بررسی تطبیقی روش‏های تربیتی در مکتب رفتارگرایی و مکتب اسلام
مقدمه
گستره گیتی هر روز نیاز جدیدی از نیازهای بشری را در خود می‏پروراند. توسعه علوم و تکنولوژی، طرح نیازهای جدید، عدم انطباق مفاهیم با واقعیت‏ها، شناخت ابعاد جدیدی از وجود انسان و بالاخره تلاش برای بهزیستن عواملی هستند که ثمره آن طرح موضوعاتی جدید در ابعاد مختلف، به‏ویژه در ابعاد وجودی انسان بوده است. شناخت روان انسان و بررسی رفتار انسانی، انگیزه‏های آن و علل بروز ناهنجاری‏های رفتاری، عدم توانایی در فرموله کردن رفتار انسانی (مگر مواردی که مستقیما با فعالیت‏های عالی مغز و فعل و انفعالات شیمیایی آن مرتبط باشد) پیدایش مکاتب مختلف روان‏شناسی را به‏همراه داشته است که از جمله آنها می‏توان به مکتب رفتارگرایی اشاره کرد که واتسن پایه‏گذار آن می‏باشد. این تحقیق بر آن است تا روش‏های تربیتی پیشنهادی واتسن و دیدگاه‏های وی در خصوص رفتار بشری و انگیزه‏های آن را با آنچه در مکتب انسان‏ساز اسلام موجود است تطبیق دهد و احیانا در جستجوی نقاط مشترک و نقاط مورد اختلاف برآید تا ان‏شاءَالله گامی باشد در جهت رشد و تعالی انسان در عصر توسعه علوم.
تعریف لغوی واژه رفتار
رفتار عبارت است از: جمیع فعالیت‏هایی که از موجود زنده سرمی‏زند نه آنهایی که بر او وارد می‏گردد؛ به‏عبارت کامل‏تر رفتار عبارت است از خصوصیات قابل مشاهده و فعالیت‏های کلی یک موجود زنده (عظیمی، 1348: 32). بنابراین افکار خصوصی و رفتارهای مشابهی که جنبه مشاهده ندارند زمانی مورد توجه روان‏شناسی رفتارگرایی قرار می‏گیرند که به‏طریقی آشکار گردند. تردیدی نیست در مطالعه رفتار باید توجه کامل به محرک و پاسخ مبذول داشت.
تاریخچه مکتب رفتارگرایی
از زمانی که روان‏شناسی از فلسفه جدا شد و به‏صورت علمی خاص درآمد به‏تدریج تکوین علمی یافته و مکاتب گوناگونی را در خود پرورش داده است. این سیر از چند مرحله گذشته است:
1. مرحله اول با ظهور وبر، فخنر، هلتز و وونت شروع شد (و تا 1920) ادامه داشت. این گروه روان‏شناسی آزمایشگاهی را در اروپا و آمریکا به‏وجود آوردند و بیشتر از نقطه‏نظر فیزیولوژیکی به روان‏شناسی توجه می‏کردند.
2. در این مرحله که با موفقیت اصالت «روش علمی» و بدون توجه به پدیده متغیر انسانی شروع شد روان‏شناسی، به‏خصوص از لحاظ موضوع، محدود شد. با رشد «مکتب رفتاری» سنجش عکس‏العمل به‏صورت رفتار اهمیت پیدا کرد.
