محبت نیاز اساسی کودکان
محبت به کودکان
نیاز به محبت و یا به عبارت کامل تر نیاز به محبت متقابل (اینکه فرد هم بتواند مورد محبت واقع شود و هم بتواند به دیگران محبت نماید) از نیازهای اساسی انسان به شمار می رود. بر اساس تحقیقات روانشناسی این نیاز در سراسر زندگی فرد, خصوصا در سالهای اولیه زندگی نقشی موثر دارد. چنانکه رشد و سلامت شخصیت کودک همان اندازه که به نیازهای بدنی مبتنی است, نیازمند به محبت می باشد.(1)
علاقه به فرزند یک امر طبیعی است, کمتر پدر و مادری پیدا می شود که قلبا فرزند خود را دوست نداشته باشند, ولی دوست داشتن تمامی کودکان دارای ارزش است. انسانهای رشد یافته که درجاتی از کمال را طی نموده اند تمامی کودکان را دوست دارند, چون تمامی هستی را جلوه های خداوندی می دانند و کودکان نیز یکی از جلوه های خداوندیاند.
((کودکان به محبتی نیازمندند که آثار آن را در رفتار والدین (بزرگترها) مشاهده و لمس نمایند. محبتهای قلبی والدین نسبت به کودکان باید در نوازشها, بوسه ها, در آغوش گرفتنها, تبسمها و حتی آهنگ محبتآمیز سخنان والدین مشاهده شود. ممکن است والدین فرزند خود را دوست داشته باشند, اما این محبت را اظهار نکنند, این نوع محبت تإثیر چندانی ندارد و گاه اثر منفی دارد چون تفکر کودک در سطح عینیات می باشد و هر چیزی را که مشاهده و لمس کند برایش معنی و مفهوم پیدا می کند. ))(2)
بنابراین والدین باید دوست داشتن و علاقه خویش را در رفتار نشان داده و ابراز نمایند, محبت را باید از دل به زبان و عمل آورد تا کودک آن را با تمام وجود احساس و لمس کند.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید: ((هرگاه یکی از شما کسی را دوست دارد باید او را آگاه گرداند.))(3)
امام صادق(ع) فرمود: حضرت موسی از خدای متعال سوال کرد افضل اعمال چیست؟ فرمود: ((دوست داشتن فرزندان بهترین اعمال است, زیرا آفرینش آنان بر توحید است و اگر مرگشان فرا رسید به رحمت من داخل بهشت خواهند شد.))(4)
و نیز امام صادق(ع) فرمود: ((خدا بنده اش را به واسطه شدت محبتی که نسبت به فرزند خود دارد, مورد مرحمت قرار می دهد.))(5)
فضل بن عمر می گوید بر امام کاظم(ع) وارد شدم دیدم آن حضرت فرزند[ علی بن موسی الرضا] را در دامان خود نشانده او را می بوسد و زبانش را می مکد و گاه بر شانه اش می گذارد و گاه او را در آغوش می گیرد و می گوید: پدرم فدای تو باد. چه بوی خوشی داری و چه اخلاق پاکیزه ای و چه روشن و آشکار است, فضل و دانشت.(6)
اظهار محبت و علاقه پیامبر(ص) به کودکان
مهر و عطوفت رسول اکرم(ص) شامل همه کودکان می شد, رسول اکرم(ص) وقتی از سفری مراجعت می فرمودند و در راه با کودکان مواجه می شدند به احترام آنان می ایستادند, کودکان میآمدند, حضرت بعضی را در آغوش می گرفتند و بعضی را بر پشت و دوش خود سوار می کردند و به اصحاب خویش نیز توصیه می فرمودند که چنین کنند, بچه ها از این صحنه های مسرتآمیز بی اندازه خوشحال می شدند و این خاطرات شیرین را هرگز فراموش نمی کردند.(7)
روزی پیامبر(ص) نشسته بودند, حسن(ع) و حسین(ع) وارد شدند, حضرت به احترام آنها از جای برخاستند و به انتظار ایستادند, کودکان در راه رفتن ضعیف بودند, لحظاتی چند طول کشید, نرسیدند. آن حضرت به طرف کودکان پیش رفتند و از آنان استقبال نموده آغوش باز کرده و هر دو را بر دوش خود سوار نمودند و به راه افتادند و در همان حال فرمودند:
((فرزندان عزیز, مرکب شما چه خوب مرکبی است و شما چه سواران خوبی هستید. ))(8)
