیگر مطلع باشند. علت ظهور گرایش های متعدد در روانشناسی امروز همین نکته اساسی است. در جوامع توسعه نیافته وجود عواملی چون کمبود امکانات پزشکی ، جنگ ، سوءتغذیه ،مشکلات اقتصادی و عدم آگاهی زنان از بهداشت باروری موجب می شود افرادی با ناتواناییها ، کاستیها و مشکلاتی در جامعه حضور یابند که به دلیل نداشتن ویژگیهای افراد سالم معلول نامیده شوند.
این تعریف ما را بر آن میدارد تا تعاریف کهنه و سنتی از معلولیت را باطل قلمداد کنیم. در این تعاریف معلول کسی است که از نظر فیزیکی وجه تمایزی با سایر افراد داشته باشد امامعلولیت در دنیای معاصر تنهانقض عضو یا اختلالات فیزیکی نیست ، بلکه در تعریف جامع تر معلول به افرادی گفته می شود که به دلیل کمبودها و نابسامانیهای اجتماعی به نحوی از سایر افراد متمایز
شوند. نگاه دقیق به این تعریف درصد شایان توجهی از افراد جامعه را نشان می دهد که محرومیتهای اجتماعی ، معلولیت برای آنها به ارمغان آورده است.
گفتار واضح تر آن است که بگوییم تمامی افرادی که به دلیل فقدان یکی از ملزومات زندگی متعارف اجتماعی به گونه ای متفاوت از سایرین زندگی می کنند معلولند. از این رو پرداختن به روانشناسی معلول از اهمیت بالایی برخوردار است.
برای بررسی دقیق تر می توانیم به یک تقسیم بندی کلی در این تعریف دست بزنیم .
1. معلول جسمی و حرکتی
2. معلول ذهنی
3. معلول اجتماعی
در تجزیه و تحلیل این تقسیم بندی علاوه بر آسیب شناسی اجتماعی که ما را به کشف علل این معلولیتها و تاثیر آنها بر سایر افراد جامعه رهنمون می سازد این امکان را برایمان فراهم می آورد که با شناخت دنیای روانی و مشکلات هر یک از افراد مشخصی در گروههای یاد شده نحوه ارتباط صحیح تر با آنها را فرا بگیریم.
از این رو قصد داریم در سلسله مباحثی با عنوان روانشناسی معلول به شناخت هر چه بهتر افرادی بپردازیم که به دلایل گوناگون در مقایسه با سایر افراد جامعه از تفاوتهایی برخوردارند.
معلول جسمی و حرکتی
اولین گروه از معلولین که به روانشناسی آنها می پردازیم معلولین جسمی و حرکتی هستند. دراین گروه نقص عضو یا اعضایی در بدن آنها موجب می شود که حرکاتی ناهمگون با سایر افراد از خودشان نشان دهند. به همین خاطر از سایرین متمایز می شوند. نقص دست و پا و یا حواس در این گونه افراد موجب تنوع مشکلات این قشر می شود. اگر بخواهیم به تحلیل دقیق تر مشکلات معلولین جسمی حرکتی بپردازیم باید تقسیم بندی جزیی تری در این گروه قائل باشیم.
الف ـ معلول حسی
ب ـ معلول حرکتی
می دانیم که حواس درانسان نقش دستگاههای ورودی اطلاعات را برای او ایفا می کنند که انسان می تواند توسط اطلاعات داده شده به درک موقعیت خویش بپردازد وتصمیم عملیاتی بگیرد یا به اصطلاح از خود واکنش نشان دهد.
در نظر داشته باشیم که معلولین حسی از این موهبت محرومند به همین جهت در بسیاری از موارد در جامعه دچار مشکل می شوند. این مشکلات در جوامع توسعه نیافته به شکل جدی تری بروز می کند چون در جوامع پیشرفته سیستم های شهرسازی و همچنین امکانات شهری از قبیل مترو ، پارک ، سینما و … با مدد تکنولوژی روز تا حد زیادی مشکلات معلولین حسی را مرتفع ساخته است.
اما در جوامعی مانند جامعه ما که حتی افراد عادی در آن نمی توانند آن طور که باید و شاید راحت زندگی کنند معلولین به خصوص معلولین حسی اغلب ناچار می شوند از جامعه دوری گزینند و خانه نشین شوند. آنچه که در گوشه نشینی مزید بر علت شده رفتار ترحم آمیز و ناآگاهانه سایر شهروندان با معلولین است. باید توجه داشت که مشکل گوشه نشینی خود عامل بسیاری از مشکلات روحی از قبیل افسردگی در معلولین است.
معلولین حسی گاه به دلیل کندی در یادگیری که از نقص حواس آنها ناشی می شود با افراد کم توان ذهنی اشتباه گرفته می شوند که این مساله نیز به ناکارآمد بودن ابزار سنجش توانایی کودک در سنین پیش دبستانی در جوامع توسعه نیافته باز میگردد.
