دیدگاه آلفرد آدلردر مورد عزت نفس
مباحثی از روان شناسی که اختصاصاً به عزت نفس می پردازد و آن را به عنوان یک متغیر با نفوذ و با اهمیت عنوان می نماید, تئوری شخصیتی است که آدلر ارائه نموده است. آدلر اگر چه کاربرد عزت نفس را در درمان و بسط و توضیح تئوری اش بکار می گیرد اما به وضوح, اهمیت عزت نفس را دریافت نموده است (اسمیت, 1987, ص 32). آدلر مکتب خود را "روان شناسی فردی" نامید و نخستین کسی بود که جنبه اجتماعی بودن آدمی را بیان کرد وی در کتاب اصول تجربی و نظری روان شناسی فردی خود, بر اعمال و رفتار آدمی که زاییده کششهای اجتماعی است تاکید می نماید, روان شناسی آدلری تاکید می کند که تعارض از درون شخصیت سرچشمه نمی گیرد بلکه بین شخصیت و جهان اجتماغی فرد است (منصور, 1379, ص 11). نکات بارز نظریات آدلر و کمک های وی در چند مورد خلاصه می شود: یکی از کمک های معنوی آدلر به روان شناسی مفهومی است که او از عفده حقارت بدست داده است. عقده حقارت و تلاش در راه تفوق و برتری, نقطه شروع "شیوه زندگی" است. دومین کمک آدلر تاکید بر کیفیت محیط خانواده و شبکه روبط اجتماعی افراد خانواده است. رد مفهوم دو بعدی خود آگاهی و نا خود آگاهی و اعتقاد به اینکه انسان موجودی خود آگاه است و معمولاً از علل رفتار و هویت خویش آگاهی دارد و در نهایت "من خلاقه" که بر غنای روان شناسی فردی اشاره دارد که به نظر آدلر هسته اصلی و اساسی تحقق نفس و بی همتای شخصیت است از جمله خطوط عمده روان شناسی فردی آدلر می باشد (شفیع آبادی و ناصری, 1375, ص 93). خود خلاق یک نظام شخصی و ذهنی است که تجربه های فرد را تعبیر می کند, به آنها معنا می بخشد و از طریق جستجو و تحقیق, اقدام به خلق آنها می نماید تا شیوه زندگی که منحصر به خودش می باشد, محقق سازد. خود خلاق ویژگی هایی چون وحدت, ثبات و فردیت به شخصیت می بخشد و سرچشمه فعال زندگی است (هال, 1379, ص 18). آدلر, ساخت شخصیت را ارثی نمی داند بلکه اکتسابی می داند. پس از تولد, طفل تا زمانی که شخصیت وی به طرف معینی جهت گیری نکرده می داند با آن چکار باید کند. خط راهنمود دهنده که شخصیت در نخستین سال های زندگی برای خود تدارک می بینند, همانا هشیار شدن به تجهیزات سرشتی, نقیصه های خود, ناثیر محیط اطراف و به کار گرفته شدن این مصالح توسط نیروی خلاق فرد است که در یک طرح و هدف, در ساخت شخصیتی که هدف خاص خود را دارد, همگرا می شود (منصور, 1379, ص 12).
شیوه زندگی, ترکیبی مشخص و منحصر به فرد از انگیزه ها, خصلت ها, علایق و ارزش هاست که در هر عملی که فرد انجام می دهد تجلی می شود که تعیین کننده نحوه اندیشیدن, آموختن و رفتار کردن است (هال, 1379, ص 19). بنابراین این طرح از پیش تعیین شده که زیر بنای تمام زندگی روانی را تشکیل می دهد و تمام رفتار فرد از آن نشات می گیرد, در سال های نخست زندگی فراهم می شود که نقطه عطف آن بر نحوه کیفیت روابط والدین و کودک استوار می شود. رابطه بین مادر وکودک, تماس بدنی و روانی به هنگام شستشو, نظافت و لبخند ها و واکنش های کودک, در تحکیم روابط مادر و کودک بسیاری اساسی است در این مقطع زمانی, شرایط باید به گونه ای فراهم شود که فرد متوجه ارزش شخصی و قدرت خویش شود و در نتیجه آن تمایل به تسلط یافتن که در نهاد هر کسی نهفته است ارضا می گردد. موفقیت ها, توانایی های و عمل چیزی جز اثبات شخصیت واحساس مهمتری نیست (منصور, 1379, ص 17). اعتقادات مربوط به شیوه زندگی به چهار گروه تقسیم می شود:
1) مفهوم خود یا خویشتن پنداری یعنی اعتقاد به اینکه "من که هستم".
