جوان و اعتماد به نفس
محمد سبحانی نیا قال علی (ع):(اَلتقی رَئیس الأخلاق) ترجمه: پرهیزگاری سَرِ خلق هاست.
نهج البلاغه, کلمات قصار, ش410 یکی از اهداف تربیتی که همواره مورد توجه مربیان بوده, پرورش روحیه خودباوری و اعتماد به نفس است. قبل از ورود به بحث لازم است مراد از اعتماد به نفس و محدوده آن روشن و منقّح گردد تا از این ره گذر نقش و جایگاه این مقوله تربیتی در فرهنگ اسلامی مشخص شود.
اتکای به نفس عبارت است از این که انسان به خود تکیه کند, خود را مسئول کارهای خویش بداند, موفقیت و ناکامی را معلول افکار و اعمال خود بپندارد و به یاری دیگران چشم ندوزد. ریشه این کمال انسانی در وجود هر فردی نهفته است. کودک در ماه های اول و حتی در دو سال اول زندگی از خودآگاهی کافی برخوردار نیست و تشخیص (من از غیر من) در این دوران صورت ناقصی دارد. به عقیده روان شناسان, این تشخیص از زمان از شیر گرفتن آغاز شده و در سن سه سالگی به صراحت می رسد و کودک به تدریج به خود توجه پیدا می کند1, از این رو استقلال طلبی و ب ی نیازی از دیگران از ژرفای احساسات بشری و تمایلات فطری سرچشمه می گیرد. دین اسلام که آیین و دستوراتش منطبق بر فطرت است, نه تنها از این تمایل درونی جلوگیری نکرده بلکه در جهت رشد و تعالی آن برنامه ریزی کرده است. اساس تعلیم و تربیت اسلامی بر مسئولیت فردی, تک الیف شخصی و اعتماد به نفس استوار است. قرآن کریم سعادت هر انسانی را مرهون عمل و تلاش و مجاهدت او می داند و برای او جز حاصل کوشش و فعالیتش پاداشی در نظر نمی گیرد: (کل نفس بما کسبت رهینة; هر انسانی در گرو عملی است که انجام داده است).2 در جای دیگر می فرماید: (لیس للانسان الاّ ماسعی; برای انسان جز حاصل تلاش او پاداشی نیست3). امام علی(ع) نیز می فرماید: (قدر الرجل علی قدر همّته; ارزش هر انسانی به مقدار همت او است4); یعنی قیمت شخصیت افراد بشر را باید در مقدار اعتماد به نفس جست وجو کرد. از مقدمه می توان چنین نتی جه گرفت که (اعتماد به نفس, اصل تازه ای نیست که بعضی تصور کنند دنیای غرب آن را فهمیده و به مردم جهان عرضه کرده است. آیین مقدس اسلام در چهارده قرن قبل, این حقیقت درخشان را که راز سعادت و کامیابی فرد و اجتماع است, در کمال صراحت به مردم آموخته است.)5
تفاوت اعتماد به نفس با خودپسندی
اعتماد به نفس که یک فضیلت اخلاقی است, نباید با نخوت و خودپسندی اشتباه شود, زیرا تفاوت بین واقع بینی و خودپسندی بسیار بارز و برجسته است. در اعتماد به نفس, تکیه بر واقعیت ها و تصویر منطقی از خویشتن است در حالی که در خودپسندی, تصویری افراطی و اغراق آ میز به چشم می خورد و هرگز تصویر ذهنی با واقعیت تطبیق ندارد. بر این اساس, اسلام آن را معلول نارسایی عقل و عامل انحطاط فکر و اندیشه و سد راه ترقی و کمال دانسته و به شدت محکوم کرده است.
رضایت مندی خودپسند از کار خود سبب عقب ماندگی و رکود او می گردد. امام علی(ع) می فرماید: (الاعجاب یمنع الازدیاد;6 خودپسندی مانع تکامل و پیش رفت انسان است). اما انسان واقع بین و ژرف اندیش, به میزان توانایی خویش اعتماد به نفس دارد و از نارسایی ها و کاستی ها غفلت نمی ورزد. خودپرستی دایره افکار را محدود و طبع انسان را به رذالت و پستی می کشاند, در حالی که خودباوری آدمی را به فروتنی و از خودگذشتگی وامی دارد.
انسان مؤمن, دو صفت اعتماد به نفس و تواضع را توأمان در خود جمع می کند, چنان که امام علی(ع) در توصیف مؤمنان می فرماید: (نفسه اصلب من الصلد و هو اذل من العبد; روح و روان مؤمن از سنگ سخت محکم تر است, در حالی که در رفتار با مردم از بندگان زرخرید افتاده تر است .7)
اعتماد به نفس و توکل
چه بسا تصور شود که اعتماد به نفس با اعتماد به حق و توکل منافات دارد, در حالی که در معنای اعتماد به نفس, نفی اتکای به خدا لحاظ نشده است; هم چنان که در توکل, نادیده گرفتن توانایی های فردی و ضعف نفس اخذ نشده است. انسان مؤمن با این که از سرمایه اعتماد به نفس برخوردار است اما هرگز خود را بی نیاز از خالق نمی داند, بلکه تدبیر همه امور را در دست قدرت بی انتهای پروردگار می بیند. توکل که ثمره مستقیم توحید افعالی خدا است, نقطه مقابل تکیه کردن بر غیر است. امام صادق(ع) می فرماید: بی نیازی و عزت در حرکت اند, ه نگامی که محل توکل را بیابند در آن جا وطن می گزینند.8 از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: از جبرئیل پرسید: توکل چیست؟ گفت: علم به این که مخلوق نفع و ضرری نمی رساند و بنده ای که مأیوس از کمک دیگران باشد, برای غیر خدا کاری انجام نمی دهد و به غیر از خدا امید نمی بندد و از غیر خدا نمی ترسد و به غیر خدا طمع نمی ورزد.9 بنابراین تفسیر, توکل بر خدا می تواند سبب افزایش اعتماد به نفس و تقویت آن باشد, چون در سایه توکل, آدمی از وابستگی ها نجات می یابد و ضریب قدرت روحی و مقاومت او در برابر مشکلات بالا می رود. کسی که کانون قلبش سرشار از عشق به خدا است, سرچشمه تمام قدرت ها و نیروها را خدا می داند و در آن جا که بر انجام کاری خود را توانا می بیند, باز مؤثر اصلی را خدا می داند و لحظه ای از این باور قلبی غفلت نمی ورزد. تعجب از بعضی نویسندگان است که می گویند: اسلام اعتماد به نف س را امضا نمی کند, در سایه اعتماد به حق و دین است که انسان می تواند به موفقیت واقعی برسد و پیش رفت کند… ما بایستی کلمه و عبارت بهتر و مناسب تری را جای گزین اعتماد به نفس کنیم… انسانی که مالک نفع و ضرر و حیات و موت خود نیست, چگونه به خود تکیه کند؟ آن چه ر ا اسلام بدان بها می دهد اعتماد به خدا است.10 نویسندگان مذکور با توسل به بیانی از مرحوم علامه طباطبائی در ذیل آیه (ألم تر الی الذین یزکّون أنفسهم; آیا نمی بینی آنان را که خودستایی می کنند),11 گفته اند: اعتماد به نفس که بعضی از نویسندگان ما به تقلید از غربی ها جزء فضایل انسانی دانسته اند, در قاموس د ین وجود ندارد. قرآن فقط اعتماد و اعتزاز به خداوند را می شناسد.12
ایشان از کلام دیگر مرحوم علامه غفلت کرده اند که صراحتاً اعتماد به نفس را تأیید کرده است, آن جا که می فرماید: هر فرد مسلمانی باید به نفس خود اعتماد داشته باشد و از موهبت استقلالی که خدای متعال به وی داده, استفاده کند و وسایلی را که به وی ارزانی داشته, به کار اندازد و راه زندگی را بپیماید; نه این که به دیگران امید بسته و هر روز شریکی برای خدا بگیرد و بت تازه ای بتراشد. خادم باید بداند که نان خود را می خورد نه نان مخدوم را… انسان آزاد نباید جز خدا به کسی امید بسته و کرنش کند وگرنه در باطن همان پستی و بردگی شرک را خواهد داشت که بت پرستان در ظاهر دارند.13 تمام نکته در جمله پایانی است که اعتماد به نفس مورد تأیید اسلام را تعریف کرده اند, آن جا که می گویند: مراد از اعتماد به نفس این است که انسان در زندگی لیاقت ذاتی خود را به کار انداخته به امید دیگران ننشیند, نه این که از خدای تعالی بریده, خود را مصدر هر امید و آرزو و مؤثر حقیقی بداند.14
آثار و فواید اعتماد به نفس
اعتماد به نفس آثار فردی و اجتماعی زیادی دارد که مهم ترین آن ها عبارت اند از:
1ـ موفقیت: یکی از عوامل مهم پیش رفت علمی و کامیابی در انسان, اعتقاد به توانایی های فردی است. (مطالعات روان شناسان بارها نشان داده است که علت اصلی توفیق اشخاص در کارها آن است که از خود انتظار موفقیت داشته اند. محمدعلی کِلِی هر بار که به خارج سفر می کرد طب ق معمول اظهار می داشت که پیروز می شود, او می گفت: وقتی که برنده شوم… [و نمی گفت] اگر در این مسابقه برنده شوم. پس ملاحظه می شود که ادای این جمله, همان داشتن اعتماد به نفس است. ارسطو می گوید: چیزی که انتظارش را داشته باشید, همان را پیدا خواهید کرد.15 با مطالعه زندگی بزرگان به این حقیقت مسلّم تاریخی پی می بریم که پیروزی درخشان مردان بزرگ تاریخ در سایه اعتماد به نفس به دست آمده است. چه بسا افرادی که از نظر استعداد در سطح متوسطی قرار داشته اند ولی با اعتماد به نفس و مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر خود, به مد ارج عالی نایل گشته اند. متأسفانه استعدادهای بسیاری بر اثر کمبود اعتماد به نفس, مخفی مانده و به شکوفایی نرسیده است. دانشمند معروف, ساموئیل اسمایلز می نویسد: (اعتماد به نفس, اساس هر رستگاری و هر پیش رفتی است. اگر اکثر افراد ملتی بدین فضیلت آرایش یافتند, آن ملت, بزرگ و توانا می شود و سرّ ارتقا و توانایی او فقط داشتن همین خصلت است.)16 اعتماد به نفس, تردید و بی ثباتی را زایل می کند و به انسان این امکان را می دهد که با تعقل و اندیشه, راه صحیح را انتخاب کرده و با متانت و پشتکار آن را به اتمام برساند. (تحقیقات انجام شده در مدارس مختلف به ویژه مدارس استثنایی نشان می دهد که بین پیش رفت تحصی لی و نگرش فرد نسبت به خودش, رابطه مستقیمی وجود دارد. هر قدر فرد احساس و نگرش مثبتی نسبت به خود داشته باشد, موفقیت بیش تری در امور تحصیلی از خود نشان می دهد.)17 در صحنه نبرد زندگی, کسی پیروز است که بتواند با تکیه بر اراده خویش, در دریای ژرف شداید, به هر طرف که تمایل داشت, شنا کند نه این که مانند پر کاهی بی اختیار به اطراف کشیده شود. افراد خودباخته و ضعیف النفس با وجود داشتن امکانات از اتخاذ تصمیم و جرئت در انجام کار عاجزند, گویا منتظرند دستی از غیب بیرون بیاید و کارهای سخت و پرمشقت را برایشان انجام دهد. آن ها در تمام عمر خود مردّد و متزلزل باقی می مانند و فرصت های مناسب را یکی پس از دیگری از دست می دهند و ناگهان متوجه می شوند که عمری را با تردید و بی ثباتی سپری کرده اند. این افراد درهای موفقیت را به روی خود بسته اند. چه زیبا امام علی(ع) فرموده اند: (مَن لَم یُنجِد لَمْ یُنجَد; هرکس خود را بلند نگرداند, کسی او را بلند نخواهد کرد).18 حکم مذکور در مورد جامعه نیز جاری و ساری است. اگر جامعه ای توانایی های خود را با ور نکند, نمی تواند پیش رفت کند.
خودباختگی, شگرد دشمن
ییکی از شگردهای بزرگ استعمارگران در طول تاریخ, القای روحیه خودباختگی و سلب اعتماد به نفس بوده است. قرآن مجید درباره فرعون می فرماید: (انّ فرعون علا فی الارض وجعل اهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم; فرعون در آن سرزمین برتری جست و اهل آن را به گروه های م ختلفی تقسیم کرد; گروهی را به ضعف و ناتوانی کشاند.)19 بدون شک استثمار و استضعاف مصریان از جانب طاغوت زمان به انگیزه سرکوب کردن روحیه خودباوری آحاد افراد آن جامعه صورت گرفته است. بر این اساس, بزرگ احیاگر تفکر دینی در عصر حاضر یعنی حضرت امام خمینی(ره) همواره بر خودباوری و استقلال فکری ملت تأکید کرده و تنها را ه مقابله با خودباختگی را بازگشت به خویش و اتکای به فرهنگ متعالی اسلام می دانستند. ایشان خطاب به جوانان می گوید: (عمده این است که شما دو جهت را در نظر بگیرید که من کراراً عرض کرده ام: یکی اعتماد به خدای تبارک و تعالی که وقتی که برای او بخواهید کار کنید, ب ه شما کمک می کند, راه را برای شما باز می کند, در هر رشته که هستید راه های هدایت را به شما الهام می کند. و یکی اتکال به نفس, اعتماد به خودتان; شما خودتان جوان هایی هستید که می توانید همه کارها را انجام دهید. مخترعین می توانند در سطح بالا اختراع بکنند. مب تکرین ما می توانند در سطح بالا ابتکار کنند. به شرط این که اعتماد به نفس خودشان داشته باشند و معتقد بشوند به این که سمی توانیمز در رژیم سابق سنمی توانیمز را در بین همه قشرها شایع کردند, به همه گفتند ما نمی توانیم و باید تواناها بیایند و به ما تعلیم بدهند… لازم است که با این دو خصیصه ساتکال به خدای تبارک و تعالیز [و] اطمینان به نفس, با این دو خصیصه به پیش بروید و بعد از مدت کوتاهی خواهید دید که راه های سعادت بر شما باز می شود.)20 مصلحان بزرگ تاریخ همواره از خودیابی و خوداتکایی به عنوان عامل موفقیت یاد کرده اند.
فلسفه خودی
استاد مطهری(ره) درباره اقبال لاهوری می گوید: (اقبال فلسفه ای دارد که آن را فلسفه خودی می نامد. او معتقد است که شرق اسلامی هویت واقعی خود را که هویت اسلامی است, از دست داده و باید آن را باز یابد. [اقبال معتقد است:] همان طور که فرد احیاناً دچار تزلز ل شخصیت و یا گم کردن شخصیت می شود, از خود فاصله می گیرد و با خود بیگانه می گردد, غیر خود را به جای خود می گیرد و به قول مولانا که اقبال سخت مرید و شیفته او و تحت تأثیر جاذبه قوی او است, در زمین دیگران خانه می سازد و به جای آن که کار خود کند کار بیگانه می کند. جامعه نیز چنین است; جامعه مانند فرد روح و شخصیت دارد; مانند فرد احیاناً دچار تزلزل شخصیت و از دست دادن هویت می گردد. هر جامعه ای که ایمان به خویشتن و احترام به کیان ذات و کرامت ذات خویشتن را از دست بدهد, محکوم به سقوط است.)21
ایشان در جایی دیگر می گوید: (در گفتارهای اقبال لاهوری خواندم که موسولینی گفته است: انسان باید آهن داشته باشد تا نان داشته باشد; یعنی اگر می خواهی نان داشته باشی, زور داشته باش. [ولی اقبال می گوید:] این حرف درست نیست, اگر می خواهی نان داشته باشی, آهن باش; یعنی شخصیت تو شخصیتی محکم به صلابت آهن باشد.22 مولوی می گوید:
• ای تو در پیکار خود را باخته تو به هر صورت که آیی بیستی که منم این والله آن تو نیستی23
• دیگران را تو ز خود نشناخته که منم این والله آن تو نیستی23 که منم این والله آن تو نیستی23
قرآن مجید به صراحت تغییرات برونی را معلول تغییرات درونی می داند و سرچشمه شکست ها و پیروزی ها را اراده و خواست ملت ها برمی شمارد, آن جا که می فرماید: (ان الله لایغیّر مابقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم; هرگز خداوند اوضاع و احوال را به سود مردم عوض نمی کند, مگر آن که خودشان اوضاعشان را تغییر دهند.)24 (نکته ای را اقبال لاهوری از همین آیه استنباط کرده است که نکته ای بسیار عالی است. او از ضمیر سحتی یغیّرواز چنین استفاده کرده است که قرآن مجید می فرماید: سحتی یغیّروا ما بأنفسهمز نمی گوید: سحتّی یغیّر ما بأنفسهمز; اگر چنین می گفت, معنایش این بود: خداوند او ضاع و احوالی را که برای مردمی وجود دارد, چه خوب و چه بد, عوض نمی کند مگر آن وقت که اوضاع و احوالی که مربوط به خودشان است; یعنی مربوط به روح, اخلاق و خصوصیاتی که در دست و عملشان است عوض شود. نه, می فرماید: سیغیرواز تا خودشان به ابتکار و دست خود و استقلال فکری خویش اقدام نکنند, وضعشان عوض نمی شود; یعنی اگر ملت دیگری بیاید و بخواهد به قهر و جبر, اوضاع و احوال مردم را عوض کند, مادامی که خود آن مردم تصمیم نگرفته اند, مادامی که خود آن مردم ابتکار به خرج نداده اند, مادامی که خود آن مردم استقلال فکری پیدا نکرده اند, وضع آن ها به سامان نمی رسد.)25
• شمع بر پای خویش چون بستاد سرفراز است اگرچه بگدازد تیره بختی است تکیه بر دگران نپذیرفت مرد روشن رای
• روشنی بخش گشت و بزم آرای هرکه چون شمع بود پابرجای نپذیرفت مرد روشن رای نپذیرفت مرد روشن رای
2ـ پایداری در راه هدف: در سایه اعتماد به نفس و خودباوری, قدرت مواجه با مشکلات و ناملایمات زندگی و تحمل سختی ها و مرارت ها افزایش می یابد. چون هر فردی به تناسب روحیه و طرز تفکر خود با مشکلات روبه رو می شود و عکس العمل نشان می دهد. در این باره داستانی را س عدی شیرازی بیان کرده که قابل توجه است: (سالی از بلخ با شامیانم سفر بود و راه از حرامیان پرخطر. جوانی به بدرقه همراه من شد. سپر باز و چرخ انداز و سلحشور, بیش زور که ده مرد توانا کمان او را زه کردندی و زورآوران روی زمین, پشت او بر زمین نیاورندی. اما متنعم بود و سایه پرورده, نه جهان دیده و سفر کرده, رعد کوس دلاوران به گوشش نرسیده و برق شمشیر سواران به چشم ندیده.