گاهی مادران, کودکان خردسال خویش را به پیامبر گرامی اسلام می دادند که برای آنها دعا کند, اتفاق می افتاد که احیانا آن کودکان جامه ایشان را در اثر ادرار آلوده می کردند, مادران ناراحت و شرمنده می شدند و حضرت به آنان می فرمود: ادرارش را قطع مکنید و کودک را به حال خود می گذاشت تا ادرارش تمام شود, سپس برایش دعا می کرد یا نامی برای او انتخاب می نمود و بدین ترتیب باعث سرور و شادی پدر و مادر طفل می گشت, و آنها احساس نمی کردند که پیامبر از ادرار فرزندشان ناراحت شده باشد. (9)
علاقه و اظهار محبت امام خمینی به کودکان
امام خمینی که الگوی مجسم اسلام در قرن معاصر بودند, در تمامی امور زندگی همانند جد بزرگوارش پیامبر گرامی اسلام(ص) عمل می کردند, ایشان به لحاظ سلامت روانی دارای سلامت روان بوده و شخصیتی رشد یافته بودند و به دلیل همین سلامت روحی و روانی به کودکان علاقه مند بوده و به آنان عشق می ورزیدند.
در باره علاقه مندی امام به کودکان, خانم زهرا اشراقی نقل می کند: گاهی من دخترم فاطمه را به منزل ایشان نمی بردم. یک روز وارد خانه امام که شدم, دیدم دارند توی حیاط قدم می زنند. تا سلام کردم, گفتند: ((بچه ات کو؟)) گفتم: ((نیاورده ام. اذیت می کند.)) به حدی ایشان ناراحت شدند که گفتند: اگر این دفعه بدون فاطمه می خواهی بیایی, خودت هم نباید بیایی.
این نکته نشانگر روح ظریف امام است. از ایشان می پرسیدم: آقا! شما چرا اینقدر بچه ها را دوست دارید؟ چون بچه های ما هستند دوستشان دارید؟
می گفتند: نه, من حسینیه که می روم, اگر بچه باشد, حواسم دنبال او می رود. این قدر من دوست دارم بچه ها را! بعضی وقتها که صحبت می کنم, می بینم که بچه ای گریه می کند یا دست تکان می دهد و اشاره به من می کند, حواسم پیش او می رود.(10)
عیسی جعفری نیز از علاقه و محبت امام به کودکان چنین می گوید:
آقا خیلی مهربان بودند. یک روز با علی به باغی رفتیم. یکی از محافظان, دختری داشت, علی به زور گفت:
باید او را ببریمش پهلوی امام. سپس او را برد پیش امام. وقت ناهار بود. امام به علی گفت:
دوستت را بنشان, می خواهیم ناهار بخوریم.
او هم بچه را نشاند تا ناهار بخورد. ما دو سه دفعه رفتیم که بچه را بیاوریم که مزاحم امام نباشد, ایشان گفتند نه, بگذارید ناهارش را بخورد.
بعد که ناهارش را خورد, رفتیم و بچه را آوردیم. امام پانصد تومان هم به بچه هدیه داده بودند. این قدر با بچه ها الفت داشتند و مهربان بودند, تنها با علی این طور نبودند, بلکه همه بچه ها را دوست داشتند.(11)
یکی از برادران فیلمبردار در جماران می گوید: وقتی امام از بیمارستان قلب به منزلشان آمدند, برای فیلمبرداری به اتاقشان رفتم. آن روز پسر کوچکم همراهم آمده بود. قبلا به او گفته بودم که توی اتاق باید ساکت باشی و شلوغ نکنی. من مشغول فیلمبرداری شدم و پسرم هم مشغول بازی شد. دیدم خیلی سر و صدا راه انداخته. او را صدا زدم و با عصبانیت گفتم: ((مگر قرار نبود سر و صدا نکنی؟ مگر نمی دانی امام مریض هستند؟))
امام که حرفهای مرا شنیدند, به آرامی به من گفتند: ((به بچه کاری نداشته باش, بچه ها آرامش قلب من هستند ...)) از طرف امام شرمنده شدم. دیدم امام چه علاقه ای به بچه ها دارند و نمی توانند ناراحتی بچه ها را ببینند.(12)
دکتر فریده مصطفوی در باره علاقه مندی امام خمینی چنین نقل می کنند:
امام بچه های خردسال را خیلی دوست می داشتند. آن قدر به بچه های کوچک علاقه مند بودند که می گفتند:
((در نجف از حرم که برمی گشتم, بچه ها را با وجود اینکه کثیف بودند, خیلی دوست می داشتم. بچه ها تا جلوی منزل دنبال آقا میآمدند.))(13)
تإثیر محبت بر روی کودکان
محبت برای انسان یک نیاز طبیعی است, چنانکه انسان به آب و غذا نیاز دارد به محبت نیز نیاز دارد. انسان نفس خویش را طبعا دوست دارد و دلش می خواهد که محبوب دیگران نیز باشد. کودک بیش از بزرگترها به این آب حیات نیاز دارد.