2) "خود" آرمانی یا اعتقاد به اینکه "من چه باید باشم" یا "مجبورم چه باشم تا جایی در میان دیگران باشم".
3) اعتقادات اخلاقی یعنی مجموعه ای از چیزهایی که فرد درست یا نادرست می داند (شفیع آبادی و ناصری, 1375, ص 94).
بنابراین شالوده شیوه زندگی فرد از همان اوان کودکی ریخته می شود و فرد بنا به ویژگی و کیفیت سه عامل بدنی, روانی و اجتماعی, شیوه خاصی برای برتری جویی و جبران احساس حقارت در پیش می گیرد که بندرت در سال های بعدی زندگی دگرگون می شود. برتری جوئی تسلط بر دیگران و کسب امتیازات اجتماعی نیست بلکه وحدت بخشیدن به شخصیت است و کوششی است برای آنکه شخص بهتر و کاملتر شود, استعداد ذاتی و بالقوه خود را بالفعل گرداند, به عبارتی برتری جویی از نظر "آدلر" گام برداری در راه کمال خود می باشد (سیاسی, 1374, ص 112).
? علل احساس کهتری از دید آدلر:
علل احساس کهتری را می توان اجمالاً به سه دسته تقسیم کرد:
الف) محیط:
عامل اصلی که موجب احساس کهتری می شود, محیط خانواده از اهم آن است. مقایسه های نادرست, فرزندان بزرگ را بچه پنداشتن, تحقیر کردن, دامن زدن به رقابت ها, زیاده از حد از فرزند خواستن و از سویی دیگر نازپروردگی همگی از عواملی هستند که موجب ایجاد احساس خود کهتری می شوند. در وهله نخست محیط خانوادگی غالباً نقش مساعدی ایفا می نماید و احساس کهتری را که در بدو امری عادی است به طرز نامطلوبی تند وتیز می کند. مساله اکثر پدران و مادران خود خواه و مغرور که می خواهند حتماً فرزند آنان در شمار نوابغ باشد مرتباً او را با سایر افراد خانواده و یا فرزندان همسایه و یا دوستان درخشانتر او مقایسه می کنند و او را در عذاب سرزنشی می گذارند که چرا همسان و همتراز آنان نیست. گاهی برادران و خواهران بزرگتر, خواهر یا برادر کوچک خود را دائماً به چه می پندارند و آنان را هیچ می شمارند و خصوصاً اگر با استعداد تر باشند آن وقت بر اساس یک نوع حسادت ناآگاهانه دائماً ایشان را تحقیر می کنند. بطور کلی نباید از انسان بیش از آنچه در توانایی اوست, انتظار داشت در غیر این صورت همواره محکوم به قبول این فکر است که هیچ گاه نتیجه رضایت بخشی بدست نیاورده و از کوشش خود حاصلی بر نگرفته است. مهم تر آنکه احساس می کنند, تنها دیگران راضی نمی نماید بلکه رضایت خاطر خود را نیز فراهم نیاورده است و در نتیجه هر بار عمیق تر از پیش این مساله در ذهن وی ریشه می دواند که از سطح و طراز عادی و طبیعی پایین تر است. همچنین اگر به فردی در آغاز زندگی این فرصت داده شود که در موقعیت های بسیار آسانی مرتباً غوطه ور گردد این حالت نیز بر خلاف انتظار وی را به سوی کهتری هدایت می کند زیرا آنچه که احساس اعتمادی که بدین ترتیب بدست آورده است در برابر موقعیت های جدید متزلزل شود آن وقت احساس می کند که تا آن زمان در اشتباه به سر می برده و دریچه چشم او بر روی حقایق گشوده می شود. بدین دلیل و به دلایلی نظیر آن, کودکانی که در خانه عزیز دردانه اند و پدر و مادر پروانه وار به دور آنان می چرخند, غالباً با احساس کهتری رو به رو می شوند. زیرا پس از بهشتی که در آن سرمست بسر برده اند, اولین روز مدرسه برای آنان آغاز مصیبت بزرگی است انگار از بهشت به دوزخ عدم گذاشته اند. در واقع اینها در اولین برخورد با محیط خارج از خانواده چون نمی توانند به توقعات محیط جدید پاسخ دهنند و خویش را سازگار نمایند, احساس کهتری می کنند.