• نیفتاده در دست دشمن اسیر به گـردش نباریـده باران تیر
• به گـردش نباریـده باران تیر به گـردش نباریـده باران تیر
اتفاقاً من و این جوان در پی هم دوان, هر آن دیوار قدیم که در پیش آمدی, به قوت بازو بیفکندی و هر درخت عظیم که دیدی, به زور سرپنجه برکندی و تفاخرکنان گفتی:
• پیل کو تا کف سر پنجه گردان بیند پیل کو تا کتف و بازوی مردان بیند
• پیل کو تا کتف و بازوی مردان بیند پیل کو تا کتف و بازوی مردان بیند
ما در این حالت بودیم که دو هندو از پس سنگی سر برآوردند و قصد قتال با ما کردند. در دست یکی چوبی بود و در بغل دیگری کلوخ کوبی. جوان را گفتم: چه پایی؟
• بیار آن چه داری ز مردی و زور که دشمن به پای خود آمد به گور
• که دشمن به پای خود آمد به گور که دشمن به پای خود آمد به گور
تیر و کمان را دیدم از دست جوان افتاد و لرزه بر استخوان.
• نه هرکه موی شکافد به تیر جوشن خای بـه روز حملـه جنگ آوران بـدارد پـای
• بـه روز حملـه جنگ آوران بـدارد پـای بـه روز حملـه جنگ آوران بـدارد پـای
چاره جز آن ندیدم که رخت و سلاح و جامه رها کنیم و جان به سلامت بریم.
• به کارهای گران, مرد کاردیده فرست جوان اگرچه قوی یال و پیل تن باشد نبرد, پیش مصاف آزموده معلوم است چنان که مسئله شرع پیش دانشمند).26
• که شیر شرزه درآرد به زیر خمّ کمند به جنگ دشمنش از هول بگسلد پیوند چنان که مسئله شرع پیش دانشمند).26 چنان که مسئله شرع پیش دانشمند).26
امام علی(ع) می فرماید: (فی تصاریف الاحوال تعرف جواهر الرجال; با تغییر شرایط و اوضاع و احوال, ذخایر و جواهر فطری مردان شناخته می شود).27 افرادی که به اراده خویش متکی اند, از نظر روایات افرادی حر و آزاده معرفی شده اند که در هر حال خود را نمی بازند و در برابر طوفان های سهمگین زندگی با اقتدار می ایستند و از زبونی و فرومایگی و خودباختگی اجتناب می ورزند. امام صادق(ع) می فرماید: (ان الحرّ حر علی جمیع احواله ان نابته نائبة صبر لها وان تدارکت علیه المصائب لم تکسره و ان أُسر و قهر او استبدل بالیسر عسراً; آ زادمرد در همه حال آزاده است. اگر به مصیبتی دچار شود, صبر می کند و اگر گرفتار هجوم بلا گردد, شکست نمی خورد. آزادمرد اگر اسیر شود, ستم ببیند یا آسایش او به سختی مبدل گردد, بازهم آزاده است.)28
اعتماد به نفس یوسف(ع)
در دنباله حدیث, امام صادق(ع), حضرت یوسف(ع) را به عنوان مصداق بارز این گونه افراد ذکر می کند. آن حضرت با این که به بردگی رفت, اسیر شد و ستم دید, تاریکی زندان, وحشت حبس و مصایب دیگر ضرری به شخصیت روحی وی نزد و سرانجام خداوند بر او منّت نهاد و او را به اوج عظمت رسانید و فرمانروای جبّار مصر را به غلامی وی درآورد.
3ـ سلامت روان: یکی دیگر از آثار اعتماد به نفس حفظ سلامت روان است. مازلو می گوید: ما برای سلامت روانی خود نیاز به احساس اعتماد به نفس مثبت و قوی داریم.29 این امر وقتی روشن می شود که بدانیم ضعف اعتماد به نفس, عوارضی چون نگرانی, بی ثباتی, اضطراب, بدبینی, پر خاش گری, افسردگی, خودکم بینی, وسواس و غیره دارد. (وقتی که یک انسان کاملاً سالم و نیرومند بی جهت در خود احساس ضعف و سستی و رخوت می کند, معنایش این است که روحش ناسالم است).30 کسی که ثبات و پشتکارندارد, کار خود را ناتمام می گذارد و یا از رو در رو شدن با مشک لات زندگی طفره می رود. برای جبران این نقص روحی, پیوسته عذر و بهانه می آورد و همواره خود را فریب می دهد. امام علی(ع) می فرماید: (قد یکذب الرجل علی نفسه عند شدة البلاء بما لم یفعله; چه بسا انسان در برخورد با گرفتاری وقتی که می خواهد شانه از زیر بار عمل خال ی کند, به خود دروغ می گوید).31 و در مواردی این افراد به خودنمایی رو می آورند. امام علی(ع) می فرماید: (الافتخار من صغر الاقدار; به خود نازیدن, نشانه حقارت و پستی است).32 روان شناس معروف, شاختر می گوید: وسیله دیگری که در عین ناکامی و عدم موفقیت برای جلب توجه دیگران به کار می بریم, لاف زدن و از خود تعریف کردن است. آن که می تواند کار صحیح انجام دهد و موفق باشد و با رفتار و گفتار پسندیده, خود را در دل دیگران بنشاند, به لاف ز دن و خودستایی کردن نیاز ندارد و به عوضِ لاف و گزاف به سعی و عمل می پردازد و هر روز دوستان بیش تر و موفقیت بزرگ تری به دست می آورد.33 کسی که خود را پست و ناتوان می داند, ضمیری آشفته و نگران دارد. این حس خودکم بینی او را به مقررات اجتماعی بی اعتنا و از این راه حقارت خویش را جبران می کند. امام هادی(ع) می فرماید: (من هانت علیه نفسه فلاتأمن شره,34 کسی که خود را خوار می یابد, از شر او ایمن مباش.) با این بینش, منشأ بسیاری از ناهنجاری ها و اختلالات رفتاری در بزه کاران را باید در فقدان اعتماد به نفس جست وجو کرد. در این صورت با احیای شخصیت و تقویت اعتماد به نفس, می توان از وقوع بسیاری از خطاکاری ها پیش گیری کرد. امام علی(ع) می فرماید: (من کرمت نفسه قلّ شقاقه وخلافه;35 کسی که شخصیتش ارزش مند گردید, خطاکاری هایش کم می شود.) مردان باشخصیت در حساس ترین مواقع نیز به خواری و فرومایگی تن نمی دهند و هرگز به تملق و چاپلوسی متوسل نمی شوند. امام علی(ع) می فرماید: (ذوالشرف لاتبطره منزلة نالها وان عظمت کالجبل الذی لاتزعزعه الریاح;36 مرد باشرف اگر به موقعیتی برسد, هرگز خود را نمی بازد و از مسیر فضیلت خارج نمی شود. او مانند کوه پا برجاست که وزش بادها قادر نیست او را به حرکت درآورد.) براساس نظریه (اریکسون) اگر هویت شخصیِ نوجوان در طی زمان و براساس تجربیات حاصل از برخورد صحیح اجتماعی به تدریج ایجاد شود و نوجوان بتواند خود را بشناسد و از دیگران جدا سازد, تعادل روانی وی تضمین می شود; ولی اگر سرخوردگی و عدم اعتماد, جای گزین اعتماد گردد و به جای تماس با مردم, نوجوان گوشه گیر و منزوی شود و به جای تحرک به رکود گراید و به جای خودآگاهی و تشکیل هویت مثبت دچار ابهام در نقش خود شود, هم آهنگی و تعادل روانی وی به هم می خورد و به بحران هویت دچار می شود.37 4ـ جلب اعتماد دیگران: اعتماد به نفس, نقش مؤثری در جلب اعتماد دیگران دارد, چون تأثیرگذاری بر افراد بستگی زیادی به قدرت ایمان و خودباوری دارد. کسی که به خود اعتماد ندارد, هرگز نمی تواند اعتماد دیگران را جلب کند.