محبت چون یک نیاز طبیعی است وجود و عدم آن در تعادل و عدم تعادل روح تإثیر فراوان دارد. کودکی که در محیط گرم محبت پرورش می یابد روانی شاد و دلی آرام و بانشاط دارد. به زندگی امیدوار و دلگرم است, خود را در این جهان پرآشوب تنها و بی کس نمی داند, تا تعادل و آرامش نفسانی خویش را از دست بدهد. در پرتو محبت صفات عالی انسانیت و عواطف و احساسات کودک به خوبی پرورش می یابد و نتیجه آن, پرورش انسانی متعادل خواهد بود.
سلامت جسم; احساس محبوبیت, در آرامش نفس تإثیر دارد و آرامش نفس نیز بدون شک در سلامت اعصاب و جسم تإثیر فراوانی خواهد داشت. جسم و جان کودکی که از محبتهای گرم پدر و مادر اشباع می شود و از آرامش نفسانی و اعتماد برخوردار است, بهتر از کودکی که فاقد چنین نعمت بزرگی است, رشد و پرورش می یابد.
اظهار محبت را یاد می گیرد; کودک در محیط گرم محبت, اظهار محبت را از پدر و مادر یاد می گیرد, خوش قلب و خیرخواه و انسان دوست بار میآید, چون طعم شیرین محبت را چشیده در فردای زندگی حاضر است این آب حیات را بر دیگران نیز ایثار کند. چنین انسانی وقتی بزرگ شد, همین اظهار محبت را نسبت به همسر خود, نسبت به فرزندان خود و نسبت به دوستان و معاشرین و همه انسانها انجام خواهد داد. با محبتهای گرم خود همه را شاداب می گرداند و در مقابل, از محبتهای متقابل دیگران نیز برخوردار خواهد شد.
به محبت کننده علاقه پیدا می کند; چون انسان حب ذات دارد, علاقه مندان خود را نیز دوست می دارد, نسبت به آنان خوش بین می شود. وقتی کودک مورد محبت پدر و مادر قرار گرفت, متقابلا به آنان علاقه مند می گردد.
پدر و مادر را افرادی قدرشناس و خیرخواه و قابل اعتماد می شناسد و به حرف آنان بهتر گوش می دهد. چنین پدر و مادری بدون شک بهتر می توانند در تربیت صحیح فرزندان خویش موفق باشند.
مصونیت از انحرافات; اظهار محبت, کودک را از ابتلإ به عقده نفسانی و احساس کمبود حقارت مصون می دارد, برعکس کودکی که از محبتهای گرم پدر و مادر محروم بوده, یا نیاز او درست اشباع نشده, در نفس خویش احساس محرومیت می کند. نسبت به پدر و مادر و دیگران که او را دوست ندارند عقده نفسانی پیدا می کند, چنین انسانی در معرض هر گونه انحراف و فسادی خواهد بود. به عقیده بسیاری از دانشمندان اکثر تندخویی ها, خشونتها, لجبازیها, زورگویی ها, بدبینی ها, اعتیادها, افسردگی ها, گوشه گیریها, ناامیدیها, ناسازگاریهای افراد, معلول عقده حقارتی است که در اثر محرومیت از محبت به وجود آمده است. در اثر این عقده حقارت ممکن است دست به دزدی یا قتل نفس یا طغیان بزند تا از پدر و مادر و مردمی که او را دوست ندارند انتقام بگیرد. حتی ممکن است خودکشی کند تا از وحشت دردناک محبوب نبودن نجات یابد.