ب) کهتری واقعی بدنی یا روانی:
کودکانی که نقایص جسمانی و بدنی دارند و از معلولیت ها در رنج می باشند, مورد ناراحتی والدین و تحقیر همکلاسان و دوستان واقع می شوند که می تواند به احساس حقارت بدنی یا روانی منجر شود. یک نقص عضو ممکن است بسیار ناچیز باشد اما چگونگی برداشت و اهمیت دادن به آن برای طقل مهم است.
ج) محرومیت از محبت و به خود رها شدگی:
آدلر تاکید فراوانی به این جنبه می نماید که بیانگر اهمیت و نقش عامل نخستین (محیط) است.
مادر باید در برداشت عاطفی کودک, به عنوان پشتوانه امنیت خاطر و جلب اعتماد تو قرار گیرد. از محبت مادرانی که جوانه احساس همبستگی و تعاون بارور می شود. این دسته عوامل, ایجاد کننده احساس کهتری اند که آثار و تبعات آن, کیفیت شیوه زندگی را دامن می زنند تا آنجا که دوران کودکی که در واقع طلایی ترین دوران زندگی است برای بعضی از کودکان به منزله دوره ای جلوه گر می شود که در آن مهلک ترین ضربه ها بر عواطف و احساسات آنان وارد می آید و آنان را از همان زمان درمانده, زبون و سرافکنده می نماید. شکل گیری احساس کهتری, بوجود آورنده انگیزه ای می شود که سرچشمه رفتار و کردارهایی است که از تسلیم تا شورش, کم رویی و پس رفتن تا استیلا, شرارت تا اطاعت و از رخوت و عدم اراده تا اراده آهنین و .... طبقه بند ی می شود (منصور, 13 69, ص 22). نقش واکنش جبران در احساس حقارت ها با اهمیت است که در بعد زیستی جهت سرپوش گذاردن بر روی نارسایی و کمبودهای بدنی و کار برده می شود تا ارگانیزم به تعادل جدید و در عین حال با ثباتی بردس. قلبی که به آن جراحتی وارد می گردد, بیش از حد بزرگ می شود تا به یک معنی به کمک کمیت, کمبود کیفیت خود را جبران نماید و این در زمینه های روانی نیز مصداق می یابد. با این اختلاق که در مورد جبران دو هدف را دنبال می کند. اول اینکه سعی می کند به عنوان وزنه ای در برابر نارسایی ها و کمبودها عمل نماید و دیگر اینکه می کوشد فرد را در برابر احساس نارسایی, حمایت و مصونیت بخشد که اولی را جبران پیروز شونده می نامند که در عین رنج بردن از کمبود بدنی با داشتن عزت نفس زیاد به جبران مضاعف دست می یابند. در نوع دوم, فرد از قدرت قهرمانی برخوردار نیست بلکه سعی می کند با کتمان کردن کهتری خود, اطرافیان را نسبت به نظری که درباره او دارند فریب دهد که نمونه های آن دروغگویی, لاف زدن و خود ستایی می باشد. فیروز کریمی
گذشته از این, جبران می تواند به صورت تسلی بخش و در قالب خیال بافی و رویا تجلی نماید (همان منبع, ص 32). احساس کهتری, حاصل هوشیاری شخص نسبت به ناتوانی خود در راه ارضای امیال در برابر بزرگسالان و در نهایت تبعیت اجباری از شرایط محیطی است. به عبارتی آن معلول سه تجزبه همزمان: احساس ناتوانی, احساس ضعیف تر بودن و احساس تابع بودن بزرگسالی می باشد. آدلر سه منبع عمده را که عزت نفس را کاهش می دهد بیان می کند:
? حقارت عضوی:
با پدید آمدن نقص جهانی و احساس کهتری حاصل از آن, عزت نفس تحت تاثیر قرار می گیردو آدلر با گسترش این مفهوم, اصطلاح عقده حقارت در رابطه با احساس ضعف و بی کفایتی که هر کس با آن زاده می شود و باید بر آن تسلط یابد را عنوان می نماید.