• اگر در جهان بایدت برتری چو خود خویشتن پست بینی و خوار دگر از کس امید عزت مدار
• نباید که خود پست و دون بشمری دگر از کس امید عزت مدار دگر از کس امید عزت مدار
امام علی(ع) می فرماید: (ان النفس لجوهرة ثمینة من صانها رفعها و من ابتذلها وضعها;38 به راستی که شخصیت انسانی گوهر گران بهایی است که هرکس آن را حفظ کند, تعالی یابد و هرکس آن را پست گرداند, فرو می افتد). در روایتی دیگر آن حضرت می فرماید: (الرجل حیث ا ختار لنفسه ان صانها ارتفعت و ان ابتذلها اتّضعت;39 ارزش شخصیت هر فردی, وابسته به روشی است که اتخاذ می کند; اگر نفس خود را از پستی بر کنار داشت, رفعت مقام پیدا می کند و اگر آن را خوار شمرد, به پستی می گراید.) 5 ـ رشد اجتماعی:روان شناسان برای رشد اجتماعی, شاخص هایی را ذکر کرده اند که عبارت اند از: استقلال, پذیرش مسئولیت و آینده نگری.40 یکی از پایه های واقعی رشد اجتماعی, اعتماد به نفس است. عدم سازگاری با محیط نتیجه بی اعتمادی و ضعف نفس است. (اشخاصی را که می بین ید خجول و کم رو, یا بی حیا و پرخاش جو, یا ساکت و خاموش, یا پرگو و فضول, یا سرد و بی تصمیم, یا بی تأمل و سبک سرند, همه مردمانی هستند که به خود اطمینان و اعتماد ندارند).41 این افراد برای رهایی از احساس حقارت به گوشه گیری و انزوا روی می آورند, اما فشار روحی , فرار از معاشرت و سازش به مراتب از خودکم بینی بیشتر است.
امام صادق(ع) می فرماید: (الرجل یجزع من الذُّل الصغیر فیدخله ذلک فی الذُّل الکبیر;42 آدمی از ذلت کوچک اظهار ناراحتی می کند و همین امر او را به ذلت بزرگ تری سوق می دهد). شاختر می گوید: (پسری از نزدیکان من همیشه تنها بود. در زنگ های تفریحِ مدرسه تنها راه می رفت و در ابر و آسمان خیال گردش می کرد. بعد از ساعت درس فوراً به خانه می آمد و از بازی با هم شاگردی ها می گریخت. در هیچ دسته و انجمن خیریه ای شرکت نداشت. هیچ کس را به خانه خود دعوت نمی کرد و به خانه هیچ کس به مهمانی نمی رفت. می گفت: اتاق کار و کتاب هایم را از همه کس بیشتر دوست دارم. لکن حقیقت این بود که آن جوان, بنیه و جثه خوبی نداشت و در بازی های جسمانی به پای دیگران نمی رسید و برای این که ضعف خود را بپوشاند و مورد ترحم و تحقیر واقع نشود, از بازی اجتناب می کرد).43 با اعتماد به نفس, ترس از اجتماع و معاش رت با مردم زایل می شود و سازگاری با محیط به سهولت انجام می گیرد.
1ـ محمدعلی سادات, راهنمای پدران و مادران, ج1, ص37.
2ـ مدثر(74) آیه 38.
3ـ نجم(53) آیه 39.
4ـ نهج البلاغه, قصار47.
5ـ محمدتقی فلسفی, کودک, ج2, ص279.
6ـ نهج البلاغه, قصار167.
7ـ همان, قصار333.
8ـ اصول کافی, ج3, ص105.
9ـ بحارالانوار, ج68, ص138.
10ـ روزنامه اطلاعات, شماره 20665, ص11, سال74.
11ـ نساء(4) آیه 49.
12ـ ترجمه المیزان, ج4, ص546.
13ـ علامه طباطبایی, خلاصه تعالیم اسلام, ص190.
14ـ همان, ص191.
15ـ رابرت آنتونی, رموز اعتماد و اتکاء به نفس, ترجمه اسماعیل کیوانی, ص164.
16ـ محمدتقی فلسفی, همان, ص278; به نقل از: اعتماد به نفس, ص14.
17ـ غلامعلی افروز, مباحثی در روان شناس و تربیت کودکان و نوجوانان, ص114.
18ـ غررالحکم و دررالکلم, ج5,ص253.
19ـ قصص(28) آیه 4.
20ـ صحیفه نور, ج18, ص146.
21ـ مرتضی مطهری, نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر, ص53 و54.
22ـ مجموعه آثار, ج17, ص53 و54.
23ـ مثنوی معنوی, دفتر چهارم, ص596.
24ـ رعد(13) آیه 11.
25ـ مجموعه آثار, همان, ص224ـ223.
26ـ گلستان سعدی, باب هفتم, حکایت17.
27ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص398.
28ـ بحارالانوار, ج71, ص69.
29ـ غلامعلی افروز, همان, ص114.
30ـ محمدتقی فلسفی, همان, ص391.
31ـ غررالحکم و دررالکلم, همان, ص483.
32ـ همان, ج2, ص163.
33ـ موسوی لاری, رسالت اخلاق در تکامل انسان, ص416.
34ـ بحارالانوار, ج75, ص365.
35ـ غررالحکم و دررالکلم, ج5, ص432.
36ـ همان, ج4, ص37.
37ـ سید احمد احمدی, روان شناسی نوجوانان و جوانان, ص28.
38ـ غررالحکم و دررالکلم, ج2, ص522.
39ـ همان, ص77.
40ـ رشد شخصیت, ترجمه سیما نظیری, ص100.
41ـ محمدتقی فلسفی, همان, ص342.
42ـ بحارالانوار, همان, ص249.
43ـ محمدتقی فلسفی, همان, ص415.
جوان و اعتماد به نفس
بدیهی است اعتماد به نفس مانند سایر کمالات اخلاقی, اکتسابی است; یعنی از طریق تمرین و ریاضت و تربیت باید آن را تحصیل کرد. بر این اساس, عواملی در ایجاد و تقویت احساس اعتماد به نفس و کاهش آن مؤثر است. در این شماره, ابتدا علل و عوامل مهمی را که موجب اعتماد به نفس در فرد می شود, مرور می کنیم:
عوامل اعتماد به نفس
عوامل اعتماد به نفس را می توان به دو دسته کلیِ فردی و اجتماعی تقسیم کرد: عوامل فردی عبارت اند از:
1. خود ارزش مندی
اعتماد به نفس داشتن, در گرو احترام به خود و نگرش مثبت به خویشتن است. اسلام در تمام برنامه های عبادی و اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی خود, عزت نفس را لحاظ کرده و نادیده گرفتن آن را در هیچ شرایطی نمی پذیرد. امام صادق(ع) می فرماید: (خداوند تمام کارهای مسلمان را به خود واگذار کرده, ولی به او اختیار نداده که خود را خوار کند.1)
البته احساس ارزش مندی یا عزت نفس, نیاز فطری انسان است. (آبراهام مازلو) روان شناس معروف در کنار نیازهای جسمانی, نیازهای ایمنی, نیاز به عشق, محبت, تعلق به دیگران و نیاز به احترام و شأن اجتماعی را مطرح کرده است. او می گوید: (تمام افراد در جامعه ما, میل یا نیازی به عزت نفس یا احترام به خود یا احترام به دیگران دارند. آنان نیازمند آنند که خویشتن را ارزش مند بیابند و این ارزش مندی بر پایه محکم و استواری بنا شده باشد. از این رو می توان این نیازها را به دو گروه فرعی طبقه بندی نمود: نخست, میل به توانایی, میل به موفقیت, میل به کاردانی میل به مهارت و شایستگی, نیاز به اطمینان در رویارویی با دنیا و نیاز به استقلال و آزادی و دیگر, آن چیزی است که می تواند نیاز به اعتبار, قدر و مقام, افتخار و آوازه, نفوذ, توجه, اهمیت, بزرگی, وقار و قدردانی خوانده شود.2)
اعتماد به نفس, ارتباطی مستقیم با ارضای این نیاز درونی دارد. مازلو می گوید: (هنگامی که نیاز احترام به خود, ارضا شود شخص احساس اعتماد به نفس, ارزش مندی, توانایی, قابلیت و کفایت می کند و وجود خود را در دنیا مفید و لازم می یابد; اما عقیم ماندن این نیازها, موجد احساس حقارت, ضعف و نومیدی می گردد.)3
انسان زمانی به حرکت و تکاپو می افتد که انگیزه ای درونی یا بیرونی داشته باشد. مهم ترین انگیزه ای که در انسان پس از ارضای نیازهای مادی و غریزی پا به عرصه وجود می گذارد, نیاز به احساس ارزش مندی و عزت نفس است. استاد مطهری می گوید: (از نظر اسلامی, مادرِ همه احساس های اخلاقی انسان, احساس کرامت و شرف و عزت و قدرت و عظمت در درون خود و در خود واقعی خویش است.)4
و در جایی دیگر می گوید: (اگر انسان خود واقعی را پیدا کند, دیگر احساس حقارت نمی کند, احساس قدرت و عظمت می کند, تکبر یا تجبر نمی کند, چون با روحش ناسازگار است.)5
بر این اساس در قرآن و روایات بر خودیابی تأکید شده است. قرآن مجید کسانی را که خدا را فراموش کرده و به تبع آن خود را فراموش کرده اند, مذمت می کند و می فرماید: (ولاتکونوا کالذین نسوا الله فأنسیهم انفسهم; از آن کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آن ها را به خود فراموشی گرفتار کرد).6 این آیه, نقش عبادت و یاد خدا در بازیافتن و پیدا کردن خود را نیز می رساند. امام علی(ع) می فرماید: (عجبت لمن ینشد ضالّته وقد اضلّ نفسه فلایطلبها; تعجب می کنم از کسی که وقتی چیزی را گم کرد به دنبال آن می رود, ولی خود را گم کرده به دنبال آن نمی رود.)7
ممکن است این توهم پیش آید که چگونه محتمل است که انسان خود را گم کند, زیرا همیشه با انسان است. استاد مطهری در این باره می گوید: (انسان احیاناً خود را با ناخود اشتباه می کند و ناخود را خود می پندارد و چون ناخود را خود می پندارد, آن چه به خیال خود برای خود می کند, در حقیقت برای ناخود می کند).8 ملای رومی می گوید:
در زمیـن دیگـران خانـه مکن کار خود کن, کار بیگانه مکن
قرآن مجید بزرگ ترین خسران ها و زیان ها را این می داند که انسان خود را ببازد, آن جا که می فرماید: (قل ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم;9 بگو زیان کاران واقعی کسانی هستند که نفس خود را باخته اند.)