چنین تشخیص های ناصحیح گاه موجب می شود معلول حسی یک عمر ازنعمت آموزش محروم باشد.
دنیای روانی معلولین حسی
محیط اطراف همه انسانها به وسیله سه پارامتر تصویر ، صوت و لمس اشیا و اجسام قابل درک است. مهمترین نکته ای که در روانشناسی معلولین حسی باید به آن توجه کرد این است که بدانیم آنها همواره در درک محیط اطراف خود از یکی از این سه فاکتور محروم هستند. این شناخت ما را کمک میکند که بتوانیم در برخورد با معلول حسی موفق تر باشیم.
معلول حسی پیوسته این دغدغه را دارد که به دلیل نقص یکی از ورودیهای اطلاعاتی خود اطلاعات ناقصی را از محیط دریافت کند ، لذا این تکلیف بر اطرافیان او واجب می شود که محیط اطراف را به گونه ای در ذهن او القا کنند که نقص حسی موجب آزار و تشدید احساس کمبود او نشود. در حقیقت اطرافیان یک معلول حسی بایستی نقش حس معلول او را ایفا کنند.
پیش از این در بررسی معلولیت حرکتی گفته شد معلولیت مجموع شرایطی است که موجب می شود شخص نتواند همچون سایر افراد جامعه زندگی کند. به عبارتی دیگر معلولیت بنا بر نوع خود منجر به ظهور ناهنجاری در فرد می شود. بر اساس این تعریف معلولیت حرکتی را ناهنجاری حرکتی فرد به خاطر نداشتن شرایط و لوازم ارائه رفتار عادی در نظر می گیریم.
باید توجه داشت که تنوع معلولیت های حرکتی از معلولیتهای حسی بسیار بیشتر است ، لذا مشکلات این گروه از معلولین نیز افزونتر است.
گروهی از معلولیتها مانند معلولیت دست ، پا و قطع نخاع در جامعه شناخته شده تر هستند. با این همه به نظر می رسد این قشر از معلولین نیز مانند معلولین حسی از امکانات بسیار محدودی در جامعه بر خوردارند.
جدا از بحث شهر سازی نامطلوب که تردد معلولین حرکتی را بسیار دشوار ساخته است ، مشکلاتی مانند محرومیت از تحصیل مطلوب ، اشتغال و بهره گیری از امکانات عمومی شهر نیز سر فصلهای مهمی در فهرست مشکلات این گروه است.
غیر از معلولینی که تنها یکی از اعضایشان دچار مشکل است افرادی نیز مانند آسیب دیدگان مغزی cp وجود دارند که به علت نارسایی سلولهای حرکتی در مغز تمام حرکاتشان دچار اشکال و ناهنجاری است. متاسفانه ناهماهنگی شدید حرکتی آسیب دیدگان مغزی در بسیاری از موارد از سوی جامعه منجر به کم توان ذهنی شناخته شدن ، می شود ، باز گو کردن مشکلات این قشر از معلولان توسط فردی که خود با این مشکل رو به روست نه تنها کار دشواری نیست بلکه فرصت خوبی برای نوشتن درد دلهای خود است. دردهایی که ناشی از عدم آگاهی جامعه از چگونگی رفتار با معلول بخصوص معلول آسیب دیده مغزی است.
آسیب دیده مغزی تمام کانالهای ارتباطی اش با دیگران دچار اختلال است. گفتاری نامفهوم دارد و به علت مشکل حرکتی دست ، از نوشتن واضح و دقیق سخن خود نیز عاجز است. کودکان کوچه و خیابان با وحشت از او گریخته ، یا او را به تمسخر میگیرند و افراد دیگر با ترحم به او مینگرند و گاه هنگام راه رفتن در کف دستش پول میگذارند.
فرهنگ ارتباط با این معلولیت در جامعه ما بسیار نادرست است. همانطور که گفتیم تشخیص غلط این بیماری و اشتباه گوفتن آن با کم توانی ذهنی گاه ممکن است که آسیب دیده مغزی را یک عمر از تحصیل محروم و او را در خانه حبس کند. هر چند تحصیل این نوع افراد نیز در جوامع توسعه نیافته بسیار دشوار است. مدارس استثنایی به علت ناکافی بودن تجهیزات غالبا از رساندن این افراد به سطوح عالی عاجزند یا خود فرد به علت کمی امکانات ناچار به انصراف از تحصیل می شود. مدارس عادی نیز نمی توانند به این معلولین سرویس آموزشی مناسب بدهند.