? احساس حقارت:
تجربه و پیامد این حقارت که در بردارنده احساس اتکایی و انتظار حمایت دیگران است, نوعی پرخاشگری را به همراه دارد.
? نازپروردگی:
به نظر آدلر, کودکان نازپرورده نیز دستخوش احساس کهتری می باشند چرا که اینان مستبد و خود رای هستند؛ از نظر اجتماعی پرورش نیافته اد و ارزش ها و خواسته های آنان رشد غیر واقعی دارد, خود محور و متقاضی هستند و از بلوغ لازم روانی برخوردار نمی باشند. آدلر این گروه از کودکان را به عنوان افرادی که بالقوه برای اجتماع خطرناک هستند نام می برد. در ماهیت منظومه خانواده, ترتیب تولد افراد خانواده به نظر آدلر توام با خصوصیات رفتاری می باشد از جمله اینکه فرزند اول پس از تولد فرزند دوم به جهت کاهش محبت و توجه به وی, احساس ناامنی و تنفر می نماید. فرزند دوم جاه طلب و در پی سبقت جویی است و کوچکترین فرزند نیز لوس و پر توقع است آدلر در تئوری شخصیت خود, انسان را ذاتاً موجودی اجتماعی, خلاق و هدفدار می داند که احساسی از حقارت زیر بنای رشد روانی اوست و همواره تو را در ججت توقع و برتری و کمال سوق می دهد لذا در درمان, هدف عمده آن است که اجساس یاس را در فرد از بین برده و به او توان و شهامت و جسارت داده شود که این صورت عزت نفس لازم را بدست آورد. چرا که لازمه زندگی این است که انسان به ارزش خود یپی برده و بدون تعیین ارزش های شخصی که مبین شیوه زندگی است زندگی دشوار خواهد بود. آدلر برتری جویی ....... میل تسلط بر دیگران بلکه کوششی در جهت کمال خود می داند و احساس حقارت نیز جهد وکوشش برای غلبه بر نواقص است. که از طریق مکانیزم جبران صورت می گیرد (منصور, 1379, ص 24).
سایت جلیوند
دین و نیازهای روانی انسان
چکیده:
یکی از پیشفرضهای پذیرش دین این است که برخی از نیازهای بنیادین آدمی جز با دینباوری برآورده نمیشود . امروزه کسان بسیاری با بهرهگیری از دانشهای جدید، نیازهای اصیل انسانی را میکاوند و به پاسخگویی این پرسش میپردازند که «آیا میتوان از چنین نیازی سخن گفت؟» نویسنده در این مقاله به برخی از نیازهای روانی آدمی اشاره کرده و برای تبیین پاسخگویی دین به این نیازها از سخنان امام علی علیه السلام بهره فراوان برده است .
یکی از ابعاد دین پژوهی که خداناگرایان بیش از خداباوران به آن توجه نمودهاند، پاسخگویی دین به نیازهای روانی انسان است . ملحدان، با این پیش فرض که خدا و معارف و حیانی سرابی بیش نیست، به جست و جو درباره منشا پیدایش ادیان پرداخته و ترس و نادانی، عقدههای روانی (1) و عواملی از این دست را خاستگاه اعتقاد به موجودات فراطبیعی دانستهاند .