هرچند ظهور این خسران در روز قیامت است و آیه نیز به آن روز بزرگ ناظر است, اما کسی که خود را باخته در حقیقت در این دنیا نیز بازنده واقعی است. استاد مطهری می گوید: (بزرگ ترین سرمایه های عالم برای یک انسان, نفس خود انسان است; اگر کسی خود را باخت, دیگر هرچه داشته باشد گویی هیچ ندارد.)10
این سخن برگرفته از کلام مولا علی(ع) است که خطاب به فرزندش می فرماید: (اکرم نفسک عن کل دنیة وان ساقتک الی الرغائب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً;11 نفس خود را گرامی و محترم بدار از این که به یک پستی دچار شود, زیرا اگر از نفس خود چیزی را باختی و از دست دادی, دیگر هیچ چیز نمی تواند جای آن را پر کند). نظیر این مضمون, شعری از امام صادق(ع) است که فرموده اند:
(أثامـن بـالنفـس النفیسـة ربّها
ولیس لها فی الخلق کلهم ثمن12
من با نفس خودم هیچ موجودی را برابر نمی کنم جز پروردگارم, تمام دنیا و غیر خدا را با این گوهر نفیس برابر نمی کنم.)
احساس ارزش مندی و عزت نفس موجب می شود تا انسان با شکم گرسنه و تن برهنه و در سخت ترین شرایط زندگی کند, ولی هرگز تن به ذلت و پستی ندهد و متکی به خود باشد و به دلیل قدرت روحی خویش از دیگران احساس بی نیازی کند.
بوعلی سینا و مرد کنّاس
(بوعلی سینا مدت زیادی وزیر بود. روزی با کوکبه وزارت از راهی می گذشت. کناسی (زباله کش) را دید که خود بدان شغل کثیف, مشغول و زبانش بدین شعر لطیف مترنّم است:
گرامی داشتم ای نفس از آنت که آسان بگذرد بـر دل جهانت
بوعلی را از شنیدن آن شعر تبسم آمد. با شکر خنده از روی تعریض آواز داد که: الحق حد تعظیم و تکریم همان است که تو درباره نفس شریف مرعی داشته ای. قدر جاهش این است که در قعر چاه به ذلت کناسی دچارش کرده و عزّ و شأنش این است که بدین خفت و خواری گرفتارش ساخته ای, عمر نفیس را در این امر خسیس تباه می کنی و این کار زشت را افتخار نفس می شماری. مرد کناس دست از کار, کوتاه و زبان بر وی دراز کرده گفت: در عالم همت, نان از شغل خسیس خوردن به که بار منت رئیس بردن. بوعلی غرق عرق شد و با شتاب تمام گذشت.13)
برای این مرد کناس, آزاد زندگی کردن و زیر بار منت دیگران نرفتن و اعتماد به نفس, با ارزش ترین چیزها است و این حالت جز با احساس ارزش مندی و کرامت نفس حاصل نمی شود.
قرآن مجید فقرایی را مدح و ستایش می کند که با عزت نفس و مناعت طبع زندگی می کنند و خم به ابرو نمی آورند. آن ها به اندازه ای عفیف اند که مردم به اشتباه می افتند و اگر انسان از وضع واقعی آنان آگاه نباشد, چنین می پندارد که غنی و ثروت مندند. اینان به دلیل عزت نفس و علو همت, هرگز از دیگران تمنا و درخواست عجزآمیز نمی کنند و تن به ذلت سؤال نمی دهند.14 این گروه, عدم درخواست از دیگران و اتکای به خود را در سایه توکل به خدا و خویشتن داری و احساس ارزش مندی به دست آورده اند. امام علی(ع) می فرماید: (مااحسن تواضع الاغنیاء للفقراء طلباً لما عندالله واحسن منه تیه الفقراء علی الاغنیاء اتّکالاً علی الله;15 چه قدر زیبا است تواضع ثروت مند در مقابل فقرا برای رضای خدا و از آن زیباتر, بی اعتنایی فقرا به ثروت مندان است به دلیل تکیه بر خدا.)
خوشا کاخ بلند عزت نفس که محکم تر بنایی زین بنا نیست
خوشا دربار استغنا که آن جا گدایان را به شاهان اعتنا نیست16
اختلال در رفتار و از جمله عدم اعتماد به نفس, ناشی از بی توجهی به کرامت نفس و شخصیت انسانی است. امام هادی(ع) می فرماید: (من هانت علیه نفسه فلاتأمن شره;17 کسی که شخصیتش در نظرش خوار باشد از شرش ایمن مباش), چرا که او نه تنها به خود جفا می کند بلکه از تعدی به حقوق دیگران نیز پروایی ندارد.
گوته می گوید: (اگر ثروت مند نیستی, مهم نیست; بسیاری از مردم, ثروت مند نیستند. اگر سالم نیستی, هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند. اگر زیبا نیستی, برخورد درست با زشتی هم وجود دارد. اگر جوان نیستی, همه با چهره پیری مواجه می شوند. اگر تحصیلات عالی نداری, با کمی سواد هم می توان زندگی کرد. اگر قدرت سیاسی و مقام نداری, مشاغل مهم متعلق به معدودی از افراد انسان است; اما اگر عزت نفس نداری, برو بمیر که هیچ نداری. هرچند بیان گوته در انتها خیلی تند و بی رحمانه است ولی حکایت از اهمیت بسیار زیاد عزت نفس دارد به شکلی که گوته فقدان آن را برابر با مُردن می بیند).18 البته دلیلش هم آن است که عزت نفس سرمایه ای است که در نهاد انسان ها قرار دارد و باید استخراج و پرورش یابد, به خلاف فضایل اکتسابی که به زحمت باید آن را تحصیل کرد.
طی مطالعاتی که انجام شده ارتباط متقابل بین عزت نفس و تصور فرد از توانایی خود مورد تأیید قرار گرفت; بدین معنا که اگر میزان عزت نفس کاهش یابد, احساس ضعف و ناتوانی در فرد به وجود می آید و برعکس با افزایش میزان عزت نفس, احساس توان مندی و ارزش مندی در فرد احیا می شود و تغییرات مثبتی چون افزایش پیش رفت تحصیلی, افزایش تلاش برای کسب موفقیت, داشتن اعتماد به نفس, بلند همت بودن, تمایل به داشتن سلامت بیشتر, لذت بردن از روابط با دیگران و پیش بینی مثبت نسبت به موفقیت های بعدی در او پدیدار می شود.)19
2. خودشناسی
اعتماد به نفس تا حد زیادی متوقف بر شناخت جنبه های مثبت شخصیتی و آگاهی از استعدادها و توانایی ها و قابلیت ها است. عدم اعتماد به نفسِ غالب افراد, بر اثر فقدان امکانات نیست, بلکه به دلیل عدم شناسایی خویشتن است. استاد مطهری(ره) می گوید: (یکی از قدیم ترین دستورهای حکیمانه جهان که هم به وسیله انبیای عظام به بشر ابلاغ شده است و هم حکیمان بزرگ جهان آن را به زبان آورده اند و اعتبار خودش را همیشه حفظ کرده و بلکه تدریجاً ارزش آن بیشتر کشف شده است, این جمله معروف است که: (ای انسان خودت را بشناس.)20
از دیدگاه معصومین(ع) سرچشمه اصلی ناکامی ها و موفقیت ها را باید در درون انسان جست وجو کرد و عامل درونی بیش از عوامل بیرونی در سرنوشت انسان مؤثر است. در شعری که منسوب به امام علی(ع) است, می خوانیم:
(دوائک فیک وماتشعر
ودائک منک وماتنظر21
دارو و درمان در تو است, اما تو آگاه نیستی و درد از تو است و تو نظر نداری.)