بسیاری از کودکان و نوجوانانی که از منزل و شهر و دیار خود فرار کرده اند انگیزه فرار خود را کم مهری پدر و مادر معرفی کرده اند.(14)
پیامها و نتایج
نیاز به محبت از نیازهای اساسی انسان است که از ابتدای وجود تا زمان مرگ در انسان وجود دارد.
محبت والدین به فرزند بهتر است که در رفتار نشان داده و اظهار شود.
محبت به کودک موجب سلامت جسمی, روانی, قدرشناسی, اعتماد به نفس و مصونیت از انحراف کودک می شود.
رسول خدا(ص) می فرمود: ((من بچه ها را به جهت پنج خصوصیت دوست دارم:
آنکه بسیار گریه می کنند و دیده گریان کلید جنت است;
آنکه با خاک بازی می کنند (متکبر و پرنخوت نیستند);
آنکه با یکدیگر دعوا می کنند اما زود آشتی کرده و کینه به دل نمی گیرند;
آنکه چیزی برای فردای خود ذخیره نمی کنند, چون آرزوی دور و دراز ندارند;
آنکه خانه می سازند و بعد خراب می کنند, دلبسته و وابسته به چیزی نیستند. ))(15)
دکتر فاطمه طباطبایی در باره علاقه امام به کودکان می گوید: علاقه حضرت امام به کسانی زیادتر بود که به خدا نزدیکتر بودند. مثلا بچه ها را خیلی دوست داشتند. وقتی علی مرا می بوسیدند, می گفتند این بچه جدیدالعهد و ملکوتی است, این بچه به مبدإ نزدیکتر است, این بچه پاکیزه تر است.(16)
همان طور که بیان شد دوست داشتن فرزند و نوادگان و نزدیکان امری طبیعی و فطری است, ولی دوست داشتن همه کودکان دارای ارزش است, یکی از معیارهای سلامت روانی, دوست داشتن همه انسانها خصوصا کودکان است, و کسانی که همه کودکان را دوست دارند به سلامت روحی و روانی نزدیکترند و به تعبیر دیگر به کمال و رشد خویشتن نزدیک شده اند.
امام خمینی با سن بالا و حجم کار فراوان اوقاتی از زندگی خویش را با کودکان سپری می کردند و در مقابل سر و صدا, جست و خیز و دیگر کارهای کودکان اظهار ناراحتی نکرده و به اطرافیان نیز سفارش می کردند این گونه رفتارهای کودکان طبیعی بوده و بزرگترها باید با سعه صدر و صبر و حوصله رفتار آنان را بپذیرند.
پرخاشگری, گوشه گیری و بسیاری از اختلافات دیگر کودکان معلول کمبود امنیت, محبت و شادی است که کودکان در زندگی تجربه کرده اند.
همه نظریه پردازان آسیب شناسی روانی بر عقیم گذاشتن نیاز به محبت به عنوان اصلی اساسی در تصویر مربوط به ناسازگاری تإکید داشتند.(17)
منابع:
میرزا بیگی, علی. نقش نیازهای روانی در بهداشت روانی و آموزش و پرورش, انتشارات اطلاعات, 1367.
امینی, ابراهیم. اسلام و تعلیم و تربیت, ج2, انتشارات انجمن اولیإ و مربیان, 1372.
ستوده, امیررضا. پا به پای آفتاب, گفته ها و ناگفته ها از زندگی امام خمینی(ره), ج2, نشر پنجره, 1373.
گروگان, حمید. امام و بچه ها, انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
ستوده, امیررضا. پا به پای آفتاب, گفته ها و ناگفته ها از زندگی امام خمینی(ره), ج1, نشر پنجره, 1373.
گروه تعلیمات دینی دفتر تحقیقات و برنامه ریزی درسی, آشنایی با شیوه زندگی پیامبر اسلام(ص) (سیره نبوی), شرکت چاپ و نشر ایران, 1368.