در واقع، این دین ستیزان نیمی از راه را درست پیموده و به حق، روح و روان آدمی را در پیوندی تنگاتنگ با دین و مذهب یافتهاند; اما در ریشه یابی آن به خطا رفته و بر عواملی نادرست انگشت نهادهاند . دین وحیانی - بدان سبب که با فطرت انسان هماهنگ است - افزون بر سعادت اخروی، آرامش دنیوی را نیز تامین میکند و نیازهای اصیل روانی را به نیکوترین صورت برآورده میسازد . (2)
1 . نجات از گرداب تنهایی
آدمیان هر اندازه که دیوارهای زمان و مکان را فرو ریزند و آرزوی زندگی در دهکده جهانی را دستیافتنیتر ببینند، گونههایی از احساس تنهایی را با خود همراه دارند و در میان همنوعان خود دارویی برای آن نمییابند . به گفته پل تیلیخ (1886- 1965 م) «پیشرفت فناوری هر چند فاصلههای زمانی و مکانی را برداشته، اما بیگانگی دلها از یکدیگر به گونه شگفت انگیزی افزایش یافته است .» (3) این احساس تنهایی که یکی از عوامل پیدایش افسردگی است، شکلهای گوناگون مییابد و در فراگیرترین حالت، در قالب این آگاهی جلوهگر میشود که دیگران - هر اندازه نیروی خود را به کار بگیرند - به دلیل نارسایی در علم و قدرت، از گشودن گره بسیاری از مشکلات من ناتوانند . (4) در این موقعیت، اعتقاد به خدایی که در دانش و قدرت بیهمتاست، آدمی را از گرداب تنهایی میرهاند و خلوت با پروردگار یکتا را شیرینترین لحظهها میگرداند . امام علی علیه السلام این حقیقت را چنین با خدا نجوا میکند:
خدایا! تو به دوستانت از همه انس گیرندهتری و برای آنان که به تو توکل کنند، از هر کس کاردانتر . بر نهانیهاشان بینایی و به درونهاشان آگاه و بر مقدار بینش آنان دانا . رازهاشان نزد تو آشکار است و دل هاشان در حسرت دیدار تو داغدار . اگر تنهایی و غربتشان به وحشت اندازد، یاد تو آنان را آرام سازد و اگر مصیبتها بر آنان فرو بارد به تو پناه آرند و روی به درگاه تو دارند; چه میدانند سر رشته کارها به دست توست و از قضایی خیزد که پای بست توست . (5)
2 . تامین عدالت و دادگری
یکی دیگر از نیازهای انسانی که جز در پرتو دین باوری برآورده نمیگردد، نیاز به عدالت و دادگری است . (6) چه بسیارند ستم پیشگانی که در این دنیا تاوان جنایات خود را نمیپردازند و روزگار را به رفاه و خوشی میگذرانند و در نتیجه، بر اندوه ستمدیدگان میافزایند . افزون بر این، چه بسا مجازاتهای دنیوی با میزان جرم و جنایت تناسب ندارد و عدالت واقعی را برقرار نمیسازد; کسی که دستان خود را به خون هزاران نفر آلوده کرده و انبوه بیشماری را معلول و ناتوان ساخته است، چگونه میتواند مجازاتی در خور جنایتخویش دریافت دارد؟ ادیان الهی با تاکید بر زندگی پس از مرگ به این پرسش پاسخی روشن میدهند و در برابر هر ستمی عقوبتی در خور مینهند . (7) به فرموده امام علی علیه السلام دنیا نه جایگاه پاداش مؤمنان است و نه محل عقاب کافران . (8) از این رو، نه نیکان را شاید که بدان دل ببندند و نه بدکاران میتوانند با سرگرم شدن به خوشیهای زودگذرش، از عذاب الهی برهند .
ان الله سبحانه لم یرضها ثوابا لاولیائه و لا عقابا لاعدائه . (9) خدا دنیا را پاداشی نپسندید برای دوستانش و نه کیفری برای دشمنانش .