گنج نزدیک
مولوی در مثنوی داستانی آورده است, که البته تمثیل است, می گوید: مردی طالب گنج بود و از خدا دائماً گنج طلب می کرد. مدت ها شب تا صبح زاری می کرد تا این که یک شب خواب دید یا به او الهام شد:
کـاو بگفتت در کمان تیری بنه کی بگفتندت که اندرکش توزه
هاتف به او گفت: تیر و کمانی با خودت برمی داری و روی فلان نقطه می ایستی و تیر را به کمان می کنی, این تیر هرجا که افتاد, گنج همان جا است. او به هر طرف تیری پرتاب کرد و همان جا به کندوکاو پرداخت, اما به چیزی دست نیافت. باز با گریه و زاری از خدا خواست تا او را راهنمایی کند. هاتف گفت: تو از دستور من تخلف کردی من گفتم تیر را به کمان بگذار, هرجا افتاد, همان جا گنج است; نگفتم: به قوّت بکش.
او نگفتت که کمان را سخت کش در کمـان نِـه گفـت او نه پُرکـنش
روز بعد تیر را به کمان گذاشت, تا تیر را رها کرد پیش پای خودش افتاد. زیر پایش را کَند و گنج را یافت.
ای کمـان و تیـرهـا بـرسـاخته گنج نزدیک و تو دور انداخته22
این تمثیل به ما می آموزد که رسیدن به مقاصد و اهداف, دور از دسترس نیست, فقط باید حوزه شناخت و آگاهی را توسعه داد. (ژان پل سارتر می گوید: (اگر یک فلج, قهرمان دو و میدانی نشود, خود مقصر است). این جمله کنایه از توانایی و نیروی لایتناهی نهفته در وجود آدمی است. متأسفانه انسان ها نه تنها از ذخیره های درونی خدادادی خود به نحو احسن استفاده نمی کنند, بلکه عموماً از این توانایی ها بی اطلاع اند.
با جسارت تمام می توان ادعا کرد که هیچ انسانی حدود ذهن و مغز خویش را نمی شناسد; به بیان دقیق تر ما هیچ گاه به اوج توانایی ها و ظرفیت هایمان نزدیک نمی شویم و مغز ما معمولاً بخش ناچیزی از قدرتش را به کار می گیرد. نویسنده کتابی قدیمی با اطمینان ادعا کرد که تمام مردم نابغه اند, زیرا هر انسانی دست کم چیزی دارد که او از دیگران متمایز می سازد و تا حدودی فراتر از ایشان قرار می دهد. این سخن با آن که اغراق آمیز است, رنگی از حقیقت دارد.23
گر در طلب گوهر کانی, کانی
ور در پی جست وجوی جانی, جانی
من فاش کنم حقیقت مطلب را
هرچیز که در جستن آنی, آنی
3. خودپنداره مثبت
خودپنداره در اصطلاح روان شناسان, ارزیابی کلی فرد از شخصیت خود است. این ارزیابی ناشی از ارزیابی های ذهنی است که معمولاً از ویژگی های رفتاری خود به عمل می آوریم. در نتیجه, خودپنداره ممکن است مثبت یا منفی باشد.
خودپنداره برای متخصصان بهداشت روانی نیز اهمیت خاصی دارد, زیرا پندار فرد از شخصیت خود تا اندازه زیادی تصور او را راجع به محیطش تعیین می کند. اگر تصور از خود, مثبت و نسبتاً متعادل باشد, شخص دارای سلامت روانی است و اگر به عکس, خودپنداری شخص منفی و نامتعادل باشد, او از لحاظ روانی ناسالم شناخته می شود.
همین که فکر کنیم کاری از ما ساخته نیست بهانه و انگیزه لازم را برای شکست فراهم آورده ایم, چون معمولاً همان اتفاق می افتد که به وقوع آن فکر می کنیم. دیل کارنگی می گوید: (اگر از من بپرسید چه کسی موفق است؟ خواهم گفت: کسی که با قدرت تمام توانسته است خودش را متقاعد کند که موفق می شود. برای توفیق در کارها هیچ چیز به اندازه اعتقاد و ایمان به توانستن مؤثر نیست. اگر از انجام کاری بترسید و فکر کنید که قادر به انجام آن نیستید, تحت هیچ شرایطی آن کار را به نحو مطلوب نمی توانید انجام دهید. ترس, نیروی محرکه ماشینی را که باید بازده مطلوب و کافی داشته باشد, به شدت از میان می برد و نقش ترمز را در آن ایفا می کند. در مقابل, اعتماد و ایمان به توانستن و خواستن, شتاب چنین ماشینی را افزایش می دهد و بر کارایی آن می افزاید.)26
البته خودپذیری و تغییر طرز تفکر, کار آسانی نیست; اراده قوی و ممارست و پشتکار می خواهد. (باید این حقیقت را بپذیریم که هیچ انسانی بی استعداد نیست و کسانی که بی استعداد نامیده می شوند افرادی هستند که نتوانسته اند یا نخواسته اند ظرفیت وجودی و بالقوه خود را پرورش دهند. اگر محیط برای آن ها مساعد شود, اگر نگوییم نابغه, قطعاً انسان های خلاق و مبتکری خواهند شد. ادیسون می گوید: وجود نابغه, یک درصد الهام و نود ونه درصد تلاش درونی است و شخص خلاق دارای اطمینان درونی است.)27
بسیاری از مردم در حقیقت اسیر و زندانی تصور منفی و بدگمانی خویش هستند. آن ها خود را فردی ضعیف و یا متوسط, عنصر نامطلوب و به درد نخور توصیف می کنند و متأسفانه رفتار بعدی آن ها نیز تحت تأثیر همین سوءظن و بدگمانی آنان از قابلیت های خویشتن قرار می گیرد و بر طبق آن تنظیم می شود. ریچارد کپنیگ گفته است: (ما چهل میلیون بهانه برای شکست داریم, اما یک دلیل محکم نداریم.)28
عقابی که خود را جوجه می پنداشت
(می گویند: یک روز پسر کشاورزی لانه عقابی را دید, از درون آن تخمی را برداشت و ب ه خانه آورد. پسرک تخم عقاب را زیر مرغی که در خانه داشت و روی تخم هایش خوابیده بود, گذارد. وقتی جوجه ها از تخم درآمدند یکی از آن ها جوجه عقاب بود. این جوجه با بقیه جوجه مرغ ها می گشت و تفاوتی را تشخیص نمی داد. اندک اندک جوجه عقاب نوعی بی تابی احساس کرد و به این نتیجه رسید که این جا نباید جای او باشد, درمانده بود و نمی دانست چه باید بکند.
روزی عقابی بر فراز مزرعه به پرواز درآمد. به عقاب نگریست و گفت: من هم می توانم پرواز کنم, بال هایش را باز کرد و به پرواز درآمد. وقتی به فراز تپه رسید و توانایی پریدن را درخود دید به قله بلندتری پرید و آن قدر بالا رفت تا به قله کوه رسید. این نمایشی از یک واقعیت است. (با تغییر نگرش و اصلاح فکر می توان جهت زندگی را تغییر داد).
ممکن است بگویی داستان عقاب یک مَثَل است و مَثَل قشنگی هم هست, اما من که جوجه عقاب نیستم, من یک انسانم; یک انسان معمولی. گرفتاری شما همین است. همین که فکر می کنید, نمی توانید از عهده کاری برآیید. تصمیم بگیرید که فکر کنید هیچ کاری نیست که قادر به انجام آن نباشید, زیرا بسیاری از کارهای بزرگ توسط کسانی به انجام رسیده که زمانی فکر می کردند هیچ کاری از دستشان ساخته نیست.)29
4. خوداتکایی
ییکی از راه های رسیدن به اعتماد به نفس, بی نیازی از دیگران و اتکای به خود است. بعضی افراد همواره در انتظار کمک و یاری دیگران هستند و از این رو هرگز به خود اطمینان پیدا نمی کنند. این حالت نشان دهنده ضعف نفس و بی اعتمادی است. امام علی(ع) می فرماید: (فقر النفس شر الفقر;30 کمبود شخصیت, بدترین کمبودها است.)