3. در این مرحله به کمک علم آمار و تست و آزمون تجلیات جزیی، رفتار انسان به‏صورت مقایسه‏ای اندازه‏گیری می‏شد که در نتیجه این سیر محققین به این نکته پی‏بردند که شناخت انسان به تمامی و بدون توجه به تمدن و اجتماع امکان ندارد. انسان در حال خلق می‏کند و ریشه در فرهنگ گذشته و تجارب خلاق دیگران دارد و آینده را می‏سازد و این مرحله زمینه‏ساز تکوین «روان‏شناسی انسانی» شد. بنابراین هر سیستم فکری زاییده هضم تجارب فکری سیستم و نظام قبلی است و یک مرتبه بروز نمی‏کند بلکه مقدماتی دارد که چون فراهم شد به‏وجود می‏آید. در مکتب «رفتارگرایی» اساس و پایه را می‏توان «روان‏شناسی حیوانی» دانست که از پایه گذاران آن: ثرندایک و پاولف و دیگرانی که از طریق روش آزمایشگاهی به شناسایی حرکات حیوانات توجه کرده بودند را می‏توان نام برد؛ در نتیجه «روان‏شناسی حیوانی» و پیشرفت آن منشأ «روان‏شناسی رفتاری» از لحاظ شعور و آگاهی بود. روان‏شناسانِ حیوانات حرکات و انعکاسات آنها را توجیه می‏کردند و دل‏خوش بودند که به آسانی می‏توان اعمال آموختنی، انواع پاسخ‏ها و محرک‏ها را تبیین کرد. واتسن که پایه‏گذار مکتب رفتارگرایی است معتقد بود انسان نیز حیوانی است که می‏توان حرکات و رفتار او را مانند سایر حیوانات شناخت. این جنبش مسلما از جنبش نظریه مکانیکی زمان واتسن و اواخر قرن نوزدهم متأثر شده بود و تحت تأثیر رشد علم فیزیولوژی و فیزیک قرار گرفته بود (آراسته 1348: ج 1).
ناگفته نماند که «واتسن» خود پرورش یافته مکتب فونکسیونالیسم است که به اصالت رفتار معتقد بودند ولی در عین حال به روش درون‏نگری و مشاهده در نفسانیات نیز اعتماد داشتند؛ اما وی قدمی فراتر گذاشت و درون‏نگری را از حوزه مطالعات روان‏شناسی حذف کرد و اصرار ورزید که صحت روش علمی و تجربی اقتضا می‏کند آزمایش‏های روان‏شناسی را به مطالعه رفتار محدود کنیم و بدین طریق مکتب «رفتارگرایی» به‏وجود آمد.
اصول فکری مکتب رفتارگرایی (روش‏های تربیت در مکتب رفتارگرایی)
به‏طور خلاصه طرح مکتب رفتاری به‏طور صریح و روشن چنین است:
موضوع روان‏شناسی، رفتار است نه محتویات ذهن، نه فعل و انفعالات درون بلکه حرکت و رفتار محدود در زمان و مکان معین. واتسن ادعا می‏کرد که حال فطری کودک حال آمادگی است که در همان دوره اول طفل با انعکاسی شرطی، که خود نوعی از آموختن ساده است و می‏توان آن را زیرساز اعمال آموختنی پیچیده دانست، روبه‏رو می‏شود. همین بازتاب‏های شرطی همزمان با رشد فیزیکی بدن، پرورش می‏یابد به‏طوریکه انسان می‏تواند امور زندگی را بیاموزد و انجام دهد. واتسن اساس غرایز را هم انعکاسات شرطی می‏داند. کنجکاوی، اعتماد به‏نفس و... را هم از جمله غرایز مهم می‏داند و آنها را مجموعه عکس‏العمل‏هایی که در اثر انعکاسات شرطی به هم متصل‏اند و ارتباط محرکی دارند می‏خواند. این جریان بعضی اوقات خیلی مفصل و پر از جزییات و ریزه‏کاری است و متکی بر محیط اجتماعی می‏باشد و بنابر همین اصل تجربیات دوره کودکی پراهمیت است. از نظر واتسن نه تنها امور آموختنی ریشه در انعکاسات شرطی دارد بلکه هیجانات هم خود نوعی از عکس‏العمل‏های آموختنی هستند. به عقیده وی عکس‏العمل‏های عاطفی سه نوع بیشتر نیستند که عبارت‏اند از: 1. ترس؛ 2. خشم؛ و 3. محبت و همه این هیجانات را قبل از آموختن امری به‏وسیله محرک مادی مناسب می‏توان در طفل به‏وجود آورد. به‏عبارت دیگر پاسخ‏های هیجانی معلول انعکاس شرطی است که در ماهیچه‏های ارادی مثل ماهیچه بازوها و پا و دست به‏وقوع می‏پیوندد. همان‏طور که فرد، بازی کردن شطرنج و ماشین‏نویسی و غیره را می‏آموزد همان‏طور هم پاسخ‏های عاطفی، وفاداری به امور و ارزش‏ها را تحلیل می‏کند. هیجانات پیچیده متأثر از عکس‏العمل‏های آموختنی است. در اثر صدای بلند طبیعتا می‏توان ترس را در طفل به‏وجود آورد ولی همین ترس را می‏توان با محرک ثانوی مثلاً حضور خرگوشی در هر مرتبه که فرد صدایش را بلند می‏کند همراه کرد تا کم‏کم فقط دیدن خرگوش موجب ترس شود (اصل پاولف). «واتسن» بنابر همین اصول، عادات و رفتار و مهارت‏های متعدد را نیز توجیه می‏کند و مکانیسم پاسخ و انعکاس شرطی را در هر مورد معتبر می‏شمارد. امور پیچیده ازجمله آموزش پیانو و غیره را از طریق اتصال حرکات و اعمال شرح می‏دهد (ایزیاک، استاون سکون 1365: 6ـ4).