از دیدگاه مکتب علوی، خداوند در کمین ستمکاران است; و اگر چند روزی به آنان مهلت میدهد، دیری نخواهد پایید که به سزای کردارشان میرساند (10) و داد مظلومان را از آنان میستاند . (11) البته این به معنای تشویق ستم پذیری و سازشکاری نیست; زیرا امام علی علیه السلام نه تنها سازش با ظلم را برنمیتابد، بلکه گفتن سخن حق نزد پیشوای ستمگر را از جهاد در راه خدا برتر میشمارد . (12) با این حال، برای کسانی که از گرفتن حق خویش ناتوانند، هیچ چیز از این سخن تسلی بخشتر نیست که عدل الهی برای ظالمان، از ستمی که آنان بر ستمدیده روا داشتهاند، بسیار شکنندهتر است (13) «یوم العدل علی الظالم اشد من یوم الجور علی المظلوم» . (14)
3 . فرونشاندن عطش جاودانگی
میل به فناناپذیری و جاودانگی یکی از نیازهایی است که در اعماق جان انسان ریشه دارد و ترس از به پایان رسیدن زندگی، به شدت وی را میآزارد . (15) آدمی تنها به زنده بودن نام و یاد خویش دلخوش نمیگردد، بلکه فطرتا در پی فناناپذیری روان خویش است، آلکسیس کارل میگوید:
مردم . . . نه تنها در این جهان، بلکه در ورای قبر نیز به شدت خواستار زندگیاند و برایشان کافی نیست که فقط در آثار خود . . . زنده بمانند . . . آن چه ما خواستار آنیم قبل از همه، بقای شخصی است و این که بعد از مرگ، عزیزان خود را ببینیم و در دنیایی از صلح و عدالت قدم بگذاریم . (16)
کسانی که مرگ را پایان حیات انسان میشمارند، به پوچ انگاری میرسند و زیستن در این جهان را بیمعنا مییابند . (17) از این رو، خاستگاه نیاز انسان به جاودانگی، آرزوی رهیدن از فساد و تباهی است نه غرور و خودخواهی .
جست و جوی نام . . . از غرور نیست، از بیم ابتر ماندن است . اگر در آرزوی همه چیز شدن هستیم، فقط از آن رو است که میخواهیم از هیچ بودن بگریزیم . باری، ما آرزومند نجات دادن خاطره و یاد و نام خویشیم . این یاد و نام چقدر دوام دارد؟ حداکثر مادامی که بشر باقی میباشد . چه میشود اگر یاد و نام ما، در خدا بقا مییافت . (18)
آری، تنها دین الهی است که با تاکید بر حیات جاویدان انسان و زندگی پس از مرگ، به این نیاز اصیل آدمی پاسخ میگوید و عطش جادوانه زیستن را فرو مینشاند . دانشمندان خداناگرا برای زدودن ترس از فناپذیری از دل آدمی بسیار کوشیدهاند; اما توفیق چندانی نیافته و در سرکوب این گرایش ذاتی انسان، ناتوان ماندهاند . (19) در نگاه ادیان آسمانی، مرگ آغاز زندگی حقیقی است . (20) این تفسیر از مرگ به زندگی معنا میبخشد و خداباوران را به استقبال عاشقانه از شهادت میکشاند . چنین است که امام علی علیه السلام میفرماید:
و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه; (21) به خدا سوگند، انس پسر ابوطالب به مرگ، بیش از دلبستگی کودک به پستان مادر خویش است .
در دیدگاه امیرمؤمنان، مرگ نه سر آغاز جدایی، بلکه زمینه ساز والاترین وصال است . (22) از این رو، آنچه ناگواریهای زندگی و زیستن با سست پیمانان را بر آن حضرت آسان میکند، شوق شهادت و لقای الهی است .