برای رسیدن به خوداتکایی در امر اقتصاد, اسلام همگان را به قناعت و قطع طمع از دیگران سفارش کرده است, تا جایی که پیامبر(ص) بی نیازی از مردم را نشانه غنا و قوت نفس می داند و می فرماید: (لیس الغنی عن کثرة العرض ولکنّ الغنی غنی النفس;31 بی نیازی به فراوانی مال نیست, بی نیازی حقیقی تنها در روحیه بی نیازی است.)
ییکی از سرمایه های معنوی پیامبران الهی که موجب عزت و اقتدار و موقعیت اجتماعی آن ها شده بود, همان قناعت و احساس بی نیازی است. امام علی(ع) در توصیف رسولان الهی می فرماید: (آن ها با این که به حسب ظاهر زندگی ساده ای داشتند و از نظر مادی ضعیف به نظر می رسیدند, اما از نظر روحی بسیار قوی و دارای اعتماد به نفس بودند, چون با قناعت زندگی می کردند. به طوری که این روح بی نیازی همه چشم ها و دل ها را پر می کرد و بر عظمت و شکوه انسانی آن ها می افزود.)32
مردی که کمک خواست
پیامبر اسلام(ص) با برنامه های تربیتی خود این روحیه را منتقل می کرد. در روایت آمده است که یکی از یاران پیامبر(ص) در تنگنای زندگی با گرفتاری مالی شدیدی مواجه بود. او با مشورت همسرش تصمیم گرفت به محضر رسول خدا(ص) آمده و وضع رقّت انگیز خود را مطرح و تقاضای استمداد کند. با این تصمیم به حضور رسول خدا(ص) رفت, اما پیش از آن که جمله ای بر زبان جاری کند از حضرت شنید که فرمود: هرکس از ما تقاضای کمک و مساعدت کند ما از احسان خود به او دریغ نخواهیم کرد, اما اگر کسی بی نیازی پیشه کند و از مخلوقی حاجت نخواهد, خداوند او را بی نیاز خواهد ساخت. او با شنیدن این جمله از بیان مطلب خویش صرف نظر کرد و به خانه بازگشت, اما باز فشار فقر و تنگ دستی او را به ستوه آورد, ناچار روز دیگر به حضور پیامبر شتافت. آن روز نیز همان جمله سابق را از حضرت شنید و از بیان حاجت خود منصرف شد و به منزل بازگشت. برای سومین بار در مجلس پیامبر(ص) حاضر شد, این بار نیز آن حضرت همان جمله را تکرار کرد (امساک حضرت به دلیل بخل یا بی تفاوتی در قبال مشکلات مردم نبود, بلکه حضرت این توانایی را در او می دید که بتواند روی پای خویش بایستد و مشکلاتش را رفع کند. کلام رسول خدا(ص) در او اثر گذاشت و احساس کرد کلید مشکل خود را یافته است. با خود گفت که دیگر دست حاجت به سوی بندگان خدا دراز نکنم).
او تیشه ای به دست آورد و به سوی بیابان شتافت. هیزمی جمع کرد و به شهر آورد و فروخت. ازاین که با دست رنج خود مبلغی پول به دست آورده بود احساس لذت و نشاط کرد. روزهای متوالی به همین کار ادامه داد, تا این که لوازم و ابزار کار و حیوان باربر خرید و پس از مدتی دنبال کردن این شغل, صاحب سرمایه و غلامانی شد.
روزی رسول خدا(ص) به او برخورد کرد و با تبسم فرمود: نگفتم هرکس از ما تقاضای کمک کند از احسان خود به او دریغ نخواهیم کرد, اما اگر کسی بی نیازی پیشه کند و از مخلوقی حاجت نخواهد, خداوند او را بی نیاز خواهد ساخت.33
راهنمایی و ارشاد رسول گرامی اسلام(ص) در صدر اسلام مردم را آن چنان تربیت کرد که بتوانند مستقل زندگی کنند و خود را مستغنی از دیگران بدانند. امام صادق(ع) می فرماید: گروهی از انصار خدمت رسول خدا(ص) رسیدند و عرض کردند: ما حاجت بزرگی داریم. حضرت فرمود: آن را مطرح کنید. انصار گفتند: برای ما در نزد خدا بهشت را ضمانت کن. حضرت فرمود: این کار را انجام می دهم به شرط آن که هرگز از کسی چیزی نخواهید. آن ها به این دستور عمل کردند به طوری که اگر کسی بر روی مرکبی سوار بود و تازیانه اش به زمین می افتاد, کراهت داشت به کسی بگوید آن را به من بده, بلکه خود از مرکب پیاده می شد و آن را برمی داشت و یا اگر بر سر سفره ای نشسته بود از دیگران آب طلب نمی کرد, بلکه خود آب برمی داشت.34
بزرگان دین و فرهیختگان جامعه برای امرار معاش و گذران زندگی, هرگز دست طمع به سوی دیگران دراز نکردند و با بلند طبعی و آزادگی, دوران سخت را پشت سر نهادند. در این جا به دو نمونه اشاره می کنیم:
قناعت مرحوم آقابزرگ
استاد مطهری(ره) می نویسد: (مرحوم آقابزرگ به وارستگی و صراحت لهجه و آزادگی و آزادمنشی شهره بود. با این که در نهایت فقر می زیست از کسی چیزی نمی گرفت. یکی از علمای مرکز که با او سابقه دوستی داشته است, پس از اطلاع از فقر وی, در تهران با مقامات بالا تماس می گیرد و ابلاغ مقرری قابل توجهی برای او صادر می شود. آن ابلاغ همراه نامه آن عالم مرکزی به آقابزرگ داده می شود. مرحوم آقابزرگ پس از اطلاع از محتوا, ضمن ناراحتی فراوان از این عمل دوست تهرانی اش, در پشت پاکت می نویسد: ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم…)35 و پاکت را با محتوایش پس می فرستد.
پروین اعتصامی می گوید:
چه در کار و چه در کار آزمودن
نباید جـز به خـود محتاج بودن
احساس بی نیازی دیوژن
(همین که اسکندر, پادشاه مقدونی, به عنوان فرمانده و پیشوای کل یونان در لشکرکشی به ایران انتخاب شد, از همه طبقات برای تبریک نزد او آمدند. اما دیوژن, حکیم معروف یونانی کمترین توجهی به او نکرد. اسکندر شخصاً به دیدار او رفت. دیوژن در برابر آفتاب دراز کشیده بود, چون حس کرد جمع فراوانی به طرف او می آیند, کمی برخاست و چشمان خود را به اسکندر که با جلال و شکوه پیش می آمد خیره کرد, اما هیچ فرقی میان اسکندر و یک مرد عادی که به سراغ او می آمد, نگذاشت و شعار استغنا و بی اعتنایی را حفظ کرد. اسکندر به او سلام کرد, سپس گفت: اگر از من تقاضایی داری بگو. دیوژن گفت: یک تقاضا بیشتر ندارم, من از آفتاب استفاده می کردم, تو اکنون جلو آفتاب را گرفته ای, کمی آن طرف تر بایست. این سخن در نظر همراهان اسکندر خیلی حقیر و ابلهانه آمد. با خود گفتند: عجب مرد ابلهی است که از چنین فرصتی استفاده نمی کند, اما اسکندر که خود را در برابر مناعت طبع و استغنای نفس دیوژن حقیر دید, سخت در اندیشه فرو رفت. پس از آن که به راه افتاد, به همراهان خود که فیلسوف را ریشخند می کردند, گفت: به راستی اگر اسکندر نبودم, دلم می خواست دیوژن باشم.)36
انسان نباید به امید معجزه دیگران باشد, بلکه باید خود معجزه گر شود و این امر جز با قطع امید از دیگران حاصل نمی گردد. امام سجاد(ع) می فرماید: (رایت الخیر کله قد اجتمع فی قطع الطمع عمّا فی ایدی الناس;37 تمامی خیر و سعادت را در این دیدم که انسان به آن چه در دست مردم است, چشم طمع نداشته باشد.)