فرلو, آبراهام. به سوی روان شناسی بودن, ترجمه: احمد رضوانی, انتشارات آستان قدس رضوی, 1371.
پینوشتها:
1ـ نقش نیازهای روانی در بهداشت روانی و آموزش و پرورش ـ علی میرزابیگی.
2ـ اسلام و تعلیم و تربیت, ج2, ص197, ابراهیم امینی.
3ـ بحارالانوار, ج71, ص182.
4ـ مستدرک الوسائل, ج2, ص615.
5ـ وسائل, ج15, ص98.
6ـ محجه البیضإ, ج3, ص366.
7ـ همان.
8ـ بحارالانوار, ج43, ص285.
9ـ مکارم الاخلاق, ص25.
10ـ سروش, شماره 476.
11ـ پا به پای آفتاب, ج2, ص66.
12ـ امام و بچه ها, حمید گروگان.
13ـ پا به پای آفتاب, ج1, ص107.
14ـ اسلام و تعیلم و تربیت, ج2, ص194 و 193, امینی.
15ـ آشنایی با شیوه زندگانی پیامبر اسلام(ص), ص39.
16ـ پا به پای آفتاب, ج1, ص194.
17ـ انگیزش و شخصیت, ص81.
مفهوم «عزت نفس»
شاید برای شما نیز پیش آمده باشد که به چیزی «نیاز» داشتهاید،ولی برای حفظ آبرو و «موقعیت» خویش، آن را با کسی مطرحنساختهاید. یا گاهی مشکلی برایتان پیدا شده، اما آن را در حدیندانستهاید که برای چارهجویی و حل آن، آن را با کسی در میانبگذارید.
آیا تا کنون شده است که برای روبهرو نشدن با یک نفر ناباب، راهخود را کج کنید، و برای دهان به دهان نشدن با یک فرد هرزه و هتاک،دندان روی جگر گذاشته، حتی به دفاع از خویش نپرداختهاید؟
اینها و نمونههای دیگری از این قبیل، شواهدی بر روحیهایمتعالی است که از آن با «عزت نفس» یاد میکنیم.
جان آدمی عزیز است و رفاه و برخورداری دوست داشتنی است;اما انسانیت انسان بالاتر از هر چیز است و شخصیت و آبرو قیمتیبسیار بالاتر از مال و اندوخته دارد. «کرامت نفس» نیز، ارزشی برتر ازمعادلات و محاسبات منفعتگرایانه و مادی دارد.
وقتی انسان به چیزی طمع میبندد، بخشی از انسانیت والایخویش را در معرض خطر و تلف شدن قرار میدهد تا آن «خواسته» رابرآورده سازد. گاهی هم حق و دین و شرف و کرامت نفس، زیر «پا»گذاشته میشود تا آن مطلوب و خواسته به «دست» آید. آیا به راستیخواستههای نفسانی تا این حد مهم است که در چنین معامله زیانباریپیگیری شود؟
چگونه میتوان به خواستههای دل، بیحساب و بیحد و مرزرسید، بیآنکه از معنویت و کمال و ارزش، چیزی را فدا کرد و از دستداد؟
صاحبان «عزت نفس»، هرگز آبروی خود را به کف نانینمیفروشند و به خاطر «مناعت طبع»، هرگز خواستههای دل رازمینهساز حقارت و زبونی و خفت و خواری نمیکنند.
بهای وجود
نماد دیگری از «عزت نفس»، آن است که انسان، پاسدار کرامتوجودی خویش باشد و ارزش فوق مادی خود را با خواستههای حقیرو هوسهای ناپایدار و درخواستهای ذلتبار، لکهدار نسازد. «عزت» بهمعنای صلابت و استواری و نفوذناپذیری و تسخیر نشدن و فرونپاشیدن و سست نشدن و نبودن است. انسانی عزیز است که به پستیها وحقارتها راه ندهد که در زمین دل و جان و زمینه شخصیت او نفوذ کند.کسی عزت نفس دارد که هویت انسانی خویش را در مقابل ضربههایخردکننده فسادها و تباهیها حفظ کند و این جز در سایه «خودشناسی» وآگاهی به ارزش انسانی و والایی جایگاه معنوی انسان فراهم نمیآید.