به خدا اگر آرزوی شهادتم به هنگام رویارویی با دشمن نبود، و دل نهادنم بر مرگ خویش نمینمود، دوست داشتم یک روز با اینان به سر نبرم و هرگز دیدارشان نکنم . (23)
4 . تقویت صبر و بردباری
نقش دین در بالا بردن قدرت تحمل مشکلات چنان است که برخی از جامعه شناسان این نکته را خاستگاه پیدایش ادیان دانسته، و بر آن شدهاند که «دین اساسا پاسخی استبه دشواریها و بیعدالتیهای زندگی و میکوشد تا این ناکامیها را توجیه کند» . (24)
گوینده این سخن - چون بسیاری دیگر از کسانی که دین را واکنشی در برابر نیازهای فردی و اجتماعی بشر میدانند و از بعد فراطبیعی آن غفلت میورزند - میان خاستگاه دین و پیامدهای آن فرق نمینهد و در تحلیلی یکسونگرانه، دین را توجیهی برای ناکامیهای زندگی میشمارد . با این همه، نمیتوان این حقیقت را نادیده گرفت که هیچ چیز مانند دین نتوانسته استبه آدمی در برابر سختیها پایداری بخشد و در بن بستها روزنه امید بگشاید . (25)
• هیچ کنجی بیدد و بیدام نیست جز به خلوتگاه حق آرام نیست (26)
• جز به خلوتگاه حق آرام نیست (26) جز به خلوتگاه حق آرام نیست (26)
انسان دین باور، پیروزی و شکست، رفاه و تنگدستی (27) و نیکبختی و سیه روزی، همه را پذیرفتنی مییابد و بدون آن که از تلاش دستبردارد، به هر آن چه که جانان میپسندد، دلخوش است . به فرموده امیر مؤمنان علیه السلام، پرهیزگاران در تجارتی سودمند، دراین دنیا بر ناگواریها شکیب میورزند تا آسایش جهان دیگر را به دست آورند:
صبروا ایاما قصیرة اعقبتهم راحة طویلة، تجارة مربحة یسرها لهم ربهم (28) ; روزی چند را با شکیبایی به سر بردند که آسایشی دراز مدت را برایشان به دنبال آورد، تجارتی سودمند بود که پروردگارشان برای آنان فراهم کرد .
آسان انگاری سختیهای دنیوی به آن جا میرسد که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شهادت امیر مؤمنان را پیش گویی میکند و از چگونگی صبرش میپرسد، این پاسخ را دریافت میدارد: «ای رسول خدا، نه جای شکیبایی کردن است، که جای مژده شنیدن و شکر گزاردن است» . (29) و شاگرد و دست پرورده آن حضرت، زینب علیها السلام پس از واقعه کربلا، در پاسخ ابن زیاد که میپرسید: «کار خدا را با برادر و خویشاوندانت چگونه دیدی؟» جملهای بر زبان راند که خداناباوران هرگز معنایش را در نمییابند: «ما رایت الا جمیلا (30) ; جز نیکی و زیبایی ندیدم» .
• یکی درد و یکی درمان پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
• یکی وصل و یکی هجران پسندد پسندم آنچه را جانان پسندد پسندم آنچه را جانان پسندد
________________________________________
1) زیگموند فروید (1856- 1939 م) از کسانی است که از این زاویه به دین نگریسته و بدون استناد به شاهد و مدرکی، سرآغاز دین و بلکه تمدن بشری را چنین دانسته است: «روزی روزگاری در یک زمان بسیار دور، انسان ابتدایی و یا شاید نیاکان ما قبل انسانی انسان، در حالتی که داروین رمه آغازین مینامد، زندگی میکرد . این رمه ترکیب میشد از نر مسلطی که تعدادی از مادهها را در انحصار خود داشت و آزمندانه همه آنها را برای خود میخواست . این پدر نیرومندتر، حسودتر و خشنتر نرهای دیگر دستهاش را که پسران خودش و فرزندان مادههایش بودند، از مادهها دور نگه میداشت و آنها را به حاشیه گروه رانده بود . به هر روی، روزی فرا رسید که این مردان حاشیهای . . . دستبه دست هم دادند و پدر مسلط را کشتند [ . . . سپس] این وحشیان آدمخوار قربانی شان را خوردند . . . برادران پس از پیروزی از کرده شان دچار پشیمانی میشوند و . . . برای جبران و کفاره عمل وحشتناکشان دو ممنوعیت را اختراع کردند: یکی آن که جانشینی نمادین به صورت یک نوع حیوان را به جای پدر گذاشتند، . . . دوم آن که آنها با حرام کردن مادههای آزاد شده بر خودشان، از ثمرات پیروزی شان چشم پوشی کردند . . . همه مذاهب بشری واکنشهاییاند در برابر همین رویداد بزرگی که فرهنگ با آن آغاز میشود و از آن زمان تاکنون نگذاشته است که انسان آرام بگیرد .» (ملکم همیلتون، جامعهشناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، مؤسسه تبیان، تهران، 1377، ص 103- 105 .)