واتسن به اینکه رضایت خاطر و یا لذت از محرک‏های عمده می‏باشد اعتقاد نداشته و این عوامل را مداخله در امور ذهنی می‏پنداشته است. وی می‏گوید آموختن هر چه ذات آن باشد چیزی جز امری مکانیکی و مادی نیست. تفکر را معلول عادات حنجره می‏دانست و معتقد بود که اساس آن مخرج اصوات است و بنابراین بنیاد جسمانی دارد!!
و همان‏طور که عادات دیگر آموخته می‏شود طفل زبان را نیز می‏آموزد. در اثر انعکاسات شرطی طفل کلمات را می‏آموزد و چون «نام‏ها» جانشین «اشیا» گردیدند و جهان ذهنی تشکل یافت طفل بدون تجربه و سعی دست اول می‏تواند محیط را به‏کار ببرد. این است آنچه که در جریان تفکر اتفاق می‏افتد. وقتی که می‏گوییم فردی فکر می‏کند یعنی اینکه فرد از خود عکس‏العمل کلامی نشان می‏دهد، همان‏طور که موش مورد آزمایش به‏واسطه حرکات ماهیچه‏ای عکس‏العمل می‏نماید. ولی نباید اهمیت فکر کردن را از یاد برد چه جنبه اقتصادی دارد و با صرف وقت کمتر به ما اجازه آزمایش اموری را می‏دهد که در غیر این صورت وقت بیشتری می‏گیرد (!!) تفکر به‏طوری که بعضی فکر می‏کنند مرموز نیست و جنبه جسمانی دارد و امری غیر مادی و نفسانی نمی‏باشد (؟!) به‏عبارت دیگر عکس‏العمل‏های بدنی و اطوار و گفتگوها همه از یک ریشه‏اند و همه «بیان» هستند. «کودک به مرور که بزرگتر می‏شود به‏جای بلند بلند صحبت کردن با خود نجوا می‏کند و بالاخره به مرحله‏ای می‏رسد که تکلم او با خودش بی‏صدا می‏شود و بدین ترتیب به مرحله تفکر اشخاص بالغ و بزرگسال می‏رسد» (وودورث 1348: 133).
واتسن همچنین معتقد بود شخصیت امری غیرقابل تعریف است و مجموعه پاسخ‏ها و تمایلات فرد به عکس‏العمل است. اغلب اوقات اصطلاح شخصیت به‏معنی تأثیر اجتماعی انسان به‏کار برده می‏شود. در چنین مواردی کلمات ضعیف، جذاب، پرخاشگر و یا صلح‏جو و قدرت‏طلب برای مشخص کردن خصوصیات شخصی به‏کار می‏رود. این جنبه شخصیت را نیز می‏توان بنابر نظریه انگیزه و پاسخ توجیه کرد. مثلاً فرد مقتدر از طریق صفات و رفتار خود از طریق تن صدا و حرکات موقر و وضع و حال موءثر دیگران را تسلیم می‏نماید.