این در حالی است که امروزه جوامع اروپایی سیاست عادی سازی را پیش گرفته و این امکان را فراهم آورده اند که معلولین جسمی حرکتی نیز در مدارس عادی تحصیل کنند. این امر باعث می شود که این گونه افراد در روند تطبیق خویش با محیط و سایر دانش آموزان به پیشرفتهای جسمی دست یابند.
با این اوصاف میتوان دنیای روانی فرد آسیب دیده مغزی را شناخت. تواناییها و ناتواناییهای او برای افراد جامعه حتی خانواده اش شناخته شده نیست. زیرا برنامه های روانی ، استقلال نسبی را برای او به ارمغان آورده که این نسبیت به وضوح بر همگان واضح نیست. نکته قابل توجهی که باید افراد جامعه آن را مد نظر قرار دهند آن است که معلولیت جسمی حرکتی به کمک برنامه های درمانی قابل بهبود است. اما از آنجایی که این بیماری یک نوع بیماری مغزی است در روند درمان فشار قابل توجهی به مغز وارد می آورد ، از این رو امداد روانی فرد آسیب دیده مغزی از اهمیت بالایی برخوردار است و داشتن آرامش و انگیزه در درمان این بیماری بسیار موثر است. آرامش به معلول آسیب دیده مغزی این امکان را می دهد که بتواند فرماندهی مغزی خود را قدرتمند ساخته و آسان تر به اعضای خود فرمان دهد. همچنین انگیزه و داشتن ذهنیتی زیبا از آینده اجتماعی خود به او کمک می کند تا دشواریهای درمانی خود را با تحمل بیشتری پشت سر گذارد.
سید محسن حسینی طاها
توانایی را ببین نه ضعف را
اشاره ؛
“ امداد معلولین ” را باید یکی از آثار مهم در راهنمایی معلولان و خانواده های آنها به شمار آورد.
این کتاب که توسط دیوید ورنر با کمک معلولین و داوطلبین از بسیاری از کشورها نوشته شده به همان شکل کتابهای پیشین وی “ امداد پزشکی ” و “ کمک به بازآموزی بهداشت کاران ” ترتیب یافته است وحاوی گنجینه ای از اطلاعات روشن ، ساده ولی مشروح درباره شایع ترین معلولیت های کودکان است ؛ معلولیت هایی جسمی مختلف ، نابینایی ،ناشنوایی ، غش ، مشکلات رفتاری و تاخیر در رشد. کتاب پیشنهادهایی در مورد توانبخشی ساده شده ، وسایل کمکی ارزان و روش هایی برای کمک به کودکان معلول برای یافتن نقشی در جامعه و پذیرفته شدن در آن ارائه می کند. مهم تر از همه کتاب به خوانندگان و به خصوص کسانی که با معلولان سرو کار دارند ، کمک می کند تا بیاموزند که اغلب پاسخ به نیازهای کودک در جامعه ، خانواده ودر خود کودکان نهفته است. علاوه بر آن روش های بنیانگذاری و راه اندازی مراکز توانبخشی و کارگاههای کوچک توسط معلولین و خانواده های کودکان معلول در کتاب بحث می شود.
وجود بیش از 4000 نقاشی و 200 عکس که بسیاری از حرکات و رفتارها را در ریزترین مورد ، به خواننده می فهماند ، از کتاب اثری کامل و جامع ساخته است. نویسنده کتاب (ورنر) دارای دررجه کتری در زیست شناسی است که در 30 سال اخیر برای کمک به خانواده های فقیر کشاورز در کوههای مکزیک غربی کار کرده است تا از حقوق آنها دفاع کرده و بهداشت برایشان به ارمغان آورد.
این کتاب مهم از سوی دکتر ایرج دیهیمی که خود در این زمینه صاحب تخصص و تجربه هستند ترجمه و از سوی انتشارات مازیار به بازار کتاب عرضه شده است. با دیهیمی درباره این کتاب گفت وگوی کرده ایم که می خوانید.
در ابتدا به اختصار کتاب را معرفی کنید .
ـ کتاب “ امداد معلولین ” یکی از کتاب های مجموعه “ جایی که پزشک نیست ” (امداد پزشکی) و “ جایی که دندانپزشک نیست ” است که انتشارات مازیار منتشر میکند. هدف این کتاب ها کمک
هر چه سریع تر ، ساده تر و ارزانتر به بیمارانی است که آنچنان امکاناتی دراختیارشان نیست و یا موقعیت فعلی شان شرایط ویژه ای دارد. “ امداد معلولین ” با همین تمرکز به یاری خانواده هایی بر می خیزد که دارای کودکان معلولند و البته کتاب برای مددکاری اجتماعی و کارکنان توانبخشی نیز بسیار مفید است.