2) ر . ک: صفدر صانعی، آرامش روانی و مذهب، انتشارات پیام اسلام، قم، بیتا; سید محمد حسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، صدرا، قم و تهران، بیتا، ص 8; ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1372 ش، ص 193 .
3. Pull Tillich, The Shaking of the Foundations, charles Scribner|s Son, New York , 1948; P.157 .
4) ر . ک: مصطفی ملکیان، جزوه کلام جدید 2، ص 105- 125 .
5) نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1378 ش . خطبه 227، ص 261 .
6) مصطفی ملکیان، پیشین، ص 127- 129 و ر . ک: ملکم همیلتون: پیشین، ص 277 .
7) ر . ک: محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1376، ج 3- 1، ص 493 .
8) ر . ک: حبیب الله هاشمی خویی، منهاج البراعة، منشورات المکتبة الاسلامیة، تهران، 1388 ق، ج 21، ص 492- 493 .
9) نهج البلاغه، حکمت 415، ص 435 .
10) همان، خطبه 97، ص 88 .
11) همان، نامه 53، ص 340 (عما قلیل . . . ینتصف منک للمظلوم .)
12) همان، حکمت 374، ص 429 .
13) ر . ک: حبیب الله هاشمی خویی، پیشین، ج 21، ص 426 .
14) نهج البلاغه، حکمت 341 و ر . ک: حکمت 241 .
15) ر . ک: مصطفی ملکیان، پیشین، ص 126 .
16) آلکسیس کارل، مجموعه آثار و افکار (راه و رسم زندگی)، ترجمه پرویز دبیری، نشر ناهید، اصفهان، بیتا، ص 176 .
17) زبان حال این گروه چنین است: ز آوردن من نبود گردون را سود/وز بردن من جاه و جلالش نفزود/از هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود/کآوردن و بردن من از بهر چه بود .(رباعیات خیام، تصحیح جلالالدین همایی، نشر هما، تهران، 1367، ص 16 .)
18) میگل داوناموتو، درد جاودانگی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، نشر البرز، تهران، 1370 ش، ص 94- 95 .
19) عبدالله نصری، خدا در اندیشه بشر، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، 1373 ش، ص 260 .
20) انما خلقت للآخرة لاللدنیا» .(نهج البلاغه، نامه 31، ص 303 .)
21) نهج البلاغه، خطبه 5، ص 13، همچنین ر . ک: خطبه 180، ص 188 و نامه 62، ص 347 .
22) همان، نامه 28، ص 294 .(احب اللقاء الیهم لقاء ربهم .)
23) همان، نامه 35، ص 310 .
24) ملکم همیلتون، پیشین، ص 241 . مارکس نیز دین را «پناهگاهی در برابر خشونت واقعیتهای روزانه» میداند (گیدنز، جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، تهران، 1377 ش، ص 429) ; اما بر این باور است که دین «مانند داروهای مخدر تنها تسکین موقتی میبخشد، آن هم به بهای کند شدن حواسو پیامدهای جانبی ناخوشایند» . ملکم همیلتون، پیشین، ص 143 .)
25) ر . ک: ناصر مکارم شیرازی، انگیزه پیدایش مذاهب، مؤسسه مطبوعاتی هدف، قم، بیتا، ص 182 و 199; ویلیام جیمز، پیشین، ص 26 و عبدالکریم سروش، حکمت و معیشت، صراط، تهران، 1376 ش، دفتر دوم، ص 122 .
26) جلال الدین مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، انتشارات ناهید، تهران، 1375 ش، دفتر دوم، بیت 591
27) نهج البلاغه، خطبه 23، ص 23 .
28) همان، خطبه 193، ص 225 .
29) همان، خطبه 156، ص 156 .
30) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، ج 45، ص 116 .