واتسن همچنین ادعا می‏کرد از طریق شناسایی عادات کار، نحوه پرورش عقاید و نظرات فرد، موفقیت‏ها و استعدادهای اجتماعی و تمایلات ورزشی وی می‏توان شخصیت افراد را شناخت. شخصیت افراد در اثر فراموش کردن عکس‏العمل‏های گذشته و کسب عکس‏العمل‏های تازه تغییر می‏کند. از نظر مکتب اهل رفتار شخصیت قابل تغییر است (!!) گرچه عادات مستمر در دوره خاصی شالوده شخصیت را می‏سازد.
در کتاب زمینه روان‏شناسی قسمت رویکرد رفتاری واتسن چنین می‏نگارد: «آدمی صبحانه می‏خورد دوچرخه‏سواری می‏کند، حرف می‏زند... همه اینها شکل‏هایی از رفتار هستند یعنی آن دسته از فعالیت‏های جاندار هستند که می‏توان آنها را مورد مشاهده قرار داد». در رویکرد رفتاری، روان‏شناس از طریق مشاهده رفتار است که به مطالعه افراد می‏پردازد نه از راه بررسی اعمال درونی آنها. این نظر که موضوع روان‏شناسی باید منحصر به مطالعه رفتار باشد اساس دیدگاه واتسن را تشکیل می‏دهد که می‏اندیشد:
اگر قرار باشد روان‏شناسی به‏صورت یک علم درآید داده‏های آن باید قابل مشاهده و اندازه‏گیری باشد. بنابراین می‏توان شعور و آگاهی را از موضوع روان‏شناسی حذف نمود و به‏جای آن رفتار موجود زنده را مورد مطالعه قرار داد و همین اندیشه سبب شد تا به‏جای روش داخلی یا روش ذهنی از روش عینی در تحقیقات استفاده کند. واتسن معتقد بود شعور یا آگاهی نه قابل تعریف است و نه مورد استعمال در تحقیقات روانی و همان‏طور که بحث روح و ذهن از روان‏شناسی حذف شد مطالعه «شعور» یا «آگاهی» نیز که تعبیر دیگری از همان روح یا ذهن است باید از روان‏شناسی حذف گردد. روی همین زمینه بحث درباره احساس، ادراک، تخیل، عواطف و حتی تفکر را به علت اینکه همه اموری ذهنی هستند باید از مباحث روان‏شناسی حذف کرد (شریعتمداری 1344: 43). واتسن معتقد بود که با ایجاد شرایط خاص می‏توان رفتار معین را در افراد پیش‏بینی کرد. روی همین اصل اعتقاد داشت که محیط عامل مهم و موءثر در رفتار افراد است. به‏نظر او از راه تربیت و ایجاد عادات می‏توان تمام خصوصیات را در افراد به‏وجود آورد؛ بنابراین اگر بچه‏ای در ابتدای تولد در اختیار واتسن قرار می‏گرفت او مدعی بود که می‏تواند این بچه را به عالی‏ترین سطح تربیتی وارد سازد. نظریات او بر اصل ماشینی استوار بود؛ عادت یا تمرین و تکرار عمل معینی در مقابل محرک خاصی باعث به‏وجود آمدن رابطه ماشینی یا اتوماتیک میان آن محرک و عمل است. این نظریه را واتسن از دیدگاه پاولف فیزیولوژیست معروف روسی اتخاذ کرده، و به کل رفتار انسان تعمیم داده بود. وی معتقد بود تمام یادگیری انسان از جمله عواطف و هیجانات او ناشی از شرطی شدن می‏باشد و بنابر همین اصل ادعا می‏کرد هر گاه چند کودک سالم به او بدهند قادر است که هر کدام را بنابر هدف و منظور خاصی تربیت کند. یکی را هنرمند کند، یکی را گدا و دیگری را تاجر و چهارمی را مهندس و قس علی هذا (!!) نتیجه آنکه پایه و اساس کار طرفداران مکتب رفتارگرایی چند اصل زیر است:
1. طرفداران این مکتب معتقد بودند و هستند که بدن انسان را باید به تمامی شناخت و به ماهیچه‏ها و غدد و گوشت و خون و استخوان باید به همان اندازه اهمیت داد که به دستگاه اعصاب گرچه دستگاه اعصاب پرکارتر باشد. جالب توجه آنکه واتسن یادگیری مبتنی بر «تداعی» را بنابر حوادث و تغییرات در ماهیچه‏ها می‏داند نه در مغز و نیز غدد را در امر هیجان‏ها بی‏اندازه، معتبر می‏شمارد.
2. طرفداران مکتب رفتار همچنین عقیده خاصی درباره توارث دارند. واتسن فقط ترس و خشم و محبت را از ذاتیات می‏داند و بقیه را اکتسابی می‏خواند.
3. طرفداران مکتب رفتار توجه خاصی به امور انسانی و جنبه پرورشی و عملی آن دارند.
4. دوره طفولیت برای طرفداران این مکتب اهمیت داشته و معتقدند که روان‏شناسان می‏توانند در تشکل شخصیت افراد موءثر واقع شوند و زیرساز اعمال آموختنی را پی‏ریزی کنند.
5. طرفداران اصیل این مکتب بدن را یک مجموعه مکانیکی ــ یک ماشین ــ می‏دانند که می‏توان روابط اجزای آن را به‏سادگی دریافت.
آیا اصول مکتب رفتارگرایی در دیدگاه اسلامی جایگاهی دارد
برای دستیابی به آنچه که اسلام به‏عنوان یک ایده و روش جهت بهزیستن عرضه می‏دارد باید از آیات و احادیثی که در زمینه‏های مختلف وجود دارد استفاده نماییم. روش‏های تربیتی از جمله اصولی است که در خصوص آن رهنمودهای ارزشمندی از بزرگان دین بازمانده است که طبعا آن روش‏ها بیانگر نگرش‏های آنها بر کلیّت انسان است. این پژوهش بر آن است تا روش‏های تربیتی در مکتب رفتارگرایی را براساس همان یافته‏های دینی ارزیابی نماید بنابراین به موضوعاتی همچون تفکر، احساس و ادراک، شخصیت، غرایز و مباحث گسترده و فلسفی نمی‏پردازد.
و اما اصول تفکرات مکتب رفتارگرایی:
1. انسان حیوانی است که تمامی حرکات و رفتار او را می‏توان شناخت و آنها را شرطی کرد.
2. به عقیده واتسن امر آگاهی و شعور نتیجه سیر تاریخی اعتقادات دینی است و نام دیگری است برای «روح دینی» که خرافه است. بنابراین نه قابل تعریف است و نه مورد استعمال در تحقیقات روانی.
3. با ایجاد شرایط خاص می‏توان رفتار معینی را در افراد پیش‏بینی کرد؛ بنابراین شخصیت، قابل تغییر است همان‏طور که رفتار متغیر است و تغییر رفتار بستگی به عادت و نوع تربیت دارد (ایزیاک، استاون سکون 1365).
تعریف انسان در مکتب اسلام
قبل از بررسی مبانی رفتار انسان از دیدگاه اسلام به بررسی اجمالی جایگاه انسان در اسلام می‏پردازیم:
در تعریف و توصیف انسان در قرآن تعابیر متفاوتی به‏کار برده شده است. عالی‏ترین مدح‏ها و بزرگ‏ترین مذمت‏ها و نکوهش‏ها به‏کار برده شده؛ او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از چارپایان پست‏تر شمرده است و این به دلیل همان علل و عوامل موءثر در تربیت وی و انتخابی است که انسان دارد. خداوند تبارک و تعالی تنها در پی خلقت انسان است که می‏فرماید: فَتَبارَکَ‏ا... أَحْسَنُ‏الْخالِقینَ (آفرین بر قدرت کامل بهترین آفریننده) (قرآن 23: 14) و وی را مسجود ملایکه قرار می‏دهد چه فضیلت و کمالی در انسان و کمال انسانی در کجاست که وی مسجود ملایکه قرار می‏گیرد؟ آیا جز این است که کمال انسانی در نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی (و از روح خودم [خدا] در او [انسان[ دمیدم) (قرآن 15: 29) است که اگر پرورش و تربیت صحیح اعمال گردد وظیفه خلیفة‏اللهی را تحقق بخشیده است (قرآن 2: 30) و ظرفیت علمی او را از بزرگ‏ترین ظرفیت‏هایی دانسته که یک مخلوق ممکن است داشته باشد (قرآن 2: 33ـ31) و در یک کلام او برگزیده خداوند است در روی زمین (قرآن 20: 121).
مبانی رفتار انسان در اسلام
1 . تفکر زیربنای رفتار : در جریان تربیتی، تفکر نقش اساسی را به‏عهده دارد. وقتی شناخت یا یادگیری از طریق طرح مسئله صورت گیرد فرد درصدد تشخیص مسئله برمی‏آید. در این جریان تکرار و تمرین شرط ضروری یادگیری نیست بلکه فهم و عقل ارکان اصلی آن را تشکیل می‏دهند. اسلام ضمن تأکید درباره فهم و عقل در نظام تربیتی خود عادت دادن بدون تفکر را در شأن انسان نمی‏داند (با اینکه در روز پنج نوبت نماز می‏خوانیم و برایمان یک عادت است باز اگر نیت نباشد نماز درست نیست چرا که نیت همان توجه و شعور و آگاهی است). قرآن کریم اساس تربیت و رفتار صحیح را بر تفکر و شعور و آگاهی بنا کرده است آنجا که می‏فرماید: فَبَشِّرْ عِبادِالَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ اُولئِکَ الَّذینَ هِدیهُمُ اللّهُ وَ اُولئِکَ هُمْ اُولُواالْاَلْبابِ. (قرآن 39: 18) (بشارت آر آن بندگانی که چون سخن بشنوند از بهترین آن پیروی کنند آنان هستند که خدا آنان را با لطف خاص خود هدایت فرموده و آنان خردمندانند).
و یا آیه که می‏فرماید: اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْموعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ. (قرآن 16:25) (ای رسول خلق را به حکمت و برهان و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کن و با بهترین طریق با اهل جدل مناظره کن).
2 . اراده عامل تغییر رفتار : اسلام رفتار انسان را قابل تغییر تلقی می‏کند. حیات فرد یا حیات جمع از پیش ساخته نشده است. فرد انسان با اینکه تحت نفوذ عوامل جغرافیایی و زیستی و اجتماعی قرار دارد معذالک خود حاکم بر سرنوشت خویش است و می‏تواند رفتار خود را تغییر دهد و در برابر عوامل موءثر در رفتار ایستادگی کند. اسلام افراد و گروه‏ها را مسئول اعمال خویشتن می‏داند؛ روی همین اصل تغییرات اجتماعی را نتیجه تغییر افراد قلمداد می‏کند. آیه زیر گویای این مطلب است: ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَومٍ حَتّی یُغَیِّرُوَا ما بِأَنْفُسِهِمْ. (قرآن 8: 53) (و این سنت الهی است که خداوند نعمتی را که به قومی ارزانی داشته آنرا تغییر نمی‏دهد مگر اینکه آن قوم خود را تغییر دهد). ممکن است در اینجا این سوءال پیش آید که پس آیه‏ای که می‏فرماید: فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ (قرآن 30: 30) (دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است هیچ تغییری در آن نیست) را چگونه می‏توان توجیه کرد؟ پاسخ روشن است. تغییر سرنوشت و متغیرهای اجتماعی نفی ثبات «من» انسان را نمی‏کند و این «من» همیشه ثابت است. اما آن متغیرها بستگی به اراده و خواست شخص دارد که آن هم آموختنی است (داستان بوعلی سینا و بهمنیار از همین بینش الهی سرچشمه می‏گیرد که بهمنیار معتقد بود همه چیز عوض می‏شود نه تنها بدن انسان بلکه روان انسان هم عوض می‏شود. بوعلی می‏گفت این‏جور نیست؛ بدن عوض می‏شود ولی «من» عوض نمی‏شود. «خود» ثابت است ولی بهمنیار پافشاری می‏کرد. یکبار که سوءال کرد بوعلی پاسخ نداد گفت چرا جواب نمی‏دهی؟ گفت آن بوعلی که تو در لحظه قبل از او سوءال کردی در لحظه بعد نیست تا پاسخ تو را بگوید...) و یا روایت رسول خدا (ص) که می‏فرماید: کلُ مُولُودٍ یُولَد عَلی الفِطْرَة إِلاّ أِنَّ أَبواءُ یُهوّدانَهُ وَ یُنَصّرانَه وَ یُمَجّسانَه. هر مولودی بر فطرت پاک خدایی متولد می‏شود و این والدین هستند که او را یهود، مسیحی و یا زردتشتی می‏کنند. (کلینی ج 1، ش 4). بیان همین مطلب است که اگرچه فطرت ثابت است اما محیط نیز بی‏تأثیر نیست ولی این تأثیر مطلق نیست و انسان قدرت گریز از اثر سوء و ایجاد عامل مفید برای اثرگذاری را دارد. علی (ع) در روایتی می‏فرماید: کسانی تحت تأثیر هر جریان اجتماعی قرار می‏گیرند که اهل شعاراند نه شعور. عالم دانا و دانشجوی کوشا چون می‏فهمد و می‏شناسد به دنبال هر صدایی نمی‏رود بلکه گاه به اقتضای وظیفه فریاد می‏کشد و دیگران را از حرکت غلط باز می‏دارد. او با آگاهی و بینشی که پیدا کرده است عوامل سوء را می‏شناسد و راه گریز از آن عوامل را یافته و خود را می‏رهاند (فیض‏الاسلام: 139).
3 . شاکله اساس رفتار : خداوند در قرآن کریم می‏فرماید: قُلْ کُلُّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبیلا. (قرآن 17: 84) (بگو هر کسی بر شاکله خویش عمل می‏کند و خدای شما به کسی که راهش از هدایت بیشتری برخوردار است داناتر است).
قرآن کریم در این آیه رفتار انسان را مبتنی بر چیزی می‏داند که آن را «شاکله» می‏نامد. به‏عبارت دیگر منشأ اعمال آدمی شاکله اوست.
شاکله از نظر لغوی دارای معانی مختلفی است. مفردات راغب شاکله از ماده شکله به‏معنای بستن پای چارپا است و شکال به‏معنای همان بند و طنابی است که حیوان را با آن می‏بندند. شاکله به‏معنای خلق و خوی نیز آمده است و از آن جهت به خلق و خوی نیز شاکله گفته می‏شود، چرا که انسان را مقید می‏کند و نمی‏گذارد در آنچه می‏خواهد آزاد باشد بلکه او را وادار می‏سازد تا به مقتضای آن اخلاق رفتار کند. در مجمع‏البیان شاکله به معنای طریقت و مذهب آمده است.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان شاکله را چنین وصف می‏نماید: «ارتباط بین اعمال و ملکات و بین اوضاع و احوال و عوامل خارج از ذات آدمی که در محیط و جوّ زندگی او وجود دارند، مانند آداب و سنن و رسوم و عادت‏های تقلیدی. انسان را به موافقت خود دعوت کرده و از هر کاری که با آنها ناسازگار است بازمی‏دارد. زمانی نمی‏گذرد که این عوامل تصور ذهنی ثانویه‏ای را ایجاد می‏کنند که این تصور موجب تطابق اعمال آدمی بر اوضاع و احوال محیطی که انسان بدان انس یافته است می‏گردد» (طباطبایی ج 13: 203).
اما اصلی‏ترین معنای شاکله هیئت و ساخت روانی است و هیئت روانی انسان مجموعه واحدی است که نیات از آن برمی‏خیزد. خلق و خوی حاصل آن است، مذهب بر اساس آن پذیرفته شده و خود موجد شکل‏پذیری آن می‏شود و بالاخره نیازها در بروز و ظهور خود متأثر از آن هستند. و این شاکله تحت تأثیر عواملی از جمله نطفه، تغذیه، وراثت و بالاخره محیط تکوین می‏یابد (احمدی 1368: 21).
نتیجه بحث
نتیجه‏گیری که از بحث داریم این است که در تشکیل شخصیت و در نهایت بروز رفتارهای گوناگونی که از اشخاص سرمی‏زند نمی‏توان تنها به عامل یادگیری و عادت تکیه کرد بلکه هوشیاری، دقت در عمل، اراده انسان و عوامل محیطی مجموعا در ساختار شخصیت هر فرد نقش دارد. البته غرض از ارزیابی تطبیقی مکتب رفتارگرایی با آموزش‏های الهی التقاط این دو نبود، بلکه اثبات این نکته است که این مکاتب به دلیل یک سونگری در شناخت ابعاد وجودی انسان و ارایه طریق برای بهزیستن مطلق‏گرا بوده و تنها از یک زاویه به انسان می‏نگرند بنابراین اصول تربیتی آنها اگرچه در مواردی سودمند است مثلاً ایجاد یک عادت حسنه مثل صداقت، امانت و... اما همه راه نیست چون همان عادات پسندیده هم اگر توأم با تمییز صحت و سقم آن نباشد و شناخت و اندیشه در آن راه نداشته باشد ارزشمند نیست. و به‏قول مولوی:
ای بـرادر تو همـه اندیشـه‏ای مابقی خود استخوان و ریشه‏ای
از طرفی در طول تاریخ استعمارگران همواره با بهره‏گیری از همین دیدگاه‏ها و مکاتب، ملل محروم را زیرسلطه و ستم خود قرار داده‏اند. رفتارگرایان نیز با ایجاد عادات اجتماعی مطلوب خود در میان ملل تحت نفوذ و تأکید بر نفی هوشیاری و آگاهی حاکمیت خود را اعمال کرده‏اند. در حالی‏که از دیدگاه اسلام آگاهی و برخورداری از تفکر صحیح از ویژگی‏های عمده انسان است؛ حتی قرآن خود را وسیله هدایت دانسته اصل را بر انتخاب آگاهانه انسان‏ها قرار داده است آنجا که می‏فرماید: هذا بصائرُ للنّاس و هدیً و رحمةً لقوم یوقنون (قرآن 7: 203). این آیات قرآن مایه بصیرت‏ها از جانب پروردگار است و هدایت و رحمت برای گروهی که ایمان آورند. همچنین تکیه بر عقل و تأیید وجهه عقلانی از ویژگی‏های دیگر تربیت اسلامی است تا جایی که مسلمان باید اصول و مبانی اعتقادی خود را از طریق تعقل بپذیرد.
به هر حال مجموع روش‏های گوناگون تربیتی که در پرورش انسان در اسلام مطرح است دربرگیرنده عوامل محیط، خانواده و ظرفیت وجودی خود فرد است که مجموعا می‏تواند موجب تکامل انسان و تعالی او گردد. به همین دلیل در دیدگاه اسلام انتخاب همسر با ویژگی‏های اخلاقی پسندیده، انتخاب معلم برجسته و ایجاد شرایط محیطی مناسب زمینه‏ساز یک تربیت صحیح و یک اجتماع صالح و سالم خواهد شد.
________________________________________
طباطبایی، سیدمحمدحسین. ترجمه تفسیر المیزان. ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج 13. تهران: امیرکبیر.
مطهری، مرتضی. 1360. فلسفه اخلاق. تهران: انتشارات صدرا.
وودورث، 1348. مکتب‏های روانشناسی. ترجمه غلامرضا بهرامی. جواد نوربخش. تهران: انتشارات‏دانشگاه‏تهران.
شریعتمداری، علی. 1344. روانشناسی تربیتی. اصفهان: انتشارات مشعل.
احمدی، علی‏اصغر. 1368. روانشناسی شخصیت از دیدگاه اسلامی. تهران: امیرکبیر.
آراسته، رضا. 1348. سیر روانشناسی در غرب. ج 1، تهران: دهخدا.
اسدی گرمارودی، محمد. 1369. درس‏هایی از تربیت انسانی. تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء.
ایزیاک، هنریک و ویرجینیا استاون سکون. 1365. تاریخچه و مکاتب روانشناسی. ترجمه احمد رضوانی. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.
1359. تعلیم و تربیت اسلامی. تهران: انتشارات نهضت زنان مسلمان.


نوشته شده در  یکشنبه 89/11/17ساعت  12:42 عصر  توسط محمد حسین 
 

کلمات کلیدی:

نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آسیب های روانی اینترنت
اعتیاد ‌از‌ نوعی ‌دیگر ، آسیب شناسی موبایل
[عناوین آرشیوشده]