مطالب کتاب چه نوع معلولیت هایی را پوشش می دهد ؟
ـ حسن کتاب در این است که بسیاری از معلولیت ها را ، چه جسمی و چه ذهنی و روانی ، بررسی و معرفی میکند. در این کتاب نه تنها معلولیت اندامهای حرکتی چه به علت نقص های مادرزادی و ارثی ، چه حوادث و بیماریها معرفی می شوند، بلکه از نابینایی ، ناشنوایی و حتی معلولیت های ژنتیک منجر به عدم رشد ذهنی و عقب ماندگی های روانی نیز بحث می شوند. برجستگی دیگر مجموعه دراین است که تنها به معرفی و دلیل ایجاد معلولیت ها بسنده نمی کند بلکه شیوه های درمان ، تمرینات ، کمک به رشد و استقلال کودک ،سازماندهی اجتماعی کمک به معلولین و حتی روشهای ساخت کارگاهی و ارزان وسایل کمکی را نیز ارائه می کند.
هدف از ترجمه این کتاب چه بود ؟
ـ مردم جامعه ما مردمانی “ در خطر ” و پس از وقوع حادثه به نوعی مظلوم اند و این خصیصه با کاهش توان اقتصادی اقشار شدت می گیرد. این مردم “ در خطرند ” چرا که بسیاری از شیوه های زندگانی و وسایل مورد استفاده شان غیر استاندارد است ، فرهنگ بی قانون و قانون شکنی هم این خطر را تشدید می کند. به همین جهت اگر آمار دقیقی در دست باشد ( که معمولا نیست ) تعداد افرادی که در یکسال در این جامعه معلول به دنیا می آیند یا طی حوادث معلول می شوند رقم قابل توجهی را تشکیل می دهد. کافی است شما سطح اطلاعات و یا امکانات موجود این مردم ( به خصوص در شهر های دور افتاده و روستاها ) در پیشگیری ازمعلولیت ها را بررسی کنید تا به واقعیت های مخوفی برسید. پس از معلولیت نیز توجه صحیح و نگهداری و آموزش و پرورش درست در حداقل و گاهی شانسی است و همین کمبودها و نبودها باعث مظلومیت این مردم می شود. بسیاری از کودکان معلول در این جامعه تا حدود زیادی به حال خود رها می شوند و بسیاری
نیز حداقل هایی را در لباس ترحم دریافت می کنند که خود قصه غم انگیز دیگری است. پس هدف از ترجمه این کتاب و ارائه آن به جامعه عبارت است از :
1. جای چنین مجموعه ای با این حجم و وسعت کاملا خالی بود.
2. کتاب به زبان غیر تخصصی ( تا حد امکان ) با مردم ( و نه با متخصصان ) سخن می گوید.
3. چارچوب کتاب براساس تجربه های عملی در جوامع فقیر و توسط کارمندان توانبخشی که اغلب خود معلولند بنیاد گذاشته شده و به همین دلیل مطالب بسیار صحیح و ملموس است.
4. درصد معلولین در جامعه ما چه به لحاظ نقص های فرهنگی سالیان ، چه به دلیل پائین بودن استانداردهای زندگی که در سئوال قبل توضیح داده شد و چه به علت جنگ ، عدد قابل توجهی است. سطح دانش اجتماعی برخورد و مراقبت از این گونه کودکان یا رفتار با افراد معلول نیز از سوی دیگر متاسفانه بالا نیست. معتقدم اساسا شیوه نگرش به معلولیت ومعلولین دراین جامعه دچار نقص جدی است. به همین دلیل کتاب می تواند در تصحیح نگرش ، ارائه شیوه های فکری ، عملی و مدیریتی جدید بسیار مفید باشد.
آیا مشخصه خاصی را می توان برای این کتاب نام برد ؟
ـ نگاه بی نهایت امیدوارانه و سازنده مشخصه این کتاب است. اگر دقت کنید آرم کتاب که مکررا در صفحات مختلف نیز آمده است نشانگر گروهی کودک معلول است که رو به سوی آینده حرکت می کنند ، شادی و انرژی در حرکات آنها پیداست ، پیشتازشان دخترکی با پای مصنوعی اما با گلی دردست جلو می رود ، آنکه دو پا ندارد با عصا و روی چرخ و حتی روی دو دست رو به سوی اینده دارند. شعار “ اول توانایی هایم را ببین نه ضعف هایم را ” آموزشی است برای افرادی که برخورد نادرست با معلولین دارند و در کم آزارترین رفتارشان از معلول می گریزند ! شخصیت مستقل و قوی بخشیدن به کودک معلول نیز از اصول رعایت شده و دوست داشتنی کتاب است.
