سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وسواس چیست و چگونه آن را درمان کنیم؟

وسواس یک ایده، فکر ، تصور ، احساس یا حرکت مکرر یا مضر است که با نوعی احساس اجبار و ناچاری ذهنی و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. بیمار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت به شخصیت خود بوده از غیرعادی و نابهنجار بودن رفتار خود آگاه است . روان شناسان وسواس را نوعی بیماری از سری نوروزهای شدید می دانند که تعادل روانی و رفاری را از بیمار سلب می کند و او را در سازگاری با محیط دچار اشکال می سازد و این عدم تعادل و اختلال دارای صورتی آشکار است.

روانکاوان نیز وسواس را نوعی غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفی می کنند و آن را حالتی می دانند که در آن ، فکر ، میل، یا عقیده ای خاص، که اغلب وهم آمیز و اشتباه است آدمی را در بند خود می گیرد، آنچنان که اختیار و اراده را از او سلب می کند و بیمار را وامی دارد که حتی رفتاری را برخلاف میل و خواسته اش انجام دهد و بیمار هرچند به بیهودگی کار یا افکار خودآگاه است اما نمی تواند از قید آن رهایی یابد.

وسواس به صورت های مختلف بروز می کند و در بیمار مبتلای به آن این موارد ملاحظه می شود:

اجتناب؛ تکرار و مداومت؛ تردید؛ شک در عبادت؛ ترس؛ دقت و نظم افراطی ؛ اجبار و الزام؛ احساس بن بست؛ عناد و لجاجت وسواس همگام با بلوغ و درغلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجاً رشد می کند. اگر در آن ایام شرایط برای درمان مساعد باشد بهبودهای نسبی و دوره ای پدید می آید وگرنه بیماری سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایی که خود بیمار به ستوه می آید.

علائم دیگر: در مواردی وسواس به صورت خود را در معرض تماشاگذاردن، دله دزدی، آتش زدن جایی، درآوردن جامعه خود ، بیقراری ، بهانه گیری ، بی خوابی ، بدخوابی، بی اشتهایی ، 000 متجلی می شود آنچنانکه به اطرافیان فرد این احساس دست می دهد که نکند وی دیوانه شده باشد.

انواع وسواس:

وسواس هایی که تمام فکر و اندیشه افراد را تحت تاثیر قرار می دهد و احاطه شان می کند معمولاً به صورت های زیر است:

وسواس فکری:

این وسواس به صورت های مختلف خود را نشان می دهد که برخی از نمونه های آن به شرح زیر است:

اندیشه درباره بدن:

بدین گونه که بخشی مهم از اشتغالات ذهنی و فکری بیمار متوجه بدن است. او دائماً به پزشک مراجعه می کند و درصدد به دست آوردن دارویی جدید برای سلامت بدن است.

 

رفتار حال یا گذشته:

مثلاً در این رابطه می اندیشد که چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق داشته است فلان کار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان عمل می شود آیا درست می اندیشد یانه؟ تصمیمات او رواست یا ناروا؟

در رابطه با اعتقادات: گاهی فکر وسواسی زمینه را برای تضادها و مغایرت های اعتقادی فراهم می سازد. مسایلی در زمینه حیات و ممات، خیر و شر ، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب ذهن او را به خود مشغول می دارد.

1- اندیشه افراطی:

گاهی وسواس در مورد امری به صورت افراط در قبول یا رد آن است با این که بیمار خلاف آن را در نظر دارد ولی به صورتی است که گویی اندیشه مزاحمی بر او مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشه غلط می سازد، از آن دفاع و یا آن را طرد می کند بدون این که آن مسئله کوچکترین ارتباطی با زندگی او داشته باشد؛ مثلاً در رابطه با دارویی عقیده ای افراطی پیدا می کند به گونه ای که طول عمر، بقای زندگی و رشد خود را در گرو مصرف آن داور می داند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتیجه ای دست نیابد.