انسان خود را با چه چیزی مقایسه میکند و به چه چیزیمیفروشد و خود را به چه میدهد و چه میگیرد؟ اصلا انسان به چه وچند میارزد؟
حضرت علی(ع) در سخن زیبا و بلند و شیوایی، در بیان جایگاهرفیع انسان و ارزش وجودی او میفرماید: «بدانید که برای جانها ووجودهای شما، قیمت و بهایی جز «بهشت»، نیست. آگاه باشید و خود را جز بهبهشت نفروشید»:
«انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنة، فلا تبیعوها الا بها.» (1) .
کسی که این جایگاه را بشناسد و از آن مراقبت کند، هرگز به پستیو حقارت و طمع و ذلت کشیده نمیشود و گوهر خود را به تمنیاتنفسانی و خواهشهای مادی نمیفروشد. عزت نفس، مانع میشود کهانسان آگاه، خود را ارزان بفروشد.
خواستن، پل ذلت
«کیان وجودی» انسان، گاهی به خاطر «طلب» در هم میشکند. هرکس میکوشد خود را کامل و بینیاز و بزرگوار جلوه دهد و شخصیتخویش را نگهبان باشد. ولی گاهی افراد سست اراده و طماع در برابر«خواستن»، آن گوهر را از کف میدهند.
خواستن، سند «احتیاج» است و نشانه فقر و ناداری. گاهی یک«آبرو» در گرو یک «درخواست» قرار دارد و با گشودن دست نیاز، آن آبروو حیثیتسالیان دراز، یکباره بر خاک میریزد و بر باد میرود.
امام علی(ع) فرموده است:
«ماء وجهک جامد تقطره السؤال، فانظر عند من تقطره؟»; (2) .
آبروی تو، جامد است و با سؤال و درخواست، قطره قطرهمیریزد. بنگر که قطرات آبرو را پیش چه کسی میریزی!
و چه زیبا گفته است صائب تبریزی:
دست طلب چو پیش کسی میکنی دراز.
پل میکشی که بگذری از آبروی خویش.
بدترین وضع، آن است که حرص و طمع و تکاثر و افزونطلبی،انسان را به «خواستن» وادار سازد و برای ستیافتن به آنچه که ندارد،دستبه هر کاری بزند و پیش هر کس و ناکسی کوچک شود و التماسو خواهش کند و کوچک شود، غلام و چاکر این و آن گردد، تا از اینرهگذر، چیزی بر «داشته»هایش بیفزاید و یا به برخی از «خواسته»هایشبرسد.
مگر دنیا چه اندازه میارزد که انسان، اعتبار و شرف خود را در گروآن بگذارد؟
مگر پول، چقدر مقدس است که انسان، عزت نفس خویش را با آنمبادله کند؟
آیا باید به هر خواستهای رسید؟ و هر چه را «دل» خواست، بایدتامین کرد؟ پس عفاف و کف نفس و کنترل غرایز و تمنیات و مهار زدنبر حرص و آز، برای کجا و کی و چه کسانی است؟!
در این داد و ستد، چه میدهیم و چه به دست میآوریم؟
سخنی زیبا از حضرت علی(ع) نقل شده است:
«و اکرم نفسک عن کل دنیة و ان ساقتک الی الرغائب، فانک لن تعتاض بماتبذل من نفسک عوضا»; (3) .
خویشتن را از هر چه که پستباشد، والاتر بدان و پرهیز کن. هرچند تو را به خواستهها و آمالتبرساند. چرا که تو هرگز از آنچه که از«خویش» میدهی، چیزی عوض نخواهی یافت.
مساله بر سر شرافت و کرامت انسان است. وقتی در این داد و ستد،در مقابل «دنیا» و خواهشهای نفسانی قرار گرفت و بخشی از آن به هدررفت و تباه شد، دیگر جایگزینی برای آن پیدا نخواهد شد.
چه بسیار عزیزانی که در چاه «خواستن» افتادند و چون با طنابدیگران بیرون آمدند و به خواستههای نفسانی رسیدند، زیر بار منتدونان ماندند و عزت خویش را در همان چاه وا نهادند و کرامت را باوابستگی به دیگران معامله و مبادله کردند.