این مجموعه در چه مراکزی و برای چه گروه هایی کاربرد دارد ؟
ـ اصولا هر مرکزی به نوعی با معلولیت و معلول سروکار دارد می تواند از بخش های گوناگون این کتاب بسیار استفاده کند ، حتی اگر این مرکز خانواده کوچک فرد معلول باشد. مراکز بهزیستی ، توانبخشی ، دانشکده آموزشی مددکاران ، بهروزان ، بهیاران و پرستاران ،مقامات مدیریتی مرتبط با مسائل معلولین و حتی مراکز تولید و ساخت وسایل کمکی و توانبخشی همه می توانند از این کتاب بهره فراوان ببرند. در مکاتبه اخیرم با دیوید ورنر نویسنده کتاب پیشنهاد کرده ام که کتاب را از طریق WHO ( سازمان جهانی بهداشت ) در نقاط فارسی زبان و محتاج دنیا مثل افغانستان معرفی کند ، جایی که بر اساس گزارش ها به خاطر فجایع سال های اخیر یکی از پرمعلول ترین نقاط دنیاست ودر هر هشت دقیقه یک نفر دست یا پایش را روی مین های به جا مانده از دوران طولانی آشوب از دست می دهد.
محبت نیاز اساسی کودکان
محبت به کودکان
نیاز به محبت و یا به عبارت کامل تر نیاز به محبت متقابل (اینکه فرد هم بتواند مورد محبت واقع شود و هم بتواند به دیگران محبت نماید) از نیازهای اساسی انسان به شمار می رود. بر اساس تحقیقات روانشناسی این نیاز در سراسر زندگی فرد, خصوصا در سالهای اولیه زندگی نقشی موثر دارد. چنانکه رشد و سلامت شخصیت کودک همان اندازه که به نیازهای بدنی مبتنی است, نیازمند به محبت می باشد.(1)
علاقه به فرزند یک امر طبیعی است, کمتر پدر و مادری پیدا می شود که قلبا فرزند خود را دوست نداشته باشند, ولی دوست داشتن تمامی کودکان دارای ارزش است. انسانهای رشد یافته که درجاتی از کمال را طی نموده اند تمامی کودکان را دوست دارند, چون تمامی هستی را جلوه های خداوندی می دانند و کودکان نیز یکی از جلوه های خداوندیاند.
((کودکان به محبتی نیازمندند که آثار آن را در رفتار والدین (بزرگترها) مشاهده و لمس نمایند. محبتهای قلبی والدین نسبت به کودکان باید در نوازشها, بوسه ها, در آغوش گرفتنها, تبسمها و حتی آهنگ محبتآمیز سخنان والدین مشاهده شود. ممکن است والدین فرزند خود را دوست داشته باشند, اما این محبت را اظهار نکنند, این نوع محبت تإثیر چندانی ندارد و گاه اثر منفی دارد چون تفکر کودک در سطح عینیات می باشد و هر چیزی را که مشاهده و لمس کند برایش معنی و مفهوم پیدا می کند. ))(2)
بنابراین والدین باید دوست داشتن و علاقه خویش را در رفتار نشان داده و ابراز نمایند, محبت را باید از دل به زبان و عمل آورد تا کودک آن را با تمام وجود احساس و لمس کند.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید: ((هرگاه یکی از شما کسی را دوست دارد باید او را آگاه گرداند.))(3)
امام صادق(ع) فرمود: حضرت موسی از خدای متعال سوال کرد افضل اعمال چیست؟ فرمود: ((دوست داشتن فرزندان بهترین اعمال است, زیرا آفرینش آنان بر توحید است و اگر مرگشان فرا رسید به رحمت من داخل بهشت خواهند شد.))(4)
و نیز امام صادق(ع) فرمود: ((خدا بنده اش را به واسطه شدت محبتی که نسبت به فرزند خود دارد, مورد مرحمت قرار می دهد.))(5)
فضل بن عمر می گوید بر امام کاظم(ع) وارد شدم دیدم آن حضرت فرزند[ علی بن موسی الرضا] را در دامان خود نشانده او را می بوسد و زبانش را می مکد و گاه بر شانه اش می گذارد و گاه او را در آغوش می گیرد و می گوید: پدرم فدای تو باد. چه بوی خوشی داری و چه اخلاق پاکیزه ای و چه روشن و آشکار است, فضل و دانشت.(6)
اظهار محبت و علاقه پیامبر(ص) به کودکان
مهر و عطوفت رسول اکرم(ص) شامل همه کودکان می شد, رسول اکرم(ص) وقتی از سفری مراجعت می فرمودند و در راه با کودکان مواجه می شدند به احترام آنان می ایستادند, کودکان میآمدند, حضرت بعضی را در آغوش می گرفتند و بعضی را بر پشت و دوش خود سوار می کردند و به اصحاب خویش نیز توصیه می فرمودند که چنین کنند, بچه ها از این صحنه های مسرتآمیز بی اندازه خوشحال می شدند و این خاطرات شیرین را هرگز فراموش نمی کردند.(7)
روزی پیامبر(ص) نشسته بودند, حسن(ع) و حسین(ع) وارد شدند, حضرت به احترام آنها از جای برخاستند و به انتظار ایستادند, کودکان در راه رفتن ضعیف بودند, لحظاتی چند طول کشید, نرسیدند. آن حضرت به طرف کودکان پیش رفتند و از آنان استقبال نموده آغوش باز کرده و هر دو را بر دوش خود سوار نمودند و به راه افتادند و در همان حال فرمودند:
((فرزندان عزیز, مرکب شما چه خوب مرکبی است و شما چه سواران خوبی هستید. ))(8)
گاهی مادران, کودکان خردسال خویش را به پیامبر گرامی اسلام می دادند که برای آنها دعا کند, اتفاق می افتاد که احیانا آن کودکان جامه ایشان را در اثر ادرار آلوده می کردند, مادران ناراحت و شرمنده می شدند و حضرت به آنان می فرمود: ادرارش را قطع مکنید و کودک را به حال خود می گذاشت تا ادرارش تمام شود, سپس برایش دعا می کرد یا نامی برای او انتخاب می نمود و بدین ترتیب باعث سرور و شادی پدر و مادر طفل می گشت, و آنها احساس نمی کردند که پیامبر از ادرار فرزندشان ناراحت شده باشد. (9)
علاقه و اظهار محبت امام خمینی به کودکان
امام خمینی که الگوی مجسم اسلام در قرن معاصر بودند, در تمامی امور زندگی همانند جد بزرگوارش پیامبر گرامی اسلام(ص) عمل می کردند, ایشان به لحاظ سلامت روانی دارای سلامت روان بوده و شخصیتی رشد یافته بودند و به دلیل همین سلامت روحی و روانی به کودکان علاقه مند بوده و به آنان عشق می ورزیدند.
در باره علاقه مندی امام به کودکان, خانم زهرا اشراقی نقل می کند: گاهی من دخترم فاطمه را به منزل ایشان نمی بردم. یک روز وارد خانه امام که شدم, دیدم دارند توی حیاط قدم می زنند. تا سلام کردم, گفتند: ((بچه ات کو؟)) گفتم: ((نیاورده ام. اذیت می کند.)) به حدی ایشان ناراحت شدند که گفتند: اگر این دفعه بدون فاطمه می خواهی بیایی, خودت هم نباید بیایی.
این نکته نشانگر روح ظریف امام است. از ایشان می پرسیدم: آقا! شما چرا اینقدر بچه ها را دوست دارید؟ چون بچه های ما هستند دوستشان دارید؟
می گفتند: نه, من حسینیه که می روم, اگر بچه باشد, حواسم دنبال او می رود. این قدر من دوست دارم بچه ها را! بعضی وقتها که صحبت می کنم, می بینم که بچه ای گریه می کند یا دست تکان می دهد و اشاره به من می کند, حواسم پیش او می رود.(10)
عیسی جعفری نیز از علاقه و محبت امام به کودکان چنین می گوید:
آقا خیلی مهربان بودند. یک روز با علی به باغی رفتیم. یکی از محافظان, دختری داشت, علی به زور گفت:
باید او را ببریمش پهلوی امام. سپس او را برد پیش امام. وقت ناهار بود. امام به علی گفت:
دوستت را بنشان, می خواهیم ناهار بخوریم.
او هم بچه را نشاند تا ناهار بخورد. ما دو سه دفعه رفتیم که بچه را بیاوریم که مزاحم امام نباشد, ایشان گفتند نه, بگذارید ناهارش را بخورد.
بعد که ناهارش را خورد, رفتیم و بچه را آوردیم. امام پانصد تومان هم به بچه هدیه داده بودند. این قدر با بچه ها الفت داشتند و مهربان بودند, تنها با علی این طور نبودند, بلکه همه بچه ها را دوست داشتند.(11)
یکی از برادران فیلمبردار در جماران می گوید: وقتی امام از بیمارستان قلب به منزلشان آمدند, برای فیلمبرداری به اتاقشان رفتم. آن روز پسر کوچکم همراهم آمده بود. قبلا به او گفته بودم که توی اتاق باید ساکت باشی و شلوغ نکنی. من مشغول فیلمبرداری شدم و پسرم هم مشغول بازی شد. دیدم خیلی سر و صدا راه انداخته. او را صدا زدم و با عصبانیت گفتم: ((مگر قرار نبود سر و صدا نکنی؟ مگر نمی دانی امام مریض هستند؟))
امام که حرفهای مرا شنیدند, به آرامی به من گفتند: ((به بچه کاری نداشته باش, بچه ها آرامش قلب من هستند ...)) از طرف امام شرمنده شدم. دیدم امام چه علاقه ای به بچه ها دارند و نمی توانند ناراحتی بچه ها را ببینند.(12)
دکتر فریده مصطفوی در باره علاقه مندی امام خمینی چنین نقل می کنند:
امام بچه های خردسال را خیلی دوست می داشتند. آن قدر به بچه های کوچک علاقه مند بودند که می گفتند:
((در نجف از حرم که برمی گشتم, بچه ها را با وجود اینکه کثیف بودند, خیلی دوست می داشتم. بچه ها تا جلوی منزل دنبال آقا میآمدند.))(13)
تإثیر محبت بر روی کودکان
محبت برای انسان یک نیاز طبیعی است, چنانکه انسان به آب و غذا نیاز دارد به محبت نیز نیاز دارد. انسان نفس خویش را طبعا دوست دارد و دلش می خواهد که محبوب دیگران نیز باشد. کودک بیش از بزرگترها به این آب حیات نیاز دارد.