2- وسواس عملی:

وسواس عملی به شکل های گوناگون خود را بروز می دهد که ما به نمونه ها ومواردی از آن اشاره می کنیم:

شستشوی مکرر: مردم برحسب عادت تنها همین امر را وسواس می دانند و این بیماری نزد زنان رایجتر است

رفتار منحرفانه:

جلوه آن در مواردی به صورت دزدی است و این امر حتی در افرادی دیده می شود که هیچگونه نیاز مادی ندارد.

دقت وسواسی:

نمونه اش را در منظم کردن دگمه لباس و 000 می بینیم و وضعیت فرد به گونه ای است که گویی از این امر احساس آرامش می کند.

شمردن:

شمردن و شمارش ها در مواردی می تواند از همین قبیل به حساب آید مثل شمردن نرده ها با اصرار بر این که اشتباهی در این امر صورت نگیرد.

راه رفتن:

گاهی وسواس ها به صورت راه رفتن اجباری است شخص از این سو به آن سو راه می رود و اصرار دارد که تعداد قدم ها معین و طبق ضابطه باشد. مثلاً فاصله بین دو نقطه از ده قدم تجاور نکند و هم از آن کمتر نباشد.

3- وسواس ترس:

صورت های ترس وسواسی عبارت است از: ترس از آلودگی – ترس از مرگ- ترس از دفع – ترس از محیط محدود – ترس از امری خلاف اخلاق – ترس از تحقق آرزو

4- وسواس الزام:

در این نوع وسواس فرد نمی تواند خود را از انجام عمل و یا فکری بیرون آورد و در صورت رهایی از آن فکر و خودداری از آن عمل موجبات تنش در او پدید خواهد آمد.

وسواس در چه کسانی بروز می کند؟

الف) در رابطه با سن
تجارب حیات عادی افراد نشان می دهد که وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجاً رشد می کند. اگر در آن ایام شرایط برای درمان مساعد باشد بهبودهای نسبی و دوره ای پدید می آید و گرنه بیماری سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایی که خود بیمار به ستوه می آید.

ب) در رابطه با هوش:

بررسی های علمی نشان داده اند که وضع هوشی افراد وسواسی در سطحی متوسط و حتی بالاتر از حد متوسط است.
وسواسی هایی که دارای هوش اندک و یا با درجه ضعیف باشند بسیار کم هستند؛ بر این اساس رفتار آنها نباید حمل بر کم هوشی شان شود.

ج) در رابطه با اعتقاد:

د) در رابطه با شخصیت و محیط

تجارب نشان داده اند آنهایی که در زندگی شخصی حساس ترند امکان ابتلایشان به بیماری وسواس بیشتر است و غلبه وسواس بر آنها زیادتر است. در بین فرزندانی که والدینشان معمولاً محکومشان می کنند این بیماری بیشتر دیده می شود. گاهی وسواس فکری بزرگسال نشات گرفته از من های شدید دوران کودکی و حتی نوجوانی و جوانی است . مته برخشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیری های بسیار، توقعات فوق العاده از زیردستان، اگرچه ممکن است کار را بر طبق مذاق خواستاران پدید آورد، معلوم نیست عاقبت خوش و میمونی داشته باشد.

پاره از از تحقیقات نشان داده اند که شخصیت والدین و حتی صفات ژنتیکی ، روابط همگن خوبی و محیطی در این امور موثرند به همین نظر وسواس در بین دوقلوهای یکسان بیشتر دیده می شود تا در دیگران، اگرچه ریشه های اساسی و کلی این امر کاملاً مشهود نیست.

مسئله شخصیت را اگر با دامنه ای وسیعتر مورد توجه قرار دهیم خواهیم دید که این امر حتی دربرگیرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس برخلاف بیماری هیستری است ( که اغلب در جوامع عقب نگهداشته شده دیده می شود) ، و در جوامع به ظاهر متمدن و پیشرفته و حتی در بین افراد هوشمند هم به میزانی قابل توجه دیده می شود.

ریشه های خانوادگی وسواس در مورد ریشه و سبب این بیماری مطالب بسیاری ذکر شده که اهم آنها عبارت اند از وراثت ، شخصیت زیرساز یا الحاقی، وضع هوشی، عوامل اجتماعی ، عوامل خانواگی، عوامل اتفاقی، رقابت ها، منع ها و 000 که در اینجا به موادی از آن اشاره می کنیم.

الف: وراثت: تحقیقات برخی از صاحبنظران نشان داده است که حدود چهل درصد وسواسی ها، این بیماری را از والدین خود به ارث برده اند، اگرچه گروهی دیگر از محققات جنبه ارثی بودن آن را متحمل دانسته و قایل شده اند،‌انتقال زمینه های عصبی می تواند ریشه و عاملی در این راه باشد.

ب) تربیت: در این مورد مباحثی قابل ذکرند که اهم آنها عبارت اند از:

1- دوران کودکی : اعتقاد گروهی از محققان این است که پنجاه درصد وسواس های افراد در سنین جوانی و پس از

از دوران کودکی پایه گذاری شده و تاریخچه زندگی آنها حاکی از دوران کودکی ویژه ای است که در آن کشمکش ها و مقاومت ها و سرسختی های فوق العاده وجود داشته و کودک در برابر خواسته بزرگتران تاب مقاومت نداشته است.

2 – شیوه تربیت: در پیدایش و گسترش وسواس، برای شیوه تربیت والدین نقش فوق العاده را باید قایل شد بررسی ها نشان می دهد مادران حساس و کمال جو به صورتی ناخودآگاه زمینه را برای وسواسی شدن فرزندان فراهم می کنند. و مخصوصاً‌ والدینی که رفتار طفل را براساس ضابطه خودبه صورت دقیق می خواهند و انعطاف پذیری کمتری دارد در این زمینه مقصرند تربیت خشک و مقرراتی در پیدایش و گسترش این بیماری زیاد موثر است نحوه از شیر گرفتن کودک به صورت ناگهانی، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت وکنترل کودک دررفتار مربوط به نظم و تربیت ودقت او هم در این امر موثر است.

3 – تحقیر کودک: عده ای از بیماران وسواسی کسانی هستند که دائماً‌این عبارت به گوششان خورده است که :
آدم بی عرضه ای هستی، لیاقت نداری، در خور آدم نیستی، به درد زندگی نمی خوری… و از بابت عدم لیاقت خود توسط والدین، مربیان ، خواهران و برادران ارشد سرکوفت شنیده و تنبیه شده اند. این گونه برخوردها بعداً‌ زمینه را برای ناراحتی عصبی و یا وسواس آنها فراهم کرده است.

4 – نا امنی ها: پاره ای از تحقیقات نشان داده اند برخی از آنها که دوران حیات کودکی آشفته ای داشته و با ترس و نا امنی همساز بوده اند بعدها به چنین بیماری دچار شده اند آنها در مرحله کودکی وحشت از آن داشته اند که نکند کار و رفتارشان مورد تائید والدین و مربیان قرار نگیرد اینان در دوران کودکی برای راضی کردن مربیان خود می کوشیدند و سعی داشته اند که دقتی افراطی درباره کارهای خود روا دارند ودر همه مسائل با باریک بینی و موشکافی وارد شوند.

5 – منع ها: گاهی وسواس فردی بزرگسال نشات گرفته از منع های شدید دوران کودکی و حتی نوجوانی وجوانی است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان ایرادگیری های بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان ، اگر چه ممکن است کار را بر طبق مذاق خواستاران پدید آورد معلوم نیست عاقبت خوش و میمونی داشته باشند

6 – خانواده افراد وسواسی: بررسی ها نشان داده اند :

-  اغلب وسواسی ها والدین لجوج داشته اند که در وظیفه خواهی از فرزندان ، سماجت بسیار نشان می داده اند .

-  ایرادگیر و عیب جو بوده اند اگر مختصر لغزشی از فرزندان خود می دیدند آن را به رخ فرزندان می کشیدند

-  خسیس و ممسک بوده اند به طوری که کودک برای دستیابی به هدفی ناگزیر به اصرار بوده است و بالاخره افرادی کم گذشت ،طعنه زن و ملامتگر بوده اند و کودک سعی می کرده خود را در حضور آنها دائماً جمع و جور کند تا سرزنش نشود.

درمان :

برای درمان می توان از راه و رسم ها وسایل و ابزاری استفاده کرد که یکی از آنها تغییر محیطی است که بیمار در آن زندگی می کند.

1 – تغییر آب و هوا : دور ساختن بیمار از محیط خانواده، و اقامت او در یک آسایشگاه و واداشتن او به زندگی در یک منطقه خوش آب و هوا برای تخفیف اضطراب و درمان بیمار اثری آرامش بخش دارد و این امری است که اولیای بیمار می توانند به آن اقدام کنند.

2 – تغییر شرایط زندگی : از شیوه های درمان این است که زندگی بیمار را به محیطی دیگر بکشاینم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطی کشاند که در آن مسئله حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بنای اصلی شخصیت او  از دستبردها دور و در امان باشد بررسی های تجربی نشان می دهند که در مواردی با تغییر شرایط زندگی و حتی تغییر خانه و محل کار و زندگی بهبود کامل حاصل می شود.

3 – ایجاد اشتغال و سرگرمی : تطهیرهای مکرر و دوباره کاری ها بدان خاطر است که بیمار وقت و فرصت کافی برای انجام آن در خود احساس می کند و وقت و زمانی فراخ در اختیار دارد بدین سبب ضروری است در حدود امکان سرگرمی او زیادتر گردد تا وقت اضافی نداشته باشد اشتغالات یکی پس از دیگری او را وادار خواهد کرد که نسبت به برخی از امور بی اعتماد گردد از جمله وسواس.

4 – زندگی در جمع : فرد وسواسی را باید از گوشه گیری و تنهایی بیرون کشید. زندگی در میان جمع خود می تواند عاملی و سببی برای رفع این حالت باشد ترتیب دادن مسافرت های دسته جمعی که در آن همه افراد ناگزیر شوند شیوه واحدی رادر زندگی پذیرا شوند در تخفیف و حتی درمان این بیماری مخصوصاً در افراد کمرو موثر است.

5 – شیوه های اخلاقی : رو در بایستی ها و ملاحظات فیمابین که هر انسانی به نحوی باآن مواجه است تا حدود زیادی سبب تخفیف این بیماری می شود طرح سوالات انتقادی توام با لطف و شیرینی، به ویژه از سوی کسانی که محبوب و مورد علاقه بیمارند در امر سازندگی بیمار بسیار موثر است و می تواند موجب پیدایش تخفیف هایی در این رابطه شوند والبته باید سعی بر این باشد که « انتقاد» به « ملامت» منجر نشود و روح بیمار را نیازارد احیای غرور بیمار در مواردی بسیار سبب درمان ونجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خواری ناشی از پذیرش رفتارهای ناموزون وسواسی است و به بیمار قدرت می دهد. باید گاهی غرور فرد را با انتقادی ملایم زیر سوال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که عرصه اداره و نجات خویش را ندارد تا او بر سر غرور آید وخود را بسازد باید به او القا کرد که می تواند خود را از وضع نجات دهد همچنین باید به بیمار اجازه داد که درباره افکار خود اگر چه بی معنی است صحبت کند و از انتقاد ناراحت نباشد.

6 – تنگ کردن وقت : بیش از این هم گفته ایم که گاهی تن دادن به تردیدها ناشی از این است که بیمار خود را در فراخی وقت و فرصت ببیند وبرای درمان ضروری است که در مواردی وقت را بر فرد وسواسی تنگ کنند در چنین مواردی لازم است با استفاده از فنون و شیوه هایی او را به کاری مشغول دارید وبه امر و وظیفه ای وادار نمایید تا حدی که وقتش تنگ گردد وناگزیر شود با سر هم کردن عمل و وظیفه کار و برنامه خود را اگر چه نادرست است سریعاً انجام دهد تکرار و مداومت در چنین برنامه ای درمواردی می تواند به صورت جدی در درمان موثر باشد

7 – زیر پا گذاردن موضوع وسواس: در مواردی برای درمان بیمار چاره ای نداریم جز این که به او القا کنیم به قول معرف به سیم آخر بزند حتی با پیراهنی که او آن را نجس می داند و یا با دست و بدنی که او تطهیر نکرده می شمارد و به نماز بایستد و وظیفه اش را انجام دهد به عبارت دیگر بیمار را واداریم تا همان کاری را که از آن می ترسد انجام دهد تنها در چنین صورتی است که در می یابد هیچ واقعه ای اتفاق نمی افتد

شیوه های اصولی در درمان وسواس:

 الف : روان پزشکی :

اگر رفتار و یا عمل وسواسی شدید نیاز به متخصص روانی و درمانگری است که در این زمینه اقدام کند کسی که تعلیمات تخصصی و تحصیلی اش در روان پزشکی او به او اجازه می دهد که برای شناخت ریشه بیماری و درمان بیمار اقدام نماید علاوه بر اینکه در زمینه ریشه یابی ها کار و تلاش کرده و دائماً‌در رابطه با خود هم اقداماتی بعمل آورده و لااقل حدود 300-200 ساعتی هم در رابطه با شناخت خویش گام برداشته است اینان اجازه دارند که در موارد لازم نسخه بنویسند و یا داروهایی تجویز کنند ویا شیوه های دیگری را که برای درمان لازم می بینند به کار گیرند گاهی لازماست که بیماران را در موسسات روان پزشکی یا در بیمارستان ها به طرق روانکاوی و روان درمانی درمان نمایند و در موراد ضورر باید آنها را بستری نمود درمان بیماری برای برخی از افراد بسیار ساده و آسان و برای برخی دیگر بسیار سخت است به ویژه که شرایط اقتصادی واجتماعی بیمار هم در این امر موثر است

ب : روان درمانی :

 این هم نوعی درمان است که توسط روانکاو یا روان شناس صورت می گیرد و آن یک همکاری آزاد بین بیمار ودرمان کننده مبتنی بر اعمال متقابل است  که براساس روابطی نسبتاً طولانی و طبق هدف و برنامه ریزی مشخصی به پیش می رود درمان اختلال به صورت مکالمه و صحبت و یا هر شیوه مفیدی که قادر به اصلاح زندگی روانی فرد باشد انجام می گیرد در این درمان گاهی هم ممکن است از دارو استفاده شود البته اصل بر این است که براساس شیوه مصاحبه و گفتگو زمینه برای یک تحول درونی فراهم شود

اصولی در روان درمانی :

در روان درمانی افرد،همواره سه اصل مورد نظر است و مادام که به این جنبه ها توجه نشود امکان اصلاح ودرمان نخواهد بود

الف : اصلاح محیط:

و عرض محیط زندگی بیمار ، توجه به امنیت آن، بررسی اصول حاکم بر جنبه های محبتی و انضباطی ، نوع روابط
و معاشرت ها، فعالیت های تفریحی ، گردش ها، تلاش های جمعی، مشارکت ها در امور و.. است

 

ب : ارتباط خوب مناسب :

 درروان درمانی آنچه مهم است داشتن و یا ایجاد روابط خوب و مناسب همدردی و همراهی ، کمک کردن، دادن اعتبار و رعایت احترام، وانمود کردن حق به جانبی برای بیمار، تقویت قدرت استدلال ، بیان خوب، خودداری از سرزنش و … است.

 ج :روانکاوی و روان درمانی :

که در آن تلاشی برای ریشه یابی، ایجاد زمینه برای دفاع خود بیمار ازوضع و حالات خود، گشودن عقده ها ، توجه دادن بیمار به ریشه و منشاء اختلال خود، القائات لازم و … است.


نوشته شده در  یکشنبه 89/11/17ساعت  12:42 عصر  توسط محمد حسین 
 

کلمات کلیدی:

نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آسیب های روانی اینترنت
اعتیاد ‌از‌ نوعی ‌دیگر ، آسیب شناسی موبایل
[عناوین آرشیوشده]