نحوه معاشرت با مردم باید به طریقی باشد که به اصل مهم خوداتکایی آسیبی وارد نشود. امام علی(ع) همیشه می فرمود: (در برخورد با مردم دو حس متضاد بی نیازی و نیازمندی داشته باش; نیازمندی تو به مردم در نرمی سخن و حسن سیرت و تواضع است و بی نیازی تو از مردم در حفظ آبرو و عزت نفس است.)38
استقلال فکری
خوداتکایی تنها به مرحله فعل و عمل منحصر نمی شود, بلکه در حوزه فکر و اندیشه از اهمیت بیشتری برخوردار است. رشد و تکامل و شکوفایی هر توانایی و استعدادی منوط به کارگیری آن است. این امر همان طوری که در بُعد قوای جسمانی کاملاً محرز و مبرهن است, در ابعاد ذهنی و عقلانی نیز بدین سان است. قرآن مجید برای بهره وری از توانایی ذهنی به تعقل در امور و به کارگیری عقل و اندیشه سفارش کرده است و از عواملی که موجب رکود و سستی اندیشه می شود پرهیز داشته است. در حقیقت تشویق به تفکر و مبارزه با عوامل رکودِ اندیشه در راستای استقلال فکری و در نهایت حصول اعتماد به نفس در افراد و جامعه صورت می گیرد. قرآن مجید یکی از مشکلات کافران را شخصیت زدگی آن ها می داند, آن جا که می فرماید: (قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا وکبراءنا فاضلونا السبیلا;39 کافران می گویند: پروردگارا ما رؤسا و بزرگ تران خویش را اطاعت کردیم و آن ها ما را به گم راهی کشاندند). امام علی(ع) به وضوح به موضوع شخصیت زدگی اشاره می کند و می فرماید: (انظر الی ماقال ولاتنظر الی من قال;40 به آن چه گفته می شود بنگرید نه به گوینده آن.)
عقل باید طوری پرورش یابد که بتواند افکار و عقاید مختلف را بسنجد و درباره آن ها قضاوت کند. قرآن مجید هدایت و ارشاد خدا را شامل کسانی می داند که به سخن گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند.41
هرچند بهره گیری از دیدگاه های مختلف در جای خود امری مطلوب و عقلایی است, اما تجربه اندوزی و استفاده از نظرات کارشناسانه دیگران غیر از تأثیرپذیری از قضاوت مردم و تکیه کردن بر اندیشه های دیگران است. استاد مطهری تأثیرپذیری از قضاوت دیگران را بیماری عمومی می داند که اغلب افراد کم وبیش گرفتارش هستند. ایشان می گوید: (مثلاً انسان یک لباسی را برای خودش انتخاب کرده و تشخیص او این است که رنگ خوبی را انتخاب کرده, بعد یکی می آید و می گوید: این رنگ مزخرف چیست که انتخاب کرده ای؟ کم کم خود آدم اعتقاد پیدا می کند که بد چیزی است.42
این که انسان در مسائلی که مربوط به خودش است تحت تأثیر قضاوت دیگران قرار بگیرد, صحیح نیست و به ما گفته اند: هرگز تحت تأثیر قضاوت و تشخیص دیگران نسبت به خودتان قرار نگیرید).
در حدیثی از حضرت مسیح(ع) نقل شده که ایشان فرمود: (کونوا نُقّاد الکلام;43 همواره نقدکننده کلام دیگران باشید). استاد مطهری(ره) در توضیح روایات فوق می گوید: (یعنی آن طور که صرّاف, سکه را نقد می کند, خوب و بدش را تشخیص می دهد و خوبش را می گیرد, شما هم راجع به نکته ها و سخن ها چنین باشید. هرچه دیگران دارند می گیریم, خودمان فکر و عقل داریم, از خود نمی ترسیم و بیم نداریم روی این ها فکر می کنیم, خوب هایش را می گیریم و بدهایش را طرح (طرد) می کنیم.)44
قول و فعل در قضاوت دیگران نباید مبنای تصمیم گیری ما باشد. کسی که تحت تأثیر القائات و نظرات دیگران واقع می شود نمی تواند رأی و نظر مستقلی از خود داشته باشد و همین امر, اعتماد به نفس و قدرت تصمیم گیری را از او سلب می کند. امام کاظم(ع) در مورد استقلال عقل و فکر می فرماید: (ای هشام, اگر گردویی داشته باشی و دیگران به تو گویند: چه لؤلؤای داری, وقتی خودت می دانی آن چه در دستت است گردو است, نباید این سخن در تو اثر داشته باشد و اگر لؤلؤای در دست داشته باشی و به تو بگویند: این گردوها را از کجا آورده ای, نباید ترتیب اثر دهی; این سخن نباید به تو آسیب رساند در حالی که می دانی لؤلؤ در اختیار داری).45 البته در جای خود رعایت اصل مشورت با دیگران لازم و ضروری است, ولی نکته مهم, عزم و تصمیم و قاطعیت پس از مشورت است. چنان که قرآن مجید می فرماید: (شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله;46 ای پیامبر با مردم مشورت کن, وقتی تصمیم گرفتی با توکل بر خدا عمل کن.)
گاهی انسان به دلیل عدم اقبال عمومی از انجام کارهای بزرگ محروم می شود و خود را در بستر محدودی محصور می کند. پیشوایان دین به ما آموخته اند که تابع جو و متأثر از افکار عمومی نباشیم و بر پایه تعقل و مصلحت اندیشی گام برداریم. امام علی(ع) می فرماید: (لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقلة اهله;47 در طریق هدایت به خاطر کمی افراد وحشت نکنید.)
امام خمینی(ره) همواره بر استقلال فکری تأکید داشته و آن را شرط استقلال همه جانبه سیاسی, اجتماعی و اقتصادی می دانستند. ایشان در یکی از پیام های خود فرمودند: (بزرگ ترین وابستگی ملت های مستضعف به ابرقدرت ها و مستکبرین, وابستگی فکری و درونی است که سایر وابستگی ها از آن سرچشمه می گیرد و تا استقلال فکری برای ملتی حاصل نشود استقلال در ابعاد دیگر حاصل نخواهد شد و برای به دست آوردن استقلال فکری و بیرون رفتن از زندان وابستگی, خود و مفاخر و مآثر ملی و فرهنگی خود را دریابید. بزرگ ترین فاجعه برای ملت ما این وابستگی فکری است که گمان می کنند همه چیز از غرب است و ما در همه ابعاد فقیر هستیم و باید از خارج وارد کنیم.)48
پاورقیها:
19 ـ اسماعیل بیابانگرد, روش های افزایش عزت نفس در کودکان و نوجوانان, ص13.
13 ـ مرتضی مطهری, انسان کامل (انتشارات صدرا) ص49.
17 ـ بحارالانوار, ج72, ص300.
14ـ بقره(2) آیه 273.
1 ـ فروع کافی, ج5, ص63.
12 ـ بحارالانوار, ج47, ص25.
18 ـ روزنامه ابرار, شماره 832, تاریخ 3/7/80, ص5.
10 ـ مرتضی مطهری, فلسفه اخلاق, ص144.
15 ـ نهج البلاغه, کلمات قصار, 398.
11 ـ نهج البلاغه, نامه 31.
16 ـ دکتر قاسم رسا.
27 ـ نلر جورج, هنر و علم خلاقیت, ترجمه سید علی اصغر مسدد, ص79.
22 ـ مثنوی معنوی, دفتر ششم, ص1034.
23 ـ پکلیس ویکتور, توانایی های خود را بشناسید, ترجمه محمدتقی فرامرزی, ص14و15.
2 ـ آبراهام مازلو, روان شناسی شخصیت سالم, ترجمه شیوا رویگردان, ص154.
26 ـ دیل کارنگی و دیگران, رمز موفقیت, ص227.
21 ـ مرتضی مطهری, انسان کامل, ص203.
20 ـ مرتضی مطهری, فلسفه اخلاق, ص194.
25 ـ اسماعیل بیابانگرد, همان, ص32.
28 ـ وینسنت پیل, همان, ص85.
29 ـ همان, ص86.
24 ـ فرانک برونو, فرهنگ توصیفی اصطلاحات روان شناسی, ص134.
38 ـ وسائل الشیعه, ج6, ص313.
39 ـ احزاب(33) آیه 67.
31ـ محجةالبیضاء, ج6, ص51.
32 ـ نهج البلاغه فیض الاسلام, خطبه 234.
30 ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص415.
3 ـ همان, ص155.
37 ـ اصول کافی, ج3, ص219.
36 ـ مرتضی مطهری, داستان راستان, ج1و2, ص270.
35 ـ مرتضی مطهری, خدمات متقابل اسلام و ایران, ص549.
33 ـ اصول کافی, ج3, ص208.
34 ـ وسائل الشیعه, ج6, ص307.
41 ـ زمر(39) آیه 18.
42 ـ مرتضی مطهری, تعلیم و تربیت در اسلام, ص49.
45 ـ بحارالانوار, ج1, ص136.
48 ـ صحیفه نور, ج9, ص185.
4 ـ مرتضی مطهری, فلسفه اخلاق (انتشارات صدرا) ص190.
40 ـ محمدتقی فلسفی, کودک, ج1, ص25.
46 ـ آل عمران(3) آیه 159.
47 ـ نهج البلاغه فیض الاسلام, خطبه 201.
44 ـ مرتضی مطهری, همان, ص279.
43 ـ بحارالانوار, ج2, ص96.
5 ـ همان, ص184.
6 ـ حشر(51) آیه 19.
7 ـ غررالحکم, ج4, ص340.
8 ـ مرتضی مطهری, سیری در نهج البلاغه (انتشارات صدرا) ص295.
9 ـ زمر(39) آیه 15.