محبت چون یک نیاز طبیعی است وجود و عدم آن در تعادل و عدم تعادل روح تإثیر فراوان دارد. کودکی که در محیط گرم محبت پرورش می یابد روانی شاد و دلی آرام و بانشاط دارد. به زندگی امیدوار و دلگرم است, خود را در این جهان پرآشوب تنها و بی کس نمی داند, تا تعادل و آرامش نفسانی خویش را از دست بدهد. در پرتو محبت صفات عالی انسانیت و عواطف و احساسات کودک به خوبی پرورش می یابد و نتیجه آن, پرورش انسانی متعادل خواهد بود.
سلامت جسم; احساس محبوبیت, در آرامش نفس تإثیر دارد و آرامش نفس نیز بدون شک در سلامت اعصاب و جسم تإثیر فراوانی خواهد داشت. جسم و جان کودکی که از محبتهای گرم پدر و مادر اشباع می شود و از آرامش نفسانی و اعتماد برخوردار است, بهتر از کودکی که فاقد چنین نعمت بزرگی است, رشد و پرورش می یابد.
اظهار محبت را یاد می گیرد; کودک در محیط گرم محبت, اظهار محبت را از پدر و مادر یاد می گیرد, خوش قلب و خیرخواه و انسان دوست بار میآید, چون طعم شیرین محبت را چشیده در فردای زندگی حاضر است این آب حیات را بر دیگران نیز ایثار کند. چنین انسانی وقتی بزرگ شد, همین اظهار محبت را نسبت به همسر خود, نسبت به فرزندان خود و نسبت به دوستان و معاشرین و همه انسانها انجام خواهد داد. با محبتهای گرم خود همه را شاداب می گرداند و در مقابل, از محبتهای متقابل دیگران نیز برخوردار خواهد شد.
به محبت کننده علاقه پیدا می کند; چون انسان حب ذات دارد, علاقه مندان خود را نیز دوست می دارد, نسبت به آنان خوش بین می شود. وقتی کودک مورد محبت پدر و مادر قرار گرفت, متقابلا به آنان علاقه مند می گردد.
پدر و مادر را افرادی قدرشناس و خیرخواه و قابل اعتماد می شناسد و به حرف آنان بهتر گوش می دهد. چنین پدر و مادری بدون شک بهتر می توانند در تربیت صحیح فرزندان خویش موفق باشند.
مصونیت از انحرافات; اظهار محبت, کودک را از ابتلإ به عقده نفسانی و احساس کمبود حقارت مصون می دارد, برعکس کودکی که از محبتهای گرم پدر و مادر محروم بوده, یا نیاز او درست اشباع نشده, در نفس خویش احساس محرومیت می کند. نسبت به پدر و مادر و دیگران که او را دوست ندارند عقده نفسانی پیدا می کند, چنین انسانی در معرض هر گونه انحراف و فسادی خواهد بود. به عقیده بسیاری از دانشمندان اکثر تندخویی ها, خشونتها, لجبازیها, زورگویی ها, بدبینی ها, اعتیادها, افسردگی ها, گوشه گیریها, ناامیدیها, ناسازگاریهای افراد, معلول عقده حقارتی است که در اثر محرومیت از محبت به وجود آمده است. در اثر این عقده حقارت ممکن است دست به دزدی یا قتل نفس یا طغیان بزند تا از پدر و مادر و مردمی که او را دوست ندارند انتقام بگیرد. حتی ممکن است خودکشی کند تا از وحشت دردناک محبوب نبودن نجات یابد.
بسیاری از کودکان و نوجوانانی که از منزل و شهر و دیار خود فرار کرده اند انگیزه فرار خود را کم مهری پدر و مادر معرفی کرده اند.(14)
پیامها و نتایج
نیاز به محبت از نیازهای اساسی انسان است که از ابتدای وجود تا زمان مرگ در انسان وجود دارد.