نخواه، تا عزیز بمانی. طمع مدار، تا سربلند باشی و قانع باش، تااسیر نگردی.
این رهنمود مولای آزادگان حضرت امیر(ع) است که فرمود:«القناعة تؤدی الی العز»; (4) قناعت، عزت میآورد. و نیز سخن او است که:«العز مع الیاس»; (5) عزت، همراه با ناامیدی از دست مردم است. به آنچهداری قانع باش و به داشتههایتبساز، تا عزیز باشی.
حفظ گوهر عزت
نگهبانی از گوهر عزت و کرامت، وظیفه است. نباید خود را درمعرض تحقیر و توهین قرار داد. انسان باید از کاری که بهمعذرتخواهی وادار شود پرهیز کند، تا از این طریق هم، وجهه و آبروو اعتبارش صدمه نبیند. معاشرت بزرگوارانه، برای مصون ماندن ازتعرض و دشنام نااهلان، نگهبانی از عزت نفس است. رسیدن به اینهدف، تنظیم خاصی را در روابط انسان با دیگران میطلبد، رابطهای برمبنای هوشیاری و حفظ عزت و مناعت و زیر پا گذاشتن طمعها وخواهشها.
باید چنان زیست که به پرداخت جریمه، مجبور نشد،
باید چنان کار کرد، که مورد توبیخ و ملامت قرار نگرفت،
باید آن گونه رفتار کرد که از سوی دیگران، توهینی به انسانصورت نگیرد. حداقل، بخشی از اینها به دست ماست. البته نه به اینمعنا که انسان از انجام وظیفه گفتاری و کرداری و موضعگیری در جایمناسب، شانه خالی کند، بلکه موجبات وهن و توهین نسبتبه خویشو تحقیر شدن در حضور جمع را فراهم نیاورد.
هم در برخورد با قدرتمندان باید «عزت دینی» خود را پاسدارباشیم، هم در مواجهه و معاشرت با پولداران، از رفتار ذلیلانه و حقیرانهپرهیز کنیم. این گونه میتوان موسای عزت را در برابر فرعون قدرت،سربلند نگه داشت. اگر کسی ثروتمندی را به خاطر پولش احترام کند،دین و شرافتخود را زیر پاهای خویش، له کرده است. به تعبیرحضرت علی(ع):
«من اتی غنیا فتواضع له لغناه، ذهب ثلثا دینه»; (6) .
هر کس نزد ثروتمندی رود و به خاطر توانگری و ثروتش درمقابل او کرنش و فروتنی کند، دو سوم دینش رفته است!
شگفتا که آیین یک انسان، از کجاها لطمه میخورد که به خیال همنمیرسد.
این منش و رفتار را باید به کودکان هم آموخت، تا با عزت نفس بارآیند و در مقابل «دارایان»، احساس حقارت و کوچکی و ذلت نکنند.
اگر نسل نوجوان ما، مفهوم کرامت انسان و مناعت طبع و عزتنفس را در نیابد، با روح کوچک و همت محدود و چشمی همیشهگرسنه، اسیر دنیاداران میشود. بزرگترین خدمتبه فرزندان، تعالیبخشیدن به همتها و غنا بخشیدن به شخصیت وجودی آنهاست. درسایه چنین تربیتی، صاحبان روحهای بلند و وارسته، این گونه طلبها راتلخ و دشوار مییابند و به آن تن نمیدهند. در دیوان منسوب بهحضرت علی(ع) شعری استبا این مضمون:
«جا به جا کردن صخرهها از قله کوهها، نزد من از تحمل منت مردم محبوبتراست. من تلخی همه اشیاء را چشیدهام. هیچ چیز، تلختر از «سؤال» و درخواستنیست.» (7) .
و به قول ناصرخسرو:
به آب روی، اگر بینان بمانم.
بسی به زان که خواهم نان ز دونان.
پینوشتها:
1) نهجالبلاغه، صبحی صالح، حکمت 456.
2) همان، حکمت 346.
3) همان، نامه 31.
4) غررالحکم.
5) همان.
6) نهجالبلاغه، حکمت 228.
7) لنقل الصخر من قلل الجبال.
احب الی من منن الرجال.
و ذقت مرارة الاشیاء طرا.
فما طعم امر من السؤال.