محبت والدین به فرزند بهتر است که در رفتار نشان داده و اظهار شود.
محبت به کودک موجب سلامت جسمی, روانی, قدرشناسی, اعتماد به نفس و مصونیت از انحراف کودک می شود.
رسول خدا(ص) می فرمود: ((من بچه ها را به جهت پنج خصوصیت دوست دارم:
آنکه بسیار گریه می کنند و دیده گریان کلید جنت است;
آنکه با خاک بازی می کنند (متکبر و پرنخوت نیستند);
آنکه با یکدیگر دعوا می کنند اما زود آشتی کرده و کینه به دل نمی گیرند;
آنکه چیزی برای فردای خود ذخیره نمی کنند, چون آرزوی دور و دراز ندارند;
آنکه خانه می سازند و بعد خراب می کنند, دلبسته و وابسته به چیزی نیستند. ))(15)
دکتر فاطمه طباطبایی در باره علاقه امام به کودکان می گوید: علاقه حضرت امام به کسانی زیادتر بود که به خدا نزدیکتر بودند. مثلا بچه ها را خیلی دوست داشتند. وقتی علی مرا می بوسیدند, می گفتند این بچه جدیدالعهد و ملکوتی است, این بچه به مبدإ نزدیکتر است, این بچه پاکیزه تر است.(16)
همان طور که بیان شد دوست داشتن فرزند و نوادگان و نزدیکان امری طبیعی و فطری است, ولی دوست داشتن همه کودکان دارای ارزش است, یکی از معیارهای سلامت روانی, دوست داشتن همه انسانها خصوصا کودکان است, و کسانی که همه کودکان را دوست دارند به سلامت روحی و روانی نزدیکترند و به تعبیر دیگر به کمال و رشد خویشتن نزدیک شده اند.
امام خمینی با سن بالا و حجم کار فراوان اوقاتی از زندگی خویش را با کودکان سپری می کردند و در مقابل سر و صدا, جست و خیز و دیگر کارهای کودکان اظهار ناراحتی نکرده و به اطرافیان نیز سفارش می کردند این گونه رفتارهای کودکان طبیعی بوده و بزرگترها باید با سعه صدر و صبر و حوصله رفتار آنان را بپذیرند.
پرخاشگری, گوشه گیری و بسیاری از اختلافات دیگر کودکان معلول کمبود امنیت, محبت و شادی است که کودکان در زندگی تجربه کرده اند.
همه نظریه پردازان آسیب شناسی روانی بر عقیم گذاشتن نیاز به محبت به عنوان اصلی اساسی در تصویر مربوط به ناسازگاری تإکید داشتند.(17)
منابع:
میرزا بیگی, علی. نقش نیازهای روانی در بهداشت روانی و آموزش و پرورش, انتشارات اطلاعات, 1367.
امینی, ابراهیم. اسلام و تعلیم و تربیت, ج2, انتشارات انجمن اولیإ و مربیان, 1372.
ستوده, امیررضا. پا به پای آفتاب, گفته ها و ناگفته ها از زندگی امام خمینی(ره), ج2, نشر پنجره, 1373.
گروگان, حمید. امام و بچه ها, انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
ستوده, امیررضا. پا به پای آفتاب, گفته ها و ناگفته ها از زندگی امام خمینی(ره), ج1, نشر پنجره, 1373.
گروه تعلیمات دینی دفتر تحقیقات و برنامه ریزی درسی, آشنایی با شیوه زندگی پیامبر اسلام(ص) (سیره نبوی), شرکت چاپ و نشر ایران, 1368.
فرلو, آبراهام. به سوی روان شناسی بودن, ترجمه: احمد رضوانی, انتشارات آستان قدس رضوی, 1371.
پینوشتها:
1ـ نقش نیازهای روانی در بهداشت روانی و آموزش و پرورش ـ علی میرزابیگی.
2ـ اسلام و تعلیم و تربیت, ج2, ص197, ابراهیم امینی.
3ـ بحارالانوار, ج71, ص182.
4ـ مستدرک الوسائل, ج2, ص615.
5ـ وسائل, ج15, ص98.
6ـ محجه البیضإ, ج3, ص366.
7ـ همان.
8ـ بحارالانوار, ج43, ص285.
9ـ مکارم الاخلاق, ص25.
10ـ سروش, شماره 476.
11ـ پا به پای آفتاب, ج2, ص66.
12ـ امام و بچه ها, حمید گروگان.
13ـ پا به پای آفتاب, ج1, ص107.
14ـ اسلام و تعیلم و تربیت, ج2, ص194 و 193, امینی.
15ـ آشنایی با شیوه زندگانی پیامبر اسلام(ص), ص39.
16ـ پا به پای آفتاب, ج1, ص194.
17ـ انگیزش و شخصیت